مبانی نظری و پیشینه تحقیق هویت اجتماعی زنان 174 صفحه (docx) 1 صفحه
دسته بندی : تحقیق
نوع فایل : Word (.docx) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحات: 1 صفحه
قسمتی از متن Word (.docx) :
0160020000
-262255-78232000دانشگاه اصفهان
دانشکده ادبيات و علوم انساني
گروه علوم اجتماعي
پايان نامه کارشناسي ارشد رشته ي مطالعات زنان
تحليل محتواي هويت اجتماعي زن با تأکيد بر هويت ديني در سينماي دهه هشتاد ايران
استاد راهنما:
دکتر وحيد قاسمي
استاد مشاور:
دکتر جعفر شانظري
پژوهشگر:
اعظم جعفريان
مهر ماه 1390
-156210-68643500
کليه حقوق مادي مترتب بر نتايج مطالعات، ابتکارات و نوآوريهاي ناشي از تحقيق موضوع اين پايان نامه متعلق به دانشگاه اصفهان است.
-219710-67564000اگرچه ناچيز و اندک است اما تقديم به بزرگي که کوچک ها را مي پذيرد:
تقديم به خداي فاطمه(س)
-227330-75565000
چکيده
مفهوم هويت به معناي درک نسبتاً پايدار هر شخص از کيستي و چيستي خود در ارتباط با افراد و گروههاي ديگر تعريف شده است که از طريق تعاملات اجتماعي فرد با ديگران در فرآيند اجتماعي شدن کامل ميشود. به طور کلي هويت به دو بعد هويت فردي و هويت جمعي تقسيم ميشود. مبناي اصلي هويت فردي تمايز از ديگران و مبناي اصلي هويت اجتماعي شباهت با ديگران است. هويت فردي به نظام شخصيت هر فرد تکيه دارد و شامل ويژگيهاي فردي و نقشهاي خاص هر فرد در زندگيش ميشود. اما هويت جمعي انتساب يا عضويت فرد را در يک جمع يا گروه خاص نشان ميدهد. هويت جمعي در پاسخ به ما کيستيم و چيستيم؟ و گروههاي ديگر کيستند؟ مطرح ميشود. اين هويت تمايز جمعي از افراد را از جمعي ديگر نشان ميدهد. هويت قومي، هويت طبقاتي، هويت ديني، هويت ملي و هويت فرهنگي مصاديقي از هويت جمعي هستند.
برخوداري از دين و تعاليم مذهبي مشترک پايبندي و وفاداري به آن و اعتقاد و تمايل به مناسک و آيينهاي مذهبي فراگير، در شکل دهي به هويت اجتماعي بسيار مؤثر است. امروزه هويت ديني يکي ازمهمترين اجزاء هويت اجتماعي و يک منبع مهم اوليه هويت بخشي و معنا بخشي به بسياري از مردم دنياست. اسلام به عنوان يک دين الهي شاخصهاي يک هويت موفق را براي افراد تبيين کرده است. اين شاخصها را ميتوان از بين آيات قرآن و سخنان پيامبر مکرم (ص) اسلام دريافت کرد. هدف از پژوهش حاضر، ارائه تعريفي از هويت زن مسلمان با توجه به معيارهاي دين مبين اسلام و بررسي ميزان به تصوير کشيده شدن اين هويت توسط سينماي دهه هشتاد ايران است.
بدين منظور ابتدا مولفههاي هويت زن مسلمان از بين آيات قرآن کريم و احاديث پيامبر مکرم اسلام (ص) اخذ گرديده و بعد از آن به دنبال اين هويت در بين فيلمهاي سينمايي بودهايم. چارچوب نظري اين تحقيق مشتمل بر نظريه برجستهسازي رسانه و مباني جامعه شناسي شناخت ميباشد. تحقيق حاضر از نوع تحليل محتواي کمّي ميباشد. نمونه اين تحقيق 94 فيلم از بين467 فيلم اکران شده دهه هشتاد بوده است که به صورت تصادفي طبقه اي انتخاب شدهاند. ابزار تحقيق، چک ليست محقق ساخته است و يافته هاي تحقيق توسط نسخه 16 نرم افزارspss سنجيده شده است. اعتبار تحقيق از نوع صوري ميباشد و پايايي تحقيق با ضريب اسکات سنجيده شده است و رقم 79.2 بدست آمده است.
نتايج تحقيق نشان ميدهد سينماي ايران نقش مثبت و موثري در ارائه هويت زن مسلمان به جامعه نداشته است. بين دو نيمهي دههي هشتاد از نظر ارائه پيامهاي هويتي تفاوت معناداري ديده نشده است. بيشترين پيام ارائه شده در حوضه ي زن و خانواده بوده است.
كليدواژهها: زن، هويت اجتماعي، هويت ديني، قرآن، اسلام، هويت، سينما
-177165-66484500فهرست مطالب
1-6 پيشينه8
1-6-1 پيشينه خارجي9
1-6-2 پيشينه داخلي9
1-7 کليد واژهها11
فصل دوم: مروري بر تحقيقات پيشين و ادبيات تحقيق
مقدمه13
2-1 سينما14
2-1-1 سينما هنر، صنعت يا رسانه14
2-1-2 سينما و کارکردهاي آن16
2-1-3 آگاهي اجتماعي ـ جامعهپذيري در سينما18
2-1-4 سينما، زن، مذهب و سياست ايران تا دههي 7021
2-2 هويت چيست؟25
2-2-1 ابعاد هويت26
2-2- 2 دشواريها و پيچيدگيهاي هويت جمعي28
2-2-3 هويت يني28
2-3 دين چيست؟30
2-3-1 دشواريهاي تعريف دين30
2-3-2 مفهوم دين از نظر لغوي در گستره ي تاريخ.30
2-3-3 تعاريف دين31
2-3-4 کارکردهاي دين33
2-3-5 اسلام چيست؟37
2-4 دولت و هويتسازي40
2-5 رويکردهاي نظري تحقيق45
2-5-1 رويکردهاي روانشناسي به هويت45
- ويليام جيمز46
- زيگموند فرويد46
- اريکسون47
- مارسيا48
2-5-2 رويکردهاي روانشناسي اجتماعي به هويت49
- کنش متقابل نمادين50
- نظريه پردازان کنش متقابل نمادين51
- جرج هربرت ميد51
- چارلز کولي52
- موريس روزنبرگ53
- جنکينز56
- هنري تاچفل58
- جوانا واين، راب رايت60
2-5-3ديدگاههاي جامعه شناختي61
- مانوئل کاستلز61
2-5-4مباني نظري رسانهها62
- نظريه پردازان رسانهها66
- ديويد رايزمن66
- مارشال مک لوهان67
- فرديناند تونيس67
- الوين تافلر68
- والتر ليپمن68
- استوارتهال69
- برنارد برلسون69
-هاولند، جانيس69
- لازارسفلد69
- ژوزف کلاپر70
- تامپسون70
- فانکهاوزر، شاو.71
- مک کورمک71
- لاسول71
- نظريات رسانههاي جمعي72
- نظريه تجربه تأثيراتترکيبي72
- نظريه وابستگي73
- نظريه مارپيچ سکوت74
- نظريه دروازه بانان74
- نظريه گروه مرجع75
- نظريه برجستهسازي76
- نظريه کاشت77
- نظريه کارکرد گرايي رسانه77
2-5-5 جامعه شناسي شناخت80
2-6 هويت زن در اسلام82
2-6-1 شخصيت انسان در قرآن83
2-6-2 زن و خانواده86
2-6-3 استقلال اقتصادي زن99
2-6-4 زن و حضور اجتماعي104
2-6-5 جمع بندي هويت زن در اسلام111
2-7 چارچوب نظري تحقيق117
1-6 پيشينه
پيشينهي هر موضوع از سويي نشان ميدهد که هر موضوع چقدر مورد توجه محققان بوده است و از سويي ديگر راهگشاي تحقيقات تازه است براي انجام تحقيقات غيرتکراري و مثمر ثمر. در اين تحقيق عليرغم تمام تلاش انجام شده، هيچ پژوهشي که کاملاً موضوع اين پايان نامه را پوشش دهد يافت نشد. به همين علت سعي شده است در بين تحقيقات داخلي و خارجي نزديکترين پژوهشها به اين رساله ذکر شود.
1-6-1پيشينه خارجي
عبدالرحمن عواض(2002) وضعيت زنان در رسانههاي جهان عرب را در يک مقاله با عنوان "بازنمايي تصوير زن در رسانههاي عربي " مورد بررسي قرار داده است. وي اين مقاله را در کنفرانس زن و رسانه ارائه کرد که در امارات متحده عربي با شرکت استادان و پژوهشگراني از کشورهاي مختلف عربي برگزار شد. نويسنده اين پرسش که آيا تصوير يکساني از زن عرب در رسانهها وجود دارد و يا با تنوع رسانهها و مناطق اين تصوير نيز متفاوت است؟ را در مقاله خود پاسخ داده است و ميکوشد با بهرهگيري از پژوهشهاي گوناگون به بررسي رسانههاي نوشتاري، ديداري و شنيداري بپردازد و نقش آنها را در بازنمايي چهره واقعي زن عرب و بلکه زن مسلمان تو ضيح دهد. وي با توجه به نقش مهم تبليغات بازرگاني، چگونگي حضور زن را در آن مورد بررسي قرار ميدهد و نقش ايفا شده را در بيشتر موارد منفي ميداند و خواستار تصحيح نگاه به اين مقوله ميشود. به نظر وي اين نقش، زن را تا حد يک شيء همچون لوازم منزل و ديگر کالاهاي تبليغشده تنزل ميدهد و او را از هويت و شخصيت انساني خود دور ميکند. آنگاه به بحث در مورد محتواي رسانههاي خاص زنان ميپردازد و توجه افراطي به مسايلي مانند مد لباس، آرايش و زيبايي، تجملگرايي و … و نيز ناديده گرفتن مسايل اصلي، ديدگاهها، مشکلات و واقعيتهاي مربوط به زنان را مورد بررسي قرار ميدهد و نقش رسانهها را در واژگون نشان دادن چهره زنان و نيز ساختن الگوهاي نامناسب براي آنان باز مينمايد.
وي همچنين به بررسي وضعيت زنان شاغل در رسانهها ميپردازد و نشان ميدهد حضور آنان نتوانسته است به تأثير جدي در ارائه چهره مناسب از زنان در رسانهها منتهي شود. نويسنده در پايان پيشنهادهايي براي بهبود کار رسانهها در مورد زنان ارائه ميدهد و آنها را به آشنايي بيشتر با مسايل واقعي جامعه و خودداري از نسخهبرداري صرف از رسانههاي غربي فرا ميخواند.
درايه (2009): درمقاله اي به اين نتايج رسيد كه وضعيت زنان در ايران نابرابر با مردان است. از خاتمه ي جنگ تحميلي زنان بيشتر تلاش كردهاند که از حالت نامرئي يا تحتالحمايه ديگران بودن رهايي يابند و رسانه راهي براي اين مشکل بوده است. آنان بدنبال هويتي هستند که بدون شوهر، برادر يا پسر و پدر در جامعه شناخته شود. زنان فهميدهاند با اين حال که ساليان دراز است حق رأي و شرکت در پارلمان را يافتهاند. اما ريشه تبعيض جنسيتي در خانواده و در جامعهي مرد سالار ايران است. زنان سازنده فيلم از 1990نشان دادهاند که بيعدالتي جنسيتي در جامعه ايران فراگير است. او معتقد است در دولت محمد خاتمي موقعيت بهتري براي اجراي عدالت براي زنان فراهم بوده است اما در دولت احمدي نژاد اينگونه نيست.
1-6-2پيشينه داخلي
آقابابائي (1386): در پايان نامه کارشناسي ارشد خود با بررسي 47 فيلم که 10درصد از فيلمهاي دههي 70 است به روش تحليل محتواي کمّي نشان ميدهد که پايگاه اجتماعي مردان درکل فيلمها ي دههي 70 بالاتر از پايگاه اجتماعي زنان است. از نيمهي دوم دههي70 پايگاه اجتماعي زنان به مردان نزديک شده است به خاطر تغييراتي که درموقعيت زنان در جامعه ايران و خروج از سلطه ارزشهاي سنتي روي داده است. وضعيت نقش اجتماعي هم بر همين منوال بوده است، به آن معنا که در نيمهي دوم دههي 70 نسبت به نيمه اول نقش شهروندي، جنسيتي و شغلي افراد در حوزه ي عمومي افزايش يافته است. اين پايان نامه در مورد وضعيت سينماي ايران مدعي است که سينماي ايران از نوع گلخانهاي است به دليل وابستگي اقتصادي به حوزه قدرت، نوعايدئولوژي حاکم، سابقه فکري کنشگران فيلمساز، امکانات و تشکيلات سينمائي.
عليپور (1385): در پايان نامه كارشناسي ارشد خود به مساله زن وسينماپرداخته است و به اين نتايج رسيده است كه: نقش زن به عنوان همسر مدرن و همسر سنتي در دو دهه متفاوت مشاهده شده است به اين صورت كه زناني كه در فيلمهاي دهه 60 به عنوان همسر ايفا نقش نمودهاند بيشتر ويژگيهاي يك همسر سنتي را دارا هستند اما نقش زنان به عنوان مادر مدرن و مادر سنتي در دو دهه متفاوت مشاهده شده است.
عباسي (1385): در پاياننامه كارشناسي ارشد خود بااين سوال كار خود را آغاز كرده است كه مناسبات قدرت در بين دو جنس و در دو دهه زماني و فيلمهاي دو گروه كارگردانان زن و مرد چگونه به تصوير كشيده شده است و آيا طي اين دو دهه تغييراتي در اين مناسبات قابل مشاهده است؟ طبق يافتههاي تحقيق بين چگونگي نمايش قدرت جنسيتي با دهه زماني و جنسيت كارگردان تفاوت معني داري مشاهده نميشود و اين دو متغيير تأثيري بر مناسبات قدرت جنسيتي در سينماي ايران نداشتهاند اما در بين ابعاد و اجزا اين مناسبات خصوصاً در دو دهه و با جنسيت كارگردان رابطه ديده ميشود.
سلطاني گرد فرامرزي (1385): در اين مقاله هدف اصلي بررسي تصويري است که سينماي پس از انقلاب از روابط جنسيتي به مخاطبان ارائه ميدهد. پرسش اصلي پژوهش اين است که نابرابريهاي جنسيتي چگونه در کنش متقابل بازيگران زن و مرد در فيلمهاي سينمايي پس از انقلاب برساخته ميشود. چارچوب نظري اين مقاله، براساس رويکرد نظري و الگوهاي تحليلي ايرونيگ گافمن درباره نمايش جنسيت در رسانههاي بصري شکل گرفته است. اين مقاله ضمن معرفيانديشههاي گافمن درباره جنسيت و نمايشهاي جنسيت ميکوشد با استفاده از روش تحليل محتوا، مفاهيم و الگوهاي تحليل بصري گافمن را در تحليل تصاوير سينمايي به کار گيرد. يافتههاي پژوهش ضمن تأييد وجود معنادار نمايشهاي جنسيتي مناسکي شده در فيلمهاي سينمايي پس از انقلاب در قالب الگوهاي تحليل بصري مطرح شده توسط گافمن، بيانگر بر ساخت و باز توليد الگوها و هنجارهاي جنسيتي سنتي در سينماي ايران هستند. فيلمهاي سينمايي ايراني با بازنمايي تصويري فرامناسکي شده از نابرابريهاي جنسيتي در جهت برساخت و بازتوليد اين نابرابرها گام برميدارند. آنها از طريق يک جنس بر جنس ديگر را به نمايش ميگذارند و ارزشها و هنجارهاي جنسيتي سنتي را تأييد و تثبيت ميكنند و اين همه غالباً از طريق اجراي مناسک فرودستي و فرادستي در کنش متقابل بازيگران زن و مرد در فيلمها رخ ميدهد.
در اين تحقيق با روش تحليل محتوا فيلمهاي سينمايي مابين سالهاي1383-1359 بررسي شده است.
نتايج پژوهش درباره پنج الگو از 6 الگوي تحليل تصويري گافمن، بيانگر نمايش نابرابري و تفاوتهاي جنسيتي در فيلمهاي سينمايي مورد بررسي بودهاند. اين نابرابريها مطابق الگوي گافمني در قالبهاي لمس زنانه، مناسکي شدن فرمانبري، عقب نشيني رواني يا مجاز، رتبه بندي شغلي و خانواده به مخاطبان نمايش داده ميشوند. فيلمهاي سينمايي ايراني با بازنمايي تصويري فرامناسکي شده از نابرابريهاي جنسيتي در جامعه در جهت برساختن و بازتوليد اين نابرابريها گام برميدارند، آنها از طريق مناسکي کردن فرمانبري و کم ارزش جلوه دادن زنان نسبت به مردان، برتري يک جنس برجنس ديگر را به نمايش ميگذارند و ارزشها و هنجارهاي جنسيتي سنتي را تأييد و تثبيت ميكنند.
1- 7 کليد واژه
- هويت: به معني هستي و وجود است، چيزي که وسيله شناسايي فرد باشد. يعني مجموعه خصائل فردي و خصوصيات رفتاري که از روي آن فرد به عنوان يک گروه اجتماعي شناخته شود و از ديگران متمايز گردد (صنيع اجلال،188:1384).
- هويت جنسيتي: از طريق فرايند جامعهپذيري و رشد شخصيت،کودک داراي هويت جنسيتي ويژهاي ميگردد که از طريق اين هويت، در اکثر موارد به باز توليد ارزشها و نگرشها و رفتارهايي مي پردازد که محيط اجتماعي براي يک دختر يا پسر تصويب کرده است(lorber. 2000. 456).
- هويت ديني :يکي ازمهمترين اجزاءهويت اجتماعي و يک منبع مهم اوليه هويت بخشي و معنا بخشي به بسياري از مردم دنياست. برخوداري از دين و تعاليم مذهبي مشترک پايبندي و وفاداري به آن و اعتقاد و تمايل به مناسک و آيينهاي مذهبي فراگير، در شکل دهي به هويت اجتماعي بسيار مؤثر است. مذهب علاوه براينکه از لحاظ کارکردي عامل مهمي در روابط اجتماعي به حساب ميايد، با ساير مضامين اجتماعي از جمله دولت، تاريخ و ميراث فرهنگي نيز درآميخته است. (صنيع اجلال،1384: 111).
- سينما: تکنولوژي واعمال نهادي شده از طريق آنچه که فيلمها و به ويژه فيلمهاي داستاني توليد، نمايش و استفاده مي نمايند. مشخصه مهم اين وسيله ارتباطي غيرازآن که يک وسيله تفريحي براي مردم است، پيوندآن با منافع صاحبان سرمايه ميباشد، زيرا توليد يک فيلم سينمايي عموماً به عنوان نوعي سرمايه گذاري تلقي شده و نيازمند حمايت مالي ميباشد؛ به همين دليل توليدات سينمايي براي انجام و ادامه کار نيازمند بازگشت سرمايه و سود بوده و بنابراين وابستگي شديد به گيشه دارند)فروهش تهراني،1373: 7).
-349250-185864500-187960-93281500
فصل دوم
ادبيات تحقيق
مقدمه
در رابطهي ما بين سياست، دين، سينما و زن، به نظر ميرسد رابطهاي ساختمند ميتواند وجود داشته باشد؛ هر کدام از اين مؤلفهها ميتواند بر ديگري تأثير گذارد و متقابلاً از ديگري تأثير پذيرد. در انتهاي اين رابطه نتيجهاي حاصل ميشود، که اين حاصل مؤثر در کل روند جامعه است؛ اين رابطه را ميتواند بدين شکل تعريف نمود: دين ميتواند سياست را تغذيه کند و سياستي که دين را به جامعه عرضه (يا تحميل) ميكند و يا آن را از جامعه ميگيرد و سينما مسيري است براي اين عمل، و در انتها زن که به عنوان نيمي از جامعهي انساني از اين تعاملها اطلاعاتي را کسب ميكند، که در جامعهپذيري او مؤثر است، حقوق و تکاليفش را معين ميكند، براي او گذشتهاي ميسازد که حال او از آن نشأت ميگيرد و آيندهاي را به تصوير مي کشد که ميتواند براي زن يک رؤيا باشد ودر مجموع هويت او را ميتوانند بسازد ودر انتها زن که دوباره ميتواند، مجموع اين روند را، از طريق تأثير گذاري در روند جامعهپذيري افراد مرتبط با خودش به جامعه باز گرداند .
اين روابط و برخوردها اگر در جامعه اي باشد که اساس آن را دين تشکيل داده است، از اهميت بيشتري برخوردار خواهد شد. سياست وظايف و دستورالعمل ديني خاص خواهد يافت؛ زنان داراي برنامه ي ويژه ديني خواهند شد و سينما موظف به رعايت حدودي مخصوص است.
اين که هر فرد سير جامعهپذيري درست و هويتيابي صحيحي را طي کند، مسأله مهمي است، اما براي زنان اهميت دو چنداني مي يابد، چرا که نقش زنان در هويت دادن به باقي ساختار جامعه مهمتر از مردان است؛ و در خانواده به عنوان اولين مکان هويتيابي، زنان جايگاه شاخصتري نسبت به مردان دارند؛ پس مهم به نظر ميرسد که هر جامعه اي در اين بخش تلاش بيشتر و دقيقتري انجام دهد .
2- 1 سينما
2-1-1-سينما، هنر، صنعت يا رسانه
سينما به عنوان هنر هفتم، از جمله ره آوردهاي تجدد براي انسان غربي بود که به سرعت راه خويش را در آفاق فرهنگي بشريت يافت و آن چنان به شهرت و عموميت رسيد که در آستانه صد سالگي خود به فراگيرترين هنر در طول تاريخ بشري تبديل شد .
قدرت جادويي سينما از نظر تيز بين صاحبان انديشه و قدرت مخفي نماند. در گامهاي نخست، سينما به عنوان ابزاري براي گذراندن فراغت و تفريح انسان اسير در سيطره ي ماشينيزم پا به عرصه گذارد؛ اما در مراحل تکامل خود به وسيلهاي براي فرهنگ سازي و ايجاد تحول در افکار(در عين حفظ توانايي سرگرمي بخشي و تفريحي خود) بدل گشت و سريعتر از آن چه تصور ميشد به يکي از مطلوبترين سازکارهاي سيطره تبليغ تبديل شد . اين مؤلفه ي نو ظهور، ميوه ي انقلاب صنعتي بودکه اين چنين بشر را به اعجاب آورد. بشر صنعتي از همان ابتدا با اين ابزار، به فکر کسب سود افتاد و پس ازاندک زماني جنبههاي معنايي و به طور عمده متعالي هنر نيز به آن افزوده شد.
از بدو پيدايش سينما تا به امروز، اين پديده در مسيري که منجر به تکامل آن گرديده، تحولات بسياري را از سر گذرانيده ودر طول حيات خويش در سه وجههي «صنعتي»، «هنري» و «رسانهاي» مطرح و از دريچه هريک از اين اشکال مورد تفحص و بازکاويهايي واقع شده است.
عدهاي سينما را تنها «به عنوان يک صنعت» ميشناسند و به آن به عنوان ابزاري مي نگرند که تحت سيطرهي افرادي خاص، کارکردهاي «صنعتي» و «تجاري» خاص خود را دارد. برخي ديگر سينما را صرفاً نوعي «هنر» ميدانند که هنر هفتم است و با در بر داشتن 6 هنر قبلي يعني «تئاتر، نقاشي، مجسمه سازي، معماري، موسيقي، رقص» تنها هنري است که اين شش گزينه را به خدمت گرفته است و حتي توانسته آنها را اعتلاء بخشد. دستهاي ديگر نيز سينما را «رسانه» ميدانند و بيشترين توجه خود را به اين خصوصيت سينما معطوف ساختهاند. اينان با مطالعات بسياري که در زمينهي فن ارتباطات و تأثير و تأثر متقابل ميان سينما و افراد و گروههاي اجتماعي صورت دادهاند، به کندوکاو در کارکردهاي رسانهاي سينما پرداختهاند.
به نظر ميرسد سينما در عين حال که هر3 اينها هست اما صرفاً هيچ کدام اينها نيست. در اين تحقيق به ضرورت مطلب به وجه رسانهاي سينما بيشتر توجه خواهد شد و با مبذول داشتن تمرکز خويش بر اين مقوله، توضيح مفصلتري از آن خواهيم داشت. گذشتن سريع اين تحقيق از وجه صنعتي يا هنري سينما و پرداختن به وجه رسانهاي سينما به آن معنا نيست که آن وجه را رد کند يا کم اهميت جلوه دهد. مسلم است که سينما اهميت خود را مديون تلفيق صنعت و تجارت، هنر و شگردهاي رسانهاي است.
امروز بسياري راغب به ساختن فيلم سينمايي هستند و در راه ساخت اين فيلم به دنبال حرفهاي تازه ميگردند، نه از آن لحاظ که اهل هنرند، بلکه صرفاً به آن جهت که سينما خود يک نوع تجارت پول ساز است به شرط آن که دغدغهي پول ساز روز جامعه را بداني! دليل ديگر مبنا بر صنعتي بودن سينما وسايل مکانيکي است که درساخت يک فيلم دخيلند «روشن است که پيدايش سينما نتيجهي تکميل ابزارهاي مکانيکي است که در هيچ زمان ديگري نميتوانست وجود داشته باشد. اما اين واقعيت قابليت بياني سينما را مورد انکار قرار نميدهد. با توجه به همين قابليت بياني است که سينما را هنر ــ به مفهوم مصطلح ــ دانستهاند. تکنولوژي سينما هرگز از قابليت بياني آن قابل تفکيک نيست و امکان بيان در سينما تنها با مهارت يافتن در تکنيک آن ميسر ميشود ولاغير» (آويني، 57:1375).
از جهتي ديگر سينما هنر است؛ اما نه شبيه هزاران هنري که ميشناسيم. بلکه سينما تلفيقي است از هنرهايي که هست، اما هيچ کدام آن هنرها نيز نيست. «هنر سينما عبارت است از پيوند دادن قطعاتي از فيلم به گونهاي که در ذهن تماشاگر نوعي واقعيت تجربي را که در وراي تصاوير قرار دارد پديد بياورد» (اسپارشات12:1376).
هنر سينما تلفيق رنگ، صدا، حرکت، و تفکر است. هنر سينما سخن گفتن با زباني تازه است. سخن گفتن از نا گفتههايي که شايد تماشاگر آنها را شنيده باشد، اما هيچ گاه به شکل تجسمي آن را نديده باشد. بسيار ساده لوحانه است اگر تصور شود سينما فقط فيلمبرداري از صحنههاست.
سينما اين هنر را دارد که تماشاگر خود را به عمق رؤياها و خيال پردازيهايي ببرد که شايد هيچ گاه وجود خارجي نداشته باشند. از بودنهايي حرف بزند که نيستند و از نبودنهايي بگويد که آرزو داشت، باشند. اگرچه شايد بسياري از هنرها به دنبال اين مسائل باشند، اما بدون ترديد سينما در اين زمينه، يگانه است. برگمان معتقد است سينما «زبان سخن گفتن ميان روحها است و امکاني است براي ايجاد رابطه با انسانها و دنياي پيرامونشان، رابطهاي که از کودکي تا پيري سخت به آن نياز داشته است(فراستي،12:1379).
در حقيقت سينما قادر است با تصويري با مردم سخن بگويد که مترجم نمي خواهد؛ مردمي که از يک آب و خاک نيستند، فرهنگ هم را درک نميكنند، اما تصوير را خوب ميفهمند و اين هنر سينما است.
2-1-2 سينما و کارکردهاي آن
«يک رسانه عبارت است از هر ابزاري براي برقراري ارتباطات، رسانه حامل يا «واسط» پيام است» (اينگليس، 1377: 37). سينما از لحاظ تاريخي، بعد از مطبوعات، دومين وسيلهي ارتباط جمعي و اولين وسيلهي ارتباطي است که با جان بخشيدن به تصاوير، ويژگي اساسي خود را از رسانهي قبلي و رسانههاي بعدي متمايز ساخته است«سينما در زمينهي ارتباط، وسيلهاي است که پس از ابداع خط در حدود هفت هزار سال قبل اهميت کافي و کامل خويش را نمايان ساخته است و آن را به عنوان يک رسانه، ميتوان پديدهاي هم چون زبان محسوب داشت که از سوي ديگر فاقد گرامر و دستور زبان خاص و الفبا شمرده شده است» (رفيعا،1374: 72).
«استفاده از اين هنر - صنعت، بر خلاف اولين رسانه مستلزم مقدمات و شرايط خاصي چون سواد و تحصيلات که مانعي عمده محسوب ميشد، نيست» (معتمدنژاد،1371: 35). اسپارشات سينما را رسانهاي ميداند «بسيار انعطافپذير و براي بيان داستاني سيال - که رمان و زندگينامه نزديکترين معادلهاي غير سينمايي آن هستند - مناسب است (اسپارشات، 4:1376). شرام معتقد است سينما گسترش يافت از آن جهت که «باعث وسعت يافتن دامنه ي ارتباط بين مردم شد و به بالا بردن سطح اطلاعات و آگاهي مردم کمک کرد وبه اينترتيب سينما يکي از راههاي رشد ملي شد» (ستاري،7:1345).
«سينما رسانهاي بسيار پيچيده است، هرکس به همهي ابعاد آن تسلط يافته باشد(که اين خود امري نادر و بسيار دشوار است) به طور طبيعي از آنها براي انتقال پيام يا نگرشي که قصد القاي آن را دارد بهره مي جويد، خواه آن پيام، بنابر هريک از تعاريف معقول و موجه، سينمايي باشد يا نباشد. چنان که مردم از زبان خود براي بيان هر آنچه ميخواهند سود ميجويند» (اسپارشات،4:1376).
از نظر بسياري از هنرمندان و دانشمندان فيلم سينمايي تأثير مهمي در تبادل اطلاعات بين مردم دارد و از اين طريق ميتواند فرهنگها و تفکرات را جابه جا کند. فيلم (سينمايي) را ابزاري منحصر به فرد و قوي ميدانند از آن جهت که «نماي درشت، برشهاي سريع، استفاده از تکنيکهاي پيشرفته جديد گريم و جلوههاي ويژه اثر تشديد کنندهي جلوههاي صوتي و موسيقي، همه روي صفحههاي بزرگ سينماترکيب ميشوند تا تأثيري را به جا گذارندکه هيچ رسانهي ديگري نميتواند آن را به وجود آورد» (اينگليس، 1377: 237) و اين تأثير به جهت آن است که «تصوير و صوت را در هم مي آميزد وهم چنين از صنعت وهنر مايه ميگيرد» (ستاري، 1:1345).
بنابر شواهد نظري و تجربي، سينما که بر آيند واقعيات زندگي، هنر و خلاقيت، تخيلات و ذهنيات سازندگان آن است بيش از ديگر وسايل ارتباط جمعي تحت تأثير خصوصيات فرهنگ ملي قرار دارد»(آرنهايم،41:1361).
«سينما ما را ياري ميكند تا از ديگران و خود تصاويري به وجود بياوريم که هويت شخصي و حتي ملي خود را در آن منعکس ببينيم و نيز بتوانيم به واسطهي آن تصاوير، اين «شخصيت و هويت» را بيان کنيم»(نفيسي، 1376: 169).
مارشال مک لوهان معتقد است «اگر تکنولوژي يک دوران مصنوع فکر و عمل انسان است، ميتوان گفت انسان هر عصر هم به سهم خود مصنوع تکنولوژي زمان خود ميباشد» (رشيدپور،1348:الف). از اين نظر، سينما نه فقط در حالات و تصورات و ادراکات انسان مؤثر است، بلکه در سيستم اعصاب و ادراکات حسي انسان تأثير گذاشته و انسان به طور نا خود آگاه وضع خود را از لحاظ بيروني و روحي با سينما که شاخهاي از وسايل ارتباط جمعي است، منطبق کرده است.
«تماشاگر مجبور است درست در همان مسير خلاقهاي پيش رود که هنرمند در خلق تصاوير پيش رفته است. او نه تنها عناصر بازنمايي شدهي فيلم آماده را ميبيند، بلکه روند حرکتمند پيدايي و تجمع تصاوير را درست به صورتي که آفرينندهي اثر تجربه کرده است، تجربه ميكند ... هر تماشاگري مطابق با راهنماييهاي باز نمودي که آفرينندهي اثر القاء کرده است، تصوري خلق ميكند، راهنماييهايي که او را به فهم و تجربهي مضمون مورد نظر آفرينندهي اثر مي رساند» Eisenstein.1998:34)).
يک فيلم خوب سينمايي پديدههاي غير ديداري را در قالبي ديداري به بينندهي خود عرضه ميكند و تماشاچي در عين حال که ساعتي را سرگرم شده است، دنيايي از مفاهيم را خواسته يا نا خواسته درک کرده است؛ بدون آن که فضاي کسالت آور يک کلاس آموزشي او را در تنگنا قرار داده باشد. امروزه کودکان به مدد سينما فراتر از آمال اجدادشان و حتي پدران و مادرانشان آيندهي خود را بازسازي ميكنند.
از ديدگاه پست مدر نيسم«زبان وگفتمان و فرهنگي که در عصر جديد رسانهها ميسازند، تعريف کننده و سازندهي واقعيات و شيوهي زندگياند»(سمتي،13:1385). اما بودريار قدم را فراتر نهاده است و بيان ميدارد که «در جهان پست مدرن تصوير مهمتر و تعيين کنندهتر از واقعيت است؛ به گفته ي بودريار تصوير واقعيتر از واقعيت ميشود»(همان).
منظور از سخن بودريار آن است که امروزه اين تصويرها هستند که به مردم جهان الگوي زندگي ميدهند و نه آن که زندگي الهام بخش تصويرسازي باشد.
2-1-3 آگاهي اجتماعي - جامعهپذيري در سينما
در جوامع گسترش يافتهي امروزي افراد بشر کوشش ميكنند هميشه در جريان همهي امور و مسائل اجتماعي قرار داشته باشند تا بتوانند مستقيم يا غير مستقيم نقش خاص را به نحوي مطلوب در زندگي گروهي شان ايفا نمايند. به همين جهت آگاهي، از مهمترين دغدغههاي زمان معاصر به شمار ميرود و همين آگاهي يافتن است که انسان دنياي معاصر را به زندگي فردي و جمعي علاقه مند ميسازد و توجه او را به آزاديها، حقوق و تکاليف و خطراتي که او را تهديد ميكند، جلب مي نمايد«بدونترديد انسان معاصر را تنها با آموزش نظري در مدارس نميتوان به عنوان يک فرد کاملاً آگاه وارد صحنه زندگي کرد، بلکه بايد به موازات آموزش مدرسهاي از طريق وسايل ارتباط جمعي، اخبار و اطلاعات محيط زندگي و افکار، عقايد و رفتارهاي عمومي و امکانات تفريحي سالم را نيز در اختيار او قرار داد» (معتمد نژاد،10:1371).
گسترش فضايي جوامع و در کنار آن توسعه ي روابط دنيايي کنوني، باعث شده است که امروزه در انواع جامعهپذيري از هيچ نهادي، از خانواده و تا هر کدام ازقسمتهاي ديگر جامعه که دخيل در جامعه پذير کردن افراد خويش هستند، توقع نباشد که کليه اطلاعات را در اختيار فرد قرار دهد، تا در مسير درست دريافت اطلاعات قرار گيرد . امروز هر شخص بسيار خوش شانس و يا هنرمند زبر دستي خواهد بود، اگر بتواند وسايل و زمينههايي را که دانش يک زندگي مطلوب را در اختيار او قرار ميدهند را، به دست آورد.
با تحول جامعهي صنعتي و گسترش شهرنشيني و از بين رفتن مرزهاي فاصل ملتها و فرهنگها، عصر جوامع «پس از صنعتي شدن» فرا ميرسد.
انسان تنها و منزوي اين عصر، بيش از پيش در مي يابد که تنها قاعده ي مطمئني که ميتواند راهنماي کردار اجتماعي وي باشد، توجه به جهت عمومي رفتار هم عصران او است. به همين جهت انسان پيوسته ميکوشد خود را با ديگران هماهنگ سازد. براي نيل به اين هدف، انسان ديگر در پي اصول و قواعد رفتاري نيست، بلکه در جستجوي تجهيزات پيشرفته اي است که به او امکان ميدهد اطلاعاتي از ديگران دريافت کند و به موقع در انتشار اين اطلاعات نيز شرکت نمايد. به اينترتيب وسايل ارتباطي در هماهنگ کردن فرد با ديگران نقش حياتي پيدا ميكنند (همان:18).
«اجتماعي شدن» اشاره به فرايندي دارد که مردم از راه آن پارامتر فرهنگ خويش را ميآموزند و از اين راه نسبت به ماهيت جامعه اي که بايستي به آن مرتبط باشند ودر آن به گونهاي شايسته عمل کنند و از ماهيت قواعد و هنجارهايي که چنين عملکردي را رهبري ميكنند شناخت پيدا ميكنند»(هولند، 228:1378). در معنايي ديگر آن که در روند جامعهپذيري، به فرد مسايل واقعي جامعه،انديشهها، ارزشها و نگرشهاي رايج و حاکم بر جامعه منتقل شده و از او خواسته ميشود که در اين ساختار خود را بشناسد و در همين راه قدم بردارد تا دوباره در زماني مقتضي اين اطلاعات را با هر وسيلهاي که امکان دسترسي به آن را دارد به نسل بعد منتقل کند. در حقيقت جامعهپذيري نقش اساسي را در هويتيابي فرد بازي ميكند.
جامعهپذيري و هويتيابي انجام نخواهد شد مگر آن که ارتباط برقرار شود . به هر حال هويت اجتماعي «هويتي است که فرد در فرآيند اجتماعي شدن و ارتباط و تعامل با گروهها يا واحدهاي اجتماعي موجود در جامعه کسب ميكنند»(عبداللهي، 142:1375) ارتباطهايي از جنس «فرد با خودش»، «فرد با ديگران» و «ديگران با فرد». رسانههاي همگاني ساختار ارتباط جمعي در يک نظام جمعي را تشکيل داده و ميتوانند بر مبناي نظام ارزشي غالب در جامعه و در ارتباط سازمان يافته با ديگر نهادهاي اجتماعي و تحکيم اقتدار ساختاري آن نقشي مثبت، مؤثر و فعال را ايفا نمايند.
سينما به عنوان يک ابزار مهم اجتماعي سازي در دنياي مدرن با بازنمايي الگوها و هنجارهاي حاکم بر زندگي اجتماعي در قالب اجراهاي نمايش گونه عملاً نقش بر سازنده و باز توليد کنندهي هنجارها و انتقال آنها را در زندگي اجتماعي بر عهده دارد.
سينما هر معجزهاي که داشته باشد اما اين توان را ندارد که خود به خود اطلاعات و دانش را خود بسازد و به افراد انتخاب کننده اش منتقل سازد. افرادي که گردونههاي سينما به دست آنان ميچرخد، خود از جامعهي انساني برخاستهاند، در آن جامعه تحت فرايند جامعهپذيري قرار گرفتهاند، هويتي در آنها شکل گرفته است و بعد وارد عرصه سينما گشتهاند تا از اين طريق خود يکي از راههاي هويتسازي جامعه خويش باشند.
جامعهپذيري يک راه است که ابتداي آن يک منبع اطلاعاتي قرار گرفته و انتهاي آن هويتي که براي فرد ساخته ميشود. منابع اطلاع رساني ميتوانند متفاوت باشند و يکي از سرشارترين آنها دين است که به هر طريق و مسلکي تعريف شود قدرت تزريق اطلاعات را به فرد دارد؛ تا از اين راه فرد به هويتي برسد که آن را«هويت ديني» مينامند.
اگرچه جامعهپذيري بايد براي هر فرد بشري اتفاق بيافتد، تا عملاً موجود متولد شده به نام «انسان» به تواند از مواهب «آدم» بودن خود بهره مند شود؛ اما به نظر ميرسد اگر قرار باشد کمي ظريفتر و دقيقتر به جامعهپذيري و هويتيابي افراد بشر توجه کنيم، هويت زنان کمي و تنها کمي با اهميتتر از مردان است و اين نيز دليلي ندارد جز آن که زنان خود يکي از ارکان و طرق مهم جامعه پذير کردن و هويت بخشيدن به ساير نسلهاي بعد از خود هستند، احتمالاً کسي مخالف اين سخن نخواهد بود اگر گفته شود که: اساساً وقتي از نقش پر رنگ خانواده در جامعهپذيري افراد صحبت ميشود، بيشتر بار مسئوليت بر عهده زن خانواده است که به احتمال قوي نقش همسري و مادري را برعهده دارد. يک زن زماني ميتواند نقش خود را در اين بخش به درستي ايفاء کند که خود قبلاً از طريق يک جامعهپذيري مطلوب اطلاعات مناسب را دريافت کرده باشد و يک هويت منسجم در او شکل گرفته باشد. «موجوديت هر انساني به تلقي او از خود بستگي دارد و ميزان پيوند و دلبستگي فرد با بيرون از خود و جامعه و تاريخش، نوع تلقي او از «خود» رقم ميزند»(عليخاني،23:1386).
به گواهي برخي قراين، در دنياي آشفته از اطلاعات امروز، دين ميتواند يک منشأ مناسب براي شكلگيري هويت زنان باشد.
2-1-4 سينما، زن، مذهب و سياست ايران تا دههي 70
درسال 1900م، يعني 5 سال بعد از اختراع سينما توسط لوميرها، مظفرالدين شاه اين اختراع تازه را ديد و براي او بسيار جذاب بود. پس دستور داد يکي از آن دستگاه براي او بخرند و به ايران بياورند. به همين سادگي سينما از فرنگ همسفر مظفرالدين شاه شد و دست در دست سياست وارد ايران شد.
4 يا 5 سال بعد از ورود سينما به ايران، از پشت پردههاياندروني قجري خارج شد و حضور خود را در صحنه ي اجتماعي ايران اعلام کرد. اولين بار«ميرزا ابراهيم خان صحاف باشي»که فرنگ رفته نيز بود، در سال1283ه .ش باکسب اجازه از شاه، در خيابان چراغ گاز سالني باز کرد و به نمايش فيلمهاي کوتاه پرداخت. اين تاريخ که مصادف است با1905م، سابقهاي آبرومند و هم عصر با اکثر کشورهاي پيشرفته جهان براي سينماي ايران ارائه ميدهد. اما در آن زمان سينما به مذاق مذهبيون آن زمان خوش نيامد و با تحت فشار قراردادن شاه باعث تعطيلي سينما شدند.
وقتي در تابستان 1286ه ش، روسها وانگليسيها، ايران را، بدون مشاوره با ايرانيها، بين خود تقسيم کردند، سينما نيز دوباره مجال حضور يافت. اين بار ديگر سينما با ايراني فرنگ رفته نيامد، بلکه با فرنگي ايران آمده کار خود را آغاز کرد. اولين سينما را در اين سال«روسي خان»که پدري انگليسي و مادري روسي داشت و غير مسلمان بود، افتتاح کرد. اين اولين نشانههاي مربوط به حضور گستردهي اقليتها ي مذهبي در سينماي ايران بود.
مخالفت مذهبيون همچنان ادامه داشت؛ اما اين بار روابطي که روسي خان با دربار داشت، اورا از اين دردسرها نجات داد. بدينترتيب اولين سينماها را در ايران، روسها و انگليسيها تأسيس کردند. نکتهي قابل توجه آن است که روسها و انگليسيها هميشه بر سر داشتن سينما در ايران باهم رقابت داشتند؛ درست شبيه همان رقابتي که براي نفت داشتند! آنها چيزي را حريصانه طلب ميكردند که ايرانيها پس مي زدند.
علي وکيلي در سال 1303ه ش سينمايي تأسيس کرد با نام «گراند سينما». اوتمهيداتي را براي جلب نظر جامعهي سنتي ايرانانديشيد، از جمله آنکه محل نشستن زنان را جدا از مردان در نظر گرفت و گاهي در فواصل نمايش فيلمها، چند نوازنه قطعات موسيقي مي نواختند.
در سال1304ه ش، احمد شاه رسماً سلطنت را به رضا شاه داد. 6 روز بعد از به تخت نشستن رضا شاه، دولت اعلاني صادر کرد، مبني برآن که «شبها سينماهاي جديد طرز زراعت علمي در اروپا را نشان ميدهند» اين اعلان نشان ميداد که حاکمان نو برعملکرد سينما به عنوان يک ابزار کليدي واقف هستند. رضاخان در طول حکومتش بسيار اصرار داشت که وضعيت ايران در فيلمها به صورت مثبت و دل نشيني، البته به صورت مستتر نشان داده شود. در همين مرحله از زندگي سينما در ايران بود که، رضاخان به عنوان ناجي ايران در ماه آسمان زندگي «دختر لر» به عنوان اولين فيلم ناطق ايران جلوه کرد.
رضاخان اگرچه اهل هنر نبود، اما براي جلوه گري مثبت خود در ايران، از سينما استفاده مي کرد و اين نشان ميداد او به قدرت سينما پيبرده بود. در ابتداي حکومت رضا شاه با سوادهاي ايران انگشت شمار بودند و اين بر قدرت سينما ميافزود از همان روزها، سانسور هم وارد سينماي ايران شد. روزنامه آيينه ايران در 31 تير 1309سانسور سياسي را به بهانه ي اخلاق اينگونه توجيح کرد «پر واضح است وجود سينما براي دو قسمت بايد فوق العاده مفيد باشد. يکي براي تهذيب اخلاق و ديگر براي تفريح دماغ. بايد تمام فيلمها قبل از نمايش،گذشته از نظر سياسي از لحاظ اخلاقي هم سانسور شوند». اصولاً بايد گفت وجود اصلي به نام «سانسور»در سينما از تأثير سينما بر جامعه است. از آن به بعد بود که فيلمها بايد براي نمايش جواز دريافت ميكردند.
نگاه به سينماي آن دوران بسياري از نکات مبهم تاريخ ايران را روشن ميكند، از جمله آن که هيچ فيلمي از کشف حجاب به عنوان يکي از ادعاهاي رضا خان در راستاي پيشرفت ايران، ساخته نشد .
«آوانس اوگانيانس» فيلم «حاجي آقا، آکتور سينما» را در سال1311به عنوان اولين آثار تاريخ سينماي ايران ساخت. آوانس يک مهاجر ارمني روسي تبار بود که در اين فيلم سعي مي کرد تا سينما را به «حاجي آقا» به عنوان نماد مردم مذهبي-سنتي آن روز ايران بشناساند و او را قانع کند تا سينما را بپذيرد. داماد حاجي آقا به عنوان نماد افراد روشنفکر آن زمان به حاجي آقا ميگويد: «سينما براي هر مملکتي در دنيا بزرگترين قسمت اقتصادي، اخلاقي و ادبي است. چه عيبي دارد اگر ما هم در مملکت خودمان فيلمبرداري داشته باشيم».
حاجي آقا آکتور سينما اثري دربارهي «هويت» بود و در انتهاي فيلم حاجي آقا ميگويد: «صحيح است، سينما يکي از مهمترين وسايلتربيت و تهذيب اخلاق عمومي است چون من از اين راه علاج شدم». بدين گونه سينما راه علاج شناخته شد اما با متد غربي.
فيلم «دختر لر» اولين فيلم ناطق ايران است که در سال «1312» توسط عبدالحسين سپنتا ساخته شد. «محور اصلي فيلم يک زن است. زني بلا تکليف، بدون خانواده و بدون گذشتهاي که قهرمان خونسرد شهري غربي به او رسم مبارزه ميآموخت و از چنگ مردان زورگو رهايي مي بخشيد. اين مايه که زن در بطن دگرگونيهاي قومي و مذهبي قرار دارد در فيلم موج ميزند». قهرمانان اين فيلمها اکثراً مردان حادثهجوي اروپايي و آمريکايي هستند که راهشان را به خاور دور، خاور ميانه و آفريقا کج ميكنند تا به آشفتگيها ساماني ببخشند. در اين زمان غرب تمايل به تحليل شرايط حاکم بر جوامع اسلامي داشت. اسلام نقش کليدي در فاصلهي خاور ميانه و غرب يافته بود و جايگاه زن در اين کشاکش اهميت داشت. زن سنتي ايراني که ميبايست به مدد غرب نجات مي يافت، از همين سالها وارد سينماي ايران شد و مذهب همچنان با سينما قهر بود.
«درسال 1317شهرداري تهران رسماً از وزارت داخله تقاضا کرد حق انحصاري ورود فيلمهاي سينمايي به ادارهي شهرداري واگذار شود. اولين باري بود که تحصيل درآمد به واسطهي سينما زير ذره بين مديران دولتي ميرفت و مقوله ي انحصار دولتي فعاليتهاي سينمايي مورد اشاره قرار ميگرفت». البته در آن زمان هيأت وزيران با اين طرح مخالفت کرد و سينما همچنان در يد بخش خصوصي ماند.
بعد از شروع جنگ دوم جهاني، نمايش فيلمهاي خبري بر پرده سينما آغاز شد. بخشي از اين فيلمها به اخبار جنگ و بخشي به نمايش حضور شاه و خانواده ي سلطنتي در نقاط مختلف ايران اختصاص داشت. در طي جنگ فيلم سينمايي در ايران ساخته نميشد و فيلمهاي آلماني و آمريکايي با هم رقابت ميكردند.
دههي سي، عصر ورود بي بهانه رقص و آواز به سينماي ايران بود. دوران بي پروايي شخصيتهايي که محدوديتهاي زمان را کنار مي زدند به سياق فيلمهاي خارجي هرلحظه که مي خواستند زير آواز مي زدند و هر جا که فرصتي ميشد مي رقصيدند و مذهب هر روز از ديروز بيشتر با سينما غريبه ميشد. مقوله حضور يا عدم حضو زنان در حرفه ي نمايش نکتهي کليدي سينماي ايران بود. در کشوري که مذهب و فرهنگ، زن را از رفتن روي صحنه يا ظاهر شدن بر پرده ي سينما بر حذر مي داشت سينما خط قرمزها را شکست. در سينماي آن زمان ايران، زنها ستارههاي رقص و آواز شدند .
روند الگوبرداري از غرب و شناور بودن زن ايراني در «رؤياي آزادي»!، ادامه داشت. تا نيمهي اول دههي پنجاه که سينما سعي مي کرد به سؤال «هويت» پاسخ دهد سينما تلاش مي کرد تا جايگاه «آدم ايراني» و «شخصيت ايراني» را نشان دهد، اين تلاش موفق يا نا موفق عصر طلايي سينماي ايران پيش از انقلاب است. به طور مثال علي حاتمي در 1350با فيلم «بابا شمل» سعي مي کرد دوباره قصه عشقهاي ايراني را که پر از شرمندگي، خجالت و خويشتن داري بود را زنده کند. هرچند در اين دوره تماشاگران سينماي ايران، به علت دور ماندن از مضامين ايراني، با اين قصههاي هويتساز بسيار غريبه بودند .
از خصوصيات ديگر دههي پنجاه آن است که مرگ تدريجي سينماي ايران آغاز شد؛ بحران وشکست مالي، شکست فيلمهاي ايراني در رقابت با فيلمهاي خارجي ارزان قيمت و مملو از وجوه جنسي و خشونت. نکتهي حائز اهميت آن است که در تمامي اين سالها سينما و مذهب در قهر به سر ميبردند و خشونت اين قهر در بحبوحه انقلاب 57 با شکستن شيشههاي سينما و سوزاندن آنها خود را با وضوح تمام نشان داد.
در اولين روزهاي انقلاب 1357، سينما هيچ کجا نبود. در سالهاي ابتدايي انقلاب سينما هنوز سوغات غرب بود و هر که از آن حرفي مي زد «بيگانه اي خود باخته» بود؛ در آن سالها نه تنها فيلمها، بلکه تماشاگر سينما هم مورد انتقاد بود. از مجموع524 سالن سينماي آن روز، 125سينما در آتش نفرت به سينما سوخت.
رهبرانقلاب در 12بهمن 57 در سخنراني خود در بهشت زهرا گفت: «ما با سينما مخالف نيستيم. ما با فحشا مخالفيم» تلاش براي تشکيل «سينماي اسلامي» آغاز شد. اما راه بسيار دشوار بود چرا که تا آن زمان دين به سينما پشت کرده بود و اين دو عملاً يکديگر را نمي شناختند. در سالهاي اول انقلاب نظرات مختلفي در مورد سينما وجود داشت. مهمترين نظرات آن بود که تماشاگر سينما بايد معيار مشخص براي تشخيص خوب وبد را ياد بگيرد. سينما را يک کلاس آموزشي توصيف کردند که براي قشر محروم جامعه کاربرد دارد وصريحترين معيار اسلامي در سينماي آن روز، آن بودکه«فساد» بايد از سينما برود.
زن عصر انقلاب همچون ادوارگذشته در مرکز درگيريهاي اجتماعي ايران قرار گرفت و دوباره نمآيندهي نگرش فرهنگي نو و اجراي قوانين مدني و مذهبي شد. سيماي زن در فيلمهاي بعد از انقلاب دگرگون شد. اين بار کشف حجاب کنار رفت و حجاب با استدلال «حذف وجوه جنسي زن» جاي آن را گرفت. با دادن نقشهاي پنهان و حاشيه اي به زن، در فيلمهاي دههي شصت عملاً زن از انتهاي محور برهنگي در دههي پنجاه به آخرين نقطه ي محور محو شدن جنسي در سينما پرتاب شد.
قهرمانان فيلمهاي دههي شصت اغلب مرداني بودند که براي پيروزي خود احتياجي به زنان نداشتند. غيبت زن و ناديده گرفتن او در سينماي دههي شصت چنان راه افراط پيمود که اعطاي جايزه به بازيگران زن در جشنواره فيلم فجر، به عنوان مهمترين رويداد سينماي ايران به معضلي تبديل شد.
دههي هفتاد با فيلم «عروس» بهروز افخمي شروع شد و دوباره مادي گرايي و کششهاي جنسي نسل جوان و لو با لحن پند آموز، روي پرده رفت. «عروس» آغاز دوباره ي حضور زنان در سينما با شکلي متفاوت بود. اين فيلم اصطلاح «جنس ضعيف» را به سخره گرفت و «دشواري جوان بودن و مؤنث بودن» راعرضه مي داشت. زن دههي هفتاد چهره اي ازترکيب بين تفکر، تفحص، جستجو و هراس را برپردهي سينما ظاهر کرد. فيلم «عروس» و دههي هفتاد آغاز راهي دوباره بود در سينما، که زنان توانستند با نقشهايي پر رنگتر وچهرهها و جلوههاي بصري بيشتري کار خود را در فيلمها پي بگيرند.
تاريخ مختصر سينما در ايران نشان ميدهد که زن، سياست ومذهب در ايران هميشه با هم درگير بودهاند و سينما محلي براي جلوه کردن و به نمايش درآمدن اين مجادلات و درگيريها (تلخيص از:صدر،1382).
2-2 هويت چيست؟
به لحاظ لغوي در زبان لاتين واژه هويت(Identity) از واژه ي (Identitas) مشتق شده است و به دو معناي ظاهراً متناقض به کار رفته است: 1- همساني و يکنواختي مطلق 2- تمايز که در بردارنده ي ثبات يا تداوم در طول زمان است.گرچه دو معناي متناقض و متضاد به نظر ميرسند، ولي در اصل به دو جنبهي اصلي و مکمل هويت معطوف هستند(رضادوست و. . .،145:1387).
كلمهي«هويت»که در زبان فارسي به کار ميرود در اصل يک واژه ي عربي است و از ضمير غايب مفرد مذکر«هو» که به معني«او» ميباشد مشتق شده است(الطائي،33:1382). هويت که در عربي به کار ميرود به معني «يکي بودن باذات» يا يکي بودن موصوف با صفات اصلي و جوهري مورد نظر است(سبحاني جو،20:1383). هويت پاسخ به کيستي يا چيستي است. هويت وجه تمايز بين من با ديگري و يا بين ما با ديگري است. در حقيقت هويت عبارت است از نوعي رابطه بين شخصيت فرد و ساختار اجتماعي. بدين معنا که هويت نسبتي است که يک فرد بين عوالم ذهني و واقعيت زندگي برقرار ميكند. ازاين نظر مفهوم هويت از دو جهت مفهوم نسبي است: از يک جهت مفهومي است که دريک مجموعه شبکه معنايي،معنا پيدا ميكند وازجهت ديگرتنها يک امر ذهني نيست.
هويت شامل معاني و مفاهيمي ميشود که از طريق گزينههاي مختلف حاصل ميشود و از راههاي گوناگوني به مابه ازاء خود ميرسد. هويت مهمترين و اساسيترين منبع شناخت عواطف، احساسات وسازمان دهي رفتارهاي جمعي و فرد درون جامعه است. هويت حدود وثغوري معين و مشخص براي فرد، اجتماع، جنس و. . .ترسيم مي نمايد که قرار گرفتن اين مفاهيم در آن محدوده نشان از هويت و خارج شدن از آن نشان از عدم هويت و يا بحران هويت است. به عبارتي هويت همانند تعريف است که فضاي آن مفاهيم رادر عمل مشخص ميكند. «فرد صاحب هويت، تصويري خاص و روشن از خود و جامعه جهاني داشته، داراي نظام ارزشي معيني است که در آن خوبها و بدها و بايدها و نبايدها جايگاه خود را دارند، ازاين رو در قبال مسائلي که با آن روبرو ميشود بلا تکليف نيست و به طور خلاصه فرد داراي معيار دروني است»(باستاني پاريزي،14:1373).
هويت تابع دو عامل است و معمولاً اگر اين دو تغيير کنند هويت نيز دستخوش تغيير ميشود. دو عامل«صورت بنديهاي دانايي» و «امر اجتماعي». «صورت بنديهاي دانايي در ادوار واعصار مختلف حاکم است و به يک معنا تفسير و معرفتي نسبت به کليت خلقت است ودر آن کليت خلقت، جايگاهي که انسان دارد. منظور از امر اجتماعي نيز ويژگيهايي است که حيات با ثبات جامعه به آن برميگردد واگر تفسيردر آن صورت گيرد، خواه ناخواه تغييرات تابعش بسيار گسترده خواهد بود»(قادري،165:1386).
هويت داراي برخي از ويژگيهاي زير است:
1- چند لايه گي: اصولاً هويت امري چند لايه و چند سطحي است که برپايه تعدد قرار دارد. اين لايهها و سطوح هويت،زندگي انساني را از هستي دروني فرد تا هستي جهاني وي بر ميگيرند.
2- پويايي و ايستايي: هويت ساختاري است از عناصر متناقض پويايي و ايستايي.
3- تقويت و تضعيف: هويت ظرفيت تقويت شدن وتوسعه يافتن يا تضعيف شدن را دارد.
4- چند هويتي: افراد ميتوانند چند هويت داشته باشند که اين هويتها ميتواندمتناسب و سازگار باهم يا متعارض با هم باشد.
5- اصولاً همهي افراد در تمام طول زندگي با هويت به دو شکل مثبت و منفي در ارتباط هستند؛ حال يا به شکل دارا بودن هويت و استفاده مثبت ازآن در زندگي و يا به شکل منفي که «بحران هويت» نام دارد و باعث تخريب زندگي افراد ميشود.
6- هويت دو منشأ بيولوژيکي و رواني(تعلق، تخيل، احساس، جنسيت) و اجتماعي(فرهنگ، مليت، رسانهها) دارد.
2-2-1 ابعاد هويت
هويت در يک تقسيم بندي کلي به دو بعد«هويت فردي» و«هويت جمعي» تقسيم ميشود.
الف: هويت فردي
هويت فردي، هويتي است که به طور عمده به ويژگيهاي فردي و نقشي بر ميگردد. فرد در ابراز هويت فردي خود ويژگيهاي خاصي را مدنظر دارد و يا به عبارت ديگر، با انتساب خود به خصوصياتي خاص، خود را معرفي ميكند. هويت فردي يعني «احساس تمايز شخصي، احساس تداوم شخصي و احساس استقلال شخصي» 9)،1998، Jacobson)
هويت فردي در مرحله اول بربعد تمايز هويت متکي است که به مثابه بخشي از نظام شخصيت حائل و واسطه بين دنياي دروني و بيروني فرد است و ميدان تعاملاتي وي را تنظيم وکنشهايش را هدايت ميكند. البته در مرحلهي بعد، ميتواند با بعد همانندي هويت نيز مرتبط باشد.
ب: هويت جمعي
هويت به دو معناي تشابه و تمايز معني ميشود و بعد تمايز آن درزندگي فردي مطرح ميشود و بعد تشابه آن در عرصهي اجتماعي. هويت جمعي يا اجتماعي اساساً از طريق مقايسههاي اجتماعي شکل ميگيرد. مقايسههايي که درون گروه و برون گروه را از هم متمايز ميكند در هويت اجتماعي ابتدا وجوه مشترک تشابه فرد وگروهش بيان ميشود و درمرحلهي دوم تفاوت گروه فرد با ساير گروههاي اجتماعي. اگر براي فرد جايگاه و ويژگيهايي تعريف شود که تنها درمقايسه با ديگران ودرارتباط با ديگران معنا يابد هويت اجتماعي اوتعريف شده است.
«مفهوم اجتماعي دال بر وجود رفتارهاي سازمان يافته چند گروهي است که به لحاظ اجتماعي به صورتي يکسان و مشابه انجام ميگيرند و شناسايي هويتهاي اجتماعي تلاشي است براي تحليل الگوهاي تکرارپذير کنشها و نگرشهاي گروهي»(اباذري و. . .،5:1381). هويت اجتماعي«بخشي از خود آگاهي فردي است که در نتيجه عضويت در يک ياچند گروه حاصل ميشود»,1985:225)...Tujfel&).
هويت اجتماعي يک نفر از طريق مجموعه وابستگيهاي او به نظام اجتماعي مشخص ميشود. وابستگي به يک طبقه جنسي، به يک طبقه سني، به يک طبقه اجتماعي، به يک ملت و غيره. «هويت به فرد اجازه ميدهد که خود را در نظام اجتماعي باز شناسد و خود نيز از نظر اجتماعي باز شناسي شود. هويت اجتماعي به معناي راه دادن ودر عين حال بيرون راندن است. هويت اجتماعي به گروه هويت مي بخشد کساني که از جهاتي همسان هستند، اعضاي گروهند و آن را از ديگر گروهها (که اعضاي آنها از همين جهات با گروه نخست متفاوتاند) متمايز ميسازد (کوش،143:1381). در يک جمع بندي بايد بيان کرد هويت اجتماعي متأثر و ناشي از تعلق به گروه و يا در بياني سادهتر عبارت از دانش فرد در مورد عضويت اودر گروههاي اجتماعي است.
هويت اجتماعي به شيوههايي که به واسطه آنها افراد و جماعتها درروابط اجتماعي خود از جماعتهاي ديگر متمايز ميشوند اشاره دارد و برقراري و متمايز ساختن نظام مند نسبتهاي شباهت و تفاوت ميان افراد، ميان جماعتها و ميان افراد و جماعتها است. شباهت و تفاوت باهم اصل پوياي هويت و زندگي اجتماعي است.
«هويت فردي فراسوي هويت اجتماعي به معناي روشني نمي انجامد. فردها بي همتا ومتغيرند، ولي شخصيت کاملاً به صورت اجتماعي و به واسطهي مراحل مختلف اجتماعي شدن واندر کنش اجتماعي ساخته ميشود» 9)،1998، Jacobson).
هويت فردي هويتي است که به طور عمده به ويژگيهاي فردي و نقشي برميگردد که بسياري از اين نقشها را بايد اجتماع و هويت اجتماعي معرفي کنند. هويت جمعي هرچند در بردارنده ي تمايز جمعي از افراد از جمعي ديگر است امادر مرحلهي اول،به همانندي جمعي از افراد با هم و به عبارت دقيقتر همانندي فرد با يک جمع دلالت دارد. هويت قومي، هويت طبقاتي، هويت ديني، هويت ملي و هويت فرهنگي مصاديقي از هويت جمعي هستند.
2-2-2 دشواريها و پيچيدگيهاي هويت جمعي
درجوامع مدرن امروز، انسانها باعضويتهاي متعددي روبرو هستند، بدين معنا که به طور همزمان در چندين گروه اجتماعي عضويت دارند و به همين اقتضاء از هويتهاي اجتماعي چند گانه برخوردارند. براي مثال فرد داراي هويت جنسيتي، ملي وقومي است.
گاهي اوقات تفاهم برقرار کردن ما بين اين هويتها براي فرد يا جامعه درد سر ساز خواهد شد؛ ولي اگر «ميان خرده گروههاي مشمول، يعني خرده گروههايي که فرد به طور همزمان عضو آنها است، هم پوشاني زيادي وجود داشته باشد، تعيين هويت افراد نسبتاً آسان است» (Roccas, 2002: 89). ولي اگر همپوشاني بين اين هويتها نباشد از چهار طريق ميتوان رابطهي اين هويتها را تا حدي سامان بخشيد.
الف-اشتراک: «يکي از شيوههايي که فرد ميتواند به طور همزمان بيش از يک هويت اجتماعي داشته باشد و با اين وجود، خود را در يک خرده گروه احساس کند، شرايطي است که آن را ميتوان به صورت اشتراک عضويتهاي گروهي چند گانه توصيف کرد. يعني هويت اجتماعي فرد آميزه اي از چند هويت است.
ب-سلطه: سلطه به معناي اتخاذ يک هويت گروهي اصلي است. هويتي که همهي هويتهاي بالقوهي ديگر تحتالشعاع آن قرار ميگيرند.
پ-انفکاک: اگر براي فرد بيش از يک هويت گروهي، به عنوان منبع هويت اجتماعي اهميت داشته باشد، او ميتواند از طريق تفکيک و جداسازي، اين هويتهاي چندگانهاش را متجلي سازد. در اين حالت، در برخي زمينهها، يک هويت خرده گروهي و در برخي ديگر از زمينهها، هويتهاي خرده گروهي ديگر برجستهتر ميشوند.
ت-ادغام: مدل آخر مدلي است که در آن هويتهاي گروهي چند گانه به طورهمزمان آشکار شده و خود اجتماعي، شکل فراگيرتري به خود ميگيرد. در اين وضعيت، مجموع هويتهاي خرده گروهي، هويت اجتماعي فرد را تشکيل ميدهند»(لطفي زاده،1387 :60-58).
2-2-3 هويت ديني
هويت اجتماعي متأثر و ناشي از تعلق به گروه و يا در بياني روشنتر عبارت از دانش فرد در مورد عضويت او در گروههاي اجتماعات و هيجانات و معاني ارزشي است که از تعلقات به آن گروهها يا مقولات حاصل ميشود»(محسني، 5:1385). بر اساس تعاريف هويت جمعي ميتوان عقيده داشت، هويت ديني يکي از اقسام هويت اجتماعي است که بين يک گروه عقيدتي، باعث وحدت و تعلق خاطر شده و اعضاگروه خود را متمايز و گاهاً برتر از گروههاي عقيدتي ديگر درک کرده، يک نوع انسجام کلي، فراتر از هويت تک تک افراد ايجاد ميكند. هويت ديني در برگيرنده باورها، ارزشها واعتقادات ديني است. «هويت ديني يعني فرد به يک سري از اصول و عقايد فکري، ديني و مذهبي خاص دست يابد، به طوري که آن باورها بخشي از شخصيت او گردد و نسبت به آنها گرايش و بينش حاصل کند و اين خود نيازي از نيازهاي فطري آدمي است، زيرا گرايش به پرستش و ستايش متعالي در سرشت آدميان نهفته است؛ به اين معنا که فرد مستقل از هر گونه يادگيريهاي بروني در درونش تمايل به تعالي و عبادت و بندگي خدا را احساس ميكند. تجلي چنين احساس و تمايلي در اعمال و رفتارديني او آشکار ميگردد»(داستاني، 19:1388). «هويت ديني به ميزان شناخت عقيدتي فرد از تعلق و ارتباطش نسبت به ديني خاص و پيامدهاي احساسي مثبتي است که فرد از اين تعلق و ارتباطش تجربه ميكند، همچنين به ميزان ارزشي که فرد به انجام عملي مناسک فردي و جمعي اين دين خاص قائل است، به کار ميرود»(عباسي قادي،32:1382).
وقتي گفته ميشود که دين ميتواند براي يک گروه اجتماعي هويت بخش باشد، يعني اينکه «دين ميتواند رابطه همبستگي را ميان افراد يک گروه ايجاد نمايد. نوع عقايد مذهبي در بين جوامع، قويترين چيزي است که باعث احساس جدايي يا حاشيه اي بودن نسبت به جوامع بزرگتر ميشود. هويتي که دين به گروه ميدهد، هويتي فرا قومي، ملي و زباني است. دين توانايي جمع نمودن اقشار مختلف را تحت هويتي خاص به نام هويت ديني را دارد. دين از طريق ارائه جهان بيني خاص که بيان ميكند گروهي را تحت يک عنوان جمع مي نمايد و مشروعيت اين جهان بيني يک عامل همبستگي قومي براي جوامع ميشود»(اسکات و...،69:1382). از خصوصيات بارز و منحصر به فرد هويت ديني آن است که،اين هويت ميتواند شامل ساير هويتهاي فرد از قبيل جنسيتي، فردي، قومي، شغلي و ... باشد. در حقيقت فردي که از طريق صحيح به يک هويت مستحکم ميرسد، کليدي را يافته است که باز کننده بسياري از قفلها خواهد بود.
در هويت ديني هر فرد مستقل از ساير افراد به هويت دست يافته و از آن بهره مند ميشود. اين هويت ساخته شده براي رويارويي با ساير هويتها دستور العمل دريافت کرده است و آماده هماهنگ شدن يا در تعارض قرار گرفتن با ساير هويتهاست؛ بدون آن که خدشه اي به خود هويت ديني وارد شود. هويت ديني، هويتي اثر بخش و فعال است و اگر در مراحلي از زندگي لازم به تغيير در اين هويت باشد، حتماً تغييرات در جهت اهداف کلي تبيين شده درهويت ديني خواهد بود. در پايان بايد اشاره کرد که در«هويت ديني» منبع پاسخ دهنده به «کيستي و چيستي؟» و نهادي که گزينههاي درست و نادرست شکل دهندهي هويت را، تعريف ميكند، دين است. با توجه به آنکه خود دين از چه زاويه اي نگريسته شود و از چه نظر گاهي تعريف شود، تعريف دين و هويت ديني شکل گرفته از آن نيز متفاوت خواهد بود.
2-3 دين چيست؟
2-3-1 دشواريهاي تعريف دين
بيان تعريف جامع،کامل و مانعي از دين،آنچنان که هر شنونده ايي را راضي کند کار بسيار مشکلي است؛ چرا که دين مانند حيوانات و نباتات داراي ماهيتي نيست که به آساني ذات و عرض آن قابل تشخيص و توضيح باشد .تلاش براي ارائه تعريف جامع و مانع براي دين به گونهاي که بتواند مشتمل بر جميع اديان گردد، به دو دليل امري دشوار و شايد محال خواهد بود.
- اول از آن جهت که واژه ي دين مشترک لفظي است. بدين معنا که اين واژه هربار براي مصاديق متعدد، متفاوت و حتي متضادي جعل وبه کار رفته است؛ بنابراين واژه ي دين يک مفهوم کلي وعام است که دربرگيرنده ي مصاديق گوناگون بوده و از اين رو داراي معاني متعددي ميباشد.
- دوم آنکه، صرف نظر از تعريف دين به کمک موضوعات و مفاهيم آن، دانشمندان مختلف به اقتضاي تأثير و الهام از دانشي که بدان پرداختهاند و به اقتضاي مشربها و مسلکهاي مختلف معرفتي که بدان تعلق دارند، نگرشي خاص به دين داشته و در نتيجه تعاريفي همسو با نگرش خاص علمي خويش ارائه كردهاند؛ ودر نتيجه تفاوت در زاويه ي نگرشها، اختلاف در تعاريف دين را به دنبال آورده است.
اينکه گفته ميشود، تعريف دين دشوار است، به معناي وجود نداشتن تعريف دين نيست، بلکه به آن معناست که، هيچ تعريفي که همهي افراد بشر متفقاً آن را پذيرفته باشند، وجود ندارد. تعاريف دين از يک لحظه ي احساسي که يک نفر در آن لحظه احساس خوشي داشته است، تا تعاريفي ساختمند در کتب مقدس که داراي ضوابط خاص و قوانين مدون براي زندگي و مرگ هستند، در نوسان است. تعريف دين مصداقي از اين مصرع است که:«هرکسي از ظن خود شد يار من».
2-3-2 مفهوم دين از نظر لغوي در گستره ي تاريخ
شايد بتوان به استناد تعاريف مختلف از دين گفت، هيچ گاه هيچ جامعه اي بدون دين نبوده است، از گذشتههاي دور تا تاريخ معاصر بشري. به همين خاطر در سرگذشت جوامع بشري ميتوان مفهوم دين را در لغات و اصطلاحات متفاوت جستجو کرد.
«در مصر باستان «Hfy Hfy» اصطلاحي است که مفهوم دين را دارد و به معناي تقوا، هيبت وترس بوده است. در تمدن آکاد و سومر لفظ دين به صورت « denuو dinu» به معناي قانون به کار رفته است. در جامعهي هندو، «دراما» به معناي قوانين مقدس، عدالت، مفاهيم طبقات اجتماعي، شايستگي و لياقت وذهبي و يکي از مهمترين اصطلاحات ادبي و مذهبي در زبان سانسکريت است. مفسران هند توضيح دادهاند که «دراما» دلالت بر عملي دارد که خاصيتي براي روح ايجاد ميكند که«aparv» ناميده ميشود و در نهايت سبب رستگاري و رهايي روح ميشود.
در يونان باستان اصطلاح«Themis» به کار مي رفت. اين لفظ بيشتر داراي مفهوم اخلاقي است و به معناي قوانين اخلاقي و راه درست و صحيح است و آنچه حدود و ثغور اعمال انساني را حفظ کند.
لفظ «Religion» در لاتين از ريشه ي«relgere» به معناي موظف بودن، بستن، مقيد کردن است. لغت شناسان و فرهنگ نويسان عرب سه تعريف جداگانه از لفظ دين كردهاند 1- در لغت عربي آرامي: به معناي قضاوت. 2- در لغت عربي: به معناي عادت. 3- در لغت فارسي: به معناي دين و مذهب»(حامدي،1384: 49-46).
2-3-3 تعاريف دين
به طور کلي در زمينهي دين دو نوع تعريف وجود دارد، يکي تعاريف ذاتي و ديگري تعاريف کارکردي. در تعاريف دسته ي اول بيشتر به ماهيت و چيستي دين تأکيد دارند. اما تعاريف دسته ي دوم اغلب دلالت بر اين دارند که هرچيزي که برخي کارکردهاي خاص داشته باشد، دين به شمار ميايد حتي اگر چنين تصوري مرسوم نبوده باشد.
چنين نظريه پردازاني برخي نظامهاي ارزشي و باور داشتي از جمله کمونيسم، فاشيسم و مليت گرايي را به خاطر کارکردهايشان، در مقوله دين جاي ميدهند (آذرخش،88:1387).
در جهان غرب از جهات مختلف دين تعريف شده است. به طورمثال گاهي در تعريف دين بر بعد معرفتي،آموزه اي و اعتقادي آن تأکيد رفته است و زماني بر جنبهي احساسي، عاطفي و دروني آن. برخي درغرب، دين را مجموعهي گزارهها وعطيه اي الهي ميدانند که از منبعي فراتر از انسان، به او رسيده است مثل اسپنسر که ميگويد: «دين اعتراف به اين حقيقت است که کليدي موجود است، تجليات نيرويي هستند که فراتر از علم و معرفت باشد». «و در فرهنگ مختصر آکسفورد آمده است: دين شناخت يک موجود فوق بشري است که داراي قدرت مطلقه است و خصوصاً باورداشتن خدا يا خدايان متشخص که شايسته اطاعت و پرستشاند»(هيک،1372: 23).
دستهاي ديگر عوامل تجربي، عاطفي، شهودي و حتي اخلاقي را در دين دخيل دانستهاند. ويليام جيمز ميگويد: «مذهب عبارت خواهد بود از تأثرات و احساسات و رويدادهايي که براي هر انسان در عالم تنهايي و دور از همهي بستگيها براي او روي ميدهد (جيمز،2:1372).
پارسونز از جنبهي جامعه شناختي دين را تعريف کرده است، «مجموعهاي از باورها، اعمال، شعائر و نهادهاي ديني که افراد بشر درجوامع مختلف بنا كردهاند» (هيک،53:1380). به نظر ميرسد ريشه ي تعريف پارسونز در عقيدهي دورکيم است که معتقد بود:«دين يک نظام يکپارچه عقايد و اعمال مربوط به چيزهاي مقدس است، يعني همان چيزهايي که جدا از چيزهاي عادياند و از محرمات به شمار ميآيند. عقايد اعمالي که همه کساني را که به اين عقايد و اعمال معتقدند در يک واحد اخلاقي به نام کليسا يکپارچه ميسازند» (کوزر،1386: 98). طبق اين نظر بايد گفت دورکيم دين را حاصل جامعه ميدانست و در حقيقت معتقد بود هر که به دين معتقد است، در حقيقت به قدرت جامعه معتقد است. در اين تعريف نه اعتقاد به قوهي ماورائي هست نه عاطفه و احساس، بلکه دين حاصل روابط اجتماعي مردم است.
يونگ به عنوان يک روانشناس تعريفي را ارائه کرده است که شامل هردو وجه «قدرت برتر و عاطفه و احساس» ميشود. يونگ بيان ميكند که:«دين عبارت از يک حالت مراقبت،تذکر وتوجه دقيق به بعضي عوامل مؤثر است، که بشرعنوان قدرت قاهره را به آنها اطلاق ميكند. اينها را به ارواح، شياطين، خدايان، قوانين، صور مثالي،کمال مطلوب و غيرمجسم ميكند. اصطلاح دين معرف حالت خاص وجداني است که براثر درک کيفيت قدسي و نوراني تغيير يافته است»(يونگ،1370: 9).
وجه ديگري که در غرب برطبق آن تعريف دين را بيان كردهاند آن است که«دين نظريه اي کلي دربارهي جهان است با ويژگيهايي چون ايجاز دايره المعارفي، منطق عامهپسند، شرافت معنوي، شورمندي،ضمانت اخلاقي،کمال موقرانه و زمينهي عام براي تسکين و توجيه»(تامپسون و . . .،1381: 27).
جداي از تعريف پيشين دستهاي ديگر از تعاريف دين، دين را در دوبخش الهي وغير الهي قرار داده براين اساس، تعريفي از دين ارائه ميكنند. شايد بتوان گفت اين کاملترين نوع دسته بندي اديان است؛ چرا که ظاهراً تمامي اديان در اين تقسيم بندي جاي ميگيرند. زماني که ازاديان الهي بحث ميشود، منظور ادياني هستند که ريشه ي آنها از منبع فوق بشري و برتر از جهان ماده است. در اديان الهي، منبع فوق بشري يکي بوده ودر پروردگاري، با ديگر الههها شريک نيست.انسان در اين دين،برنامه اي را دريافت ميكند که منشأ آن علم ذات حق تعالي است. اما در اديان غيرالهي منشأ دين يک انسان يا گروه يا يک اجتماع خاص است و يا يک خدايي دست ساخته بشر که اصطلاحاً آنان را«بت يا الهه» مينامند. دراديان الهي بشر يک دستورالعمل خاص براي زندگي را دريافت ميكند بدون آن که لازم باشد افراد خود تغييراتي را در مباني کلي و اساسي آن دين انجام دهند؛که البته اگر افراد براساس تمايلات شخصي اين تغييرات را انجام دهند(در اصول يا فروع دين)در اصطلاح به آن دين «تحريف شده» يا «التقاطي» مي گويند. دين تحريف شده، ديني است که با منشأ الهي و تغييرات بشري شکل گرفته است.
در تعريف دين الهي آمده است که: «سنتي است الهي که بشر را به خداي يگانه مي خواند وآداب و مقرراتي دارد که افراد راازنظر شخصي پاک و پيراسته کرده به راه کمال رهنمون ميسازد و از نظراجتماعي، نظم عادلانه و روابط نيکو و تلاش مشترک و همه جانبه در راه خير و سعادت جامعه را، به وجود مي آورد»(باهنر،1361: 7). دين الهي در حقيقت ارتباط با خدا و بشر است؛ ارتباطي که خدا از طريق پيامبرانش با انسان سخن ميگويد و انسان از طريق عبادات و مناسک با او ارتباط برقرار ميكند. بنيانگذاران اين اديان (پيامبران) بدين گونه ملتها را به دين الهي دعوت كردهاند که «خداوند از طريق ما با شما سخن ميگويد؛ اين سخن را بشنويد و بپذيريد و زندگي تان را با اين سخن تنظيم کنيد و خداوند را به ياد آوريد و او را پرستش وستايش کنيد»(شبستري،1383: 93). دين الهي«مدلول مجموعهي گزارههاي هستي شناسانه ي ساختارمند در باب هستي، انسان و جهان، ومجموعهي بايدها و نبايدها، شايدها و نشايدهاي مبتني برآن که با هدف تأمين کمال و سعادت ابدي انسان ازسوي رّب و مدّبرهستي تنزل يا تنفيذ شده است»(رشاد،1382: 137) و دريک جمعبندي ميتوان ازنقطه نظر«جوادي آملي» درتعريف دين الهي گفت: «مراد از دين مکتبي است که ازمجموعه عقايد، اخلاق و قوانين ومقررات اجراي تشکيل شده است وهدف آن، راهنمايي انسان براي سعادت مندي است. دين به اين معنا بر دو قسم است: دين بشري و دين الهي ... . دين الهي، مجموعه عقايد و اخلاق و قوانين و مقرراتي اجرايي است که خداوند آن را براي هدايت بشر فرستاده است تا انسان در پرتو تعاليم آن، هوا و هوس خود را کنترل وآزادي خود را تأمين کند... . ديني الهي است که به حقيقت انسان و نيازهاي اوتوجه دارد و برنامه ي کامل و همه جانبه اي ارائه ميكند که انتظارات او را از همه نظر برآورده ميسازد»(مصطفوي پور،1380، 24-26). به استناد تعاريف ارائه شده ميتوان گفت مهمترين خط تمايز و جدايي دين الهي و غير الهي، منشأ وجودي آنهاست.
2-3-4 کارکردهاي دين
آنچه انسان را واميدارد که به سوي دين راهي شود و يا ازآن گريزان باشد و حتي گاه آنرا انکارکند، نقشي است که دين در زندگي بشر بازي ميكند؛ يا در کلامي ديگر کاربردها و کارکردهاي دين در زندگي انسان. جالب آن جاست، همان گونه که تعاريف دين از نگرشها و منابع مختلف انجام ميشود و همين باعث تفاوت تعاريف دين شده است؛ برشمردن کارکردهاي دين از شاخههاي مختلف علوم، متفاوت تبيين ميگردد. در قالبهاي متفاوت مثبت يا منفي جلوه مي نمايد. بسته به آن که کارکرد دين را، يک روانشناس يا جامعه شناس، يک اهل فلسفه يا يک انسان ديني برشمرد، کارکردها مختلف بيان ميشود، گاهي کارکردها متناقض هستند و گاهي درمسير تأييد و هم پوشاني يک ديگر.
«آگوست کنت» به عنوان يک جامعه شناس، دين را اقناع کنندهي حس برتري خواهي انسان و برآورده کنندهي نياز اجماع جامعه وايجاد اتحاد براي آن ميداند و نظر خود را اين گونه بيان ميدارد: «انسان نياز دائمي به مذهب دارد. انسان به مذهب نياز دارد زيرا خواهان دوست داشتن چيزي برترازخود است. جوامع به مذهب نياز دارند، زيرا به قدرتي معنوي که قدرت دنيوي را تقديس و تعديل کند و به آدميزادگان گوشزد کند که سلسله مراتب استعدادها در قبال سلسله مراتب شايستگيهاي (اخلاقي) چيزي نيست، احتياج دارند»(آرون،1370: 129). از نظر کنت «مذهب ناشي از دو الزام است. نخست آنکه هر جامعه اي به ناچار مستلزم اجماع است، بعضي اجزاء آن بايد با هم توافق داشته باشند واعضا سازنده ي جامعه بايد با هم متحد باشند. ديگر آنکه وحدت اجتماعي مستلزم آن است که همه افراد يک اصل وحدت يعني مذهب را قبول داشته باشند»(همان: 116).
به دنبال کنت «عدهاي از جامعه شناسان، از دورکيم تا پارسونز، دين را عاملي در جهت تثبيت و وحدت جامعه برشمردهاند، برخي نظريه پردازان مارکسيسم، مانند گرامشي نيز کوششهايي براي ملاحظه دين به عنوان پديدهاي که نقشي مثبت در حيات يک ملت ايفا ميكند به عمل آوردهاند. «ماکس وبر» جامعه شناس آلماني نيز بر تأثير متقابل حوزههاي اقتصادي و اجتماعي تأکيد دارد و دين پروتستاني را عامل پويايي اقتصاد و سرمايه داري ميداند» (آذربايجاني،1384: 130). از بعدي ديگر، در تعاريف جامعه شناختي، در راستاي کارکردهاي دين، بيان ميشود که «مهمترين سيستم کنترل دروني «دين و مذهب» ميباشد . . . هدف دين سازماندهي تمام اجزاء نظام آفرينش از جمله جامعه و انسانها در مسير الهي است»(رفيع پور،305:1376). در ميان جامعه شناسان، مارکس ديد منفي نسبت به دين داشت، و آن را«افيون تودهها»مي ناميد و «عمدتاً آثار اجتماعي دين را به صورت مسکن و رخوت آور» ميدانست(آذربايجاني،130:1384).
«ادي» شش کارکرد دين براي فرد و جامعه را چنين برمي شمرد:
1- دين براي انسان حمايت وتسلي به بار مي آورد و از اين طريق، هدفهاي تثبيت شده را پشتيباني ميكند.
2- دين از طريق آيينها و مراسم، اهميت عاطفي، هويت ونقطه اتکاي ثابتي در بحبوحه ناسازگاريهاي آزاد و عقايد، به بار آورده،که اين همان کارکرد کششي دين است وآموزش آموزههاي مذهبي و اجراي مراسم مذهبي را در برميگيرد.
3- دين به هنجارها تقدس مي بخشد و هدفهاي گروهي را برفراز هدفهاي فردي قرار ميدهد. دين نظم اجتماعي را شروع ميسازد.
4- دين معيارهايي را به عنوان مبناي استفاده از الگوهاي اجتماعي موجود فراهم ميسازد واين همان کارکرد پيامبرانه دين است که ميتواند مبناي براي اعتراض اجتماعي فراهم سازد.
5- دين به شناخت انسان از خودش کمک ميكند و باعث ميشود او احساس هويت کند.
6- دين در فراگرد رشد انسان بسيار اهميت دارد؛ زيرا به افراد در بحرانهاي زندگي و مقاطع گذر از يک وضعيت به وضعيت ديگر کمک ميكند»(هميلتون،58:1377).
در ميان روانشناسان عمدتاً آثار مثبت دين مورد توجه بوده است:«گالتون» برآثار مثبت ذهني دعا و نيايش تأکيد ميكند، «جيمز لوبا» معتقد بود اشکال تعديل شده اعتراف، دعا، هنر مقدس و مراسم ميتواند به انسانها در راه تحقق بخشيدن آرمانهاي خويش کمک کنند. اريکسون و آدلر و فرانکل نيز برآثار مثبت دينداري تأکيد دارند. دين نيازهاي اساسي روح، به ويژه نياز به عشق و جاودانگي را برآورده ميكند، به طورکه بسياري از روانشناسان تأکيد دارند که مساعدتها و تأثيرات رواني و آرامش بخش دين به انسان قدرت و مقاومت در برابر خطرات اخلاقي و اجتماعي مي بخشد»(چوپاني،1387: 55).
«يونگ به عنوان يکي از نام آشناترين روان شناسان، شش کارکرد عمده را در زندگي براي دين نام ميبرد:
1- اعتقادات و مناسکات ديني در بهداشت رواني و آرامش دروني و ايجاد نشاط و اميد نقش بسزاي دارد.
2- برخلاف آنچه دربارهي تجربهي ديني فکر ميكنند،کسي که اين تجربه به او دست ميدهد صاحب گوهر گرانبهايي است، يعني صاحب چيزي است که به زندگي معنا مي بخشد. بلکه دين خود سرچشمه ي زيبايي و زندگي است و به جهان و بشريت شکوه تازه اي مي بخشد.
3- انسان به يقين نيازمند افکار و اعتقادات پايداري است که به زندگي او معنا ميدهد و او را در برابر سختترين ناملايمات، قدرت مقامت ميدهد.
4- ا حساس يک معناي وسيعتر در زندگي، به انسان امکان ميدهد که ازحدود پول درآوردن وخرج کردن فراتر رود و به انگيزههاي مهمتر در زندگي دست يابد و اگر انساني فاقد اين احساس باشد حقيقتاً فردي گمراه وبدبخت است.
5- سمبلهاي فرهنگي اديان که هنوزهم به صورت تصويرهاي گروهي، مورد قبول جوامع متمدن است، ميتوانند واکنشهاي هيجاني عميق در اشخاص برانگيزند.
6- عوامل ديني، اجزاي مهم شالوده ي ذهني ما و نيروي حياتي لازم در ساختن جامعه انساني است و ناديده گرفتن آنها زيان جبران ناپذيري را دربردارد. يونگ سپس نتيجه ميگيردکه فقط افراد ابله و نادان ممکن است در صدد معدوم کردن رمزهاي ديني برآيند»(چوپاني،54:1387).
خواجه نصيرالدين طوسي به عنوان يک حکيم و يک سياستمدارايراني،کاربردهاي زير رابراي دين در زندگي بشر تعريف ميكند:
«1- تأييد مستقلات عقلي
2- استفاده حکم از مدرکات عقل مستقل
3- از بين بردنترس
4- رفع نياز انسان در شناخت حسن و قبح افعال
5- شناساندن اشياي سودمند و زيان آور به انسان
6- حفظ نوع انساني
7-تربيت و تکميل انسانها فراخور استعداد آنها
8- تعليم صنايع و فنون سودمند
9- تعليم اخلاق و سياست
10- بيان ثواب و عقاب اعمال
11- معرفي انسان کامل به عنوان قلب عالم هستي و الگوي برتر انساني
12- همبستگي اجتماعي
13- معنا بخشي به زندگي
14- راهنمايي به زندگي با آرامش
15- پاسخ به احساس تنهايي
16- ساخت تمدن»(مصطفوي پور،1380: 49-39).
از دريچه ي نگاه اديان الهي به زندگي انسان، دين ميتواند اين سودمنديها را در زندگي داشته باشد.
1- انسانها به نظام آفرينش، وجود و عظمت خالق و روز جزا پي ميبرند.
2- انسانها با معطوف شدن کامل به خداوند و آخرت، معني و اهميت زندگي دنيوي را در رابطه با خدا و دنياي ابدي مي بينند. بدينترتيب ارزشهاي انسانها کاملاً دگرگون و همگي به طور منسجم به يک نقطه (خدا) معطوف ميشوند.
3- اديان الهي يک مجموعه از قوانين براي بهبود روابط اجتماعي ارائه كردهاند.
4- اديان الهي تحريف نشده قادر به پاسخگويي به سؤالات بنيادين بشري هستند. مانند سؤالات «از کجاآمده ام؟، چرا آمده ام؟ و سرانجام کار من چه خواهد بود؟» شايد بتوان گفت اين مهمترين کارکرد دين در زندگي است.
چراکه پاسخ اين سؤالات به زندگي قوام و جهت ميدهد، و جهت فکري و اعتقادي ايجاد ميكند و انسان را از سردرگمي نجات ميدهد. نيچه معتقد است «اگرآدمي بداند که چرا بايد زندگي کند، قادر است با هر چگونهاي بسازد»(شرفي،1381:97). دين با منشأ مستحکم و با قوانين درست، شهامت «چگونه ساختن» را به انسان ميدهد.
درمجموع بايد گفت: يک دين صحيح با منشأ درست الهي، ميتواند شامل تمامي اين کارکردهاي مثبت باشد. البته بايد در نظر داشت اگر تفاوتي در برشمردن کارکردهاي دين وجود دارد، به خاطر تفاوت واقعي کارکردهاي دين نيست، بلکه بايد ظرف زماني و مکاني بروز و ظهور اديان را نيزدر نظر داشت و اينکه چه قدرتهايي، دين را در جامعه عرضه داشتهاند و قدرتهاي حاکم چه ميزان در اصل دين دخالت داشتهاند. در بسياري از موارد کارکردي که دين در جامعه ايفا ميكند برخاسته از خود دين نيست، بلکه برداشتهاي متفاوت از دين اين نتايج را به بارآوردهاند.
دراين تحقيق، منظور از هويت ديني، هويتي است که دين اسلام، به عنوان يک دين الهي عرضه داشته است.
2-3-5 اسلام چيست؟
كلمهي «اسلام» از ريشه ي سلم گرفته شده است. سلم يعني برکنار بودن از هر مرض مادي و معنوي، جسمي و روحي، ظاهري و باطني. سلم در باب افعال به «اسلام» تغييرشکل ميدهد. باب افعال معمولاً براي تعديد (متعدي کردن) الفاظ است. بنابراين واژه ي اسلام را ميتوان به اين گونه معنا کرد: برکنار داشتن خود و ديگران از هر مرض ظاهري و باطني يا عيبهاي مادي و معنوي.
دين اسلام مجموعهي عقايد، اخلاق، قوانين و مقرراتي است که براي ادارهي جامعه انساني و پرورش افراد بشر از سوي خداوند يکتا نازل گشته است. دين اسلام يک دين وجداني است؛ بدان جهت که از طريق وحي بر پيامبر اسلام(ص) نازل گشت و آن حضرت بدون هيچ گونه دخل و تصرفي آن را برمردم عرضه داشت. دين اسلام موازين خود را در سه بخش به مردم ارزاني داشته است «اعتقادات، اخلاقيات و احکام».
عقايد: مسايل و معارفي است که بايد آنها را شناخت و به آنها معتقد بود و باور کرد و ايمان آورد. مانند توحيد، صفات خدا و نبوت. اخلاق: بايدها و نبايدها و دست و رهايي است که دربارهي «چگونه بودن» انسان ازصفات روحي و خصلتهاي معنوي است، مانند: عدالت، تقوا، شجاعت، عفت، حکمت، صداقت و امانت. احکام يعني مسائل مربوط به کار و عمل که چه کارهايي و چگونه بايد انجام شود. مانند نماز، روزه، حج و جهاد.
بزرگترين و مهمترين خصوصيت دين اسلام، داشتن يک منبع الهي به نام قرآن است که به عنوان يک کتاب اعجازآور در اختيار انسانها قرارگرفته، کتابي که هيچ گاه هيچ بشري شبيه آن را نتوانسته به رشته تحرير درآورد و يا تأليف کند حتي بهاندازه سوره يا آيه اي. قرآن در حقيقت متن مکتوب دين اسلام است و در واقع شناخت اين دين، يعني شناخت قرآن و به همين دليل، تحريف نشدن قرآن يعني تحريف نشدن دين اسلام و اين يک تفاوت اساسي اسلام با ساير اديان موجود در دنياي کنوني است. قرآن به دلايلي معجزه است، از جمله آنکه قرآن را يک فرد عامي و بي سواد به مردم عرضه داشته است. از زمان ظهور تا کنون هيچ کتابي شبيه قرآن نوشته نشده است. به علت وجود اعجازهاي گوناگون در قرآن، همچون اعجاز عددي، اين کتاب از ويژگيهاي خاص خود برخوردار است و مايه شگفت انگيزي در انسان شده است مثلاً كلمهي روز365 بار، كلمهي نماز5 بار، كلمهي ماه 12 بار و كلمهي مرد و زن به طور مساوي 24بار در قرآن آمده است.
اگرچه معجزات تمام پيامبران قابل توجه و تأمل است اما بايد درنظر داشت که معجزه ي اسلام يک کتاب است و کتاب بودن بر ارزش اسلام مي افزايد، چرا که در تمام طول تاريخ بشر کتاب يعني ارائه راه حل براي مشکلات و پاسخي برندانستههاي بشر.
«درهم آميختگي امر دنيوي ديني، به تلفيق دو حوزه زندگي عمومي و خصوصي مي انجامد. بنابراين مذهب نه تنها موضوع وجدان و آگاهي فردي است بلکه وظيفه اجتماعي نيز هست» (هانتر،1380: 56). و اين از ديگر خصوصيات منحصر به فرد اسلام است. اجتماعي بودن يکي از بزرگترين خصوصيات اسلام است. اسلام دين تمام مردم وتمام زندگي آنهاست. اسلام مسير رستگاري، سعادت، رشد دنيوي و نجات اخروي را جز از طريق حضور مثبت در دنيا و تعامل پويا و صحيح با اجتماع بشري و داشتن يک مشارکت فعال، نميداند. اسلام به واسطهي کمال و جامعيتي که دارد نسبت به وضع و خصوصيات تمامي اقشار مردم عکس العمل نشان داده است و براي رسيدن آنان به شکوفايي و گذر موفق راه صعب العبور معرفت الهي، براي آنان برنامه اي خاص طراحي کرده است. اسلام دين اجتماعي است؛ به آن دليل که همواره مسلمانان را به جمعي بودن، شورا داشتن، تشکيل خانواده و مواردي ازاين دست، تشويق کرده است و حتي در زماني که به آنان ظلميرسد و فوق توان فرد فرد آنان باشد، براي مقابله، مسلمانان را به هجرت تشويق ميكند و نه عزلت و گوشه گيري. «اسلام مکتبي است جامع و واقع گرا و در اسلام به همهي جوانب نيازهاي انساني، اعم از دنيايي و آخرتي، جسمي و يا روحي، عملي و فکري يا احساسي و عاطفي، فردي يا اجتماعي توجه شده است»(مطهري،1371: 66). شهيد مطهري معتقد است «يکي از مسائلي که امروز علماي اجتماع دنيا رويش حساب ميكنند زنده بودن اسلام است در عمل» (مطهري،1366: 134).
«وبرکه مطالعه ي مقايسه اي مفصل و در عين حال ناتمامي دربارهي اديان جهاني دارد، بر تفاوت اسلام و يهوديت ازحيث اهتمام به محيط اجتماعي و سياسي خويش با بوديسم و مسيحيت اذعان نموده است»(شجاعي زند، 1380: 304).
يهوديت اگرچه يک دين اجتماعي است، اما با توجه به موازين و اسنادي که امروزه از آن در دست است، که به احتمال زياد، بسيار متفاوت از يهوديت اوليه در زمان ظهور آن است، بيشتر يک دين اجتماعي است اما در محدودهي قوم يهود، نه يک دين جهان شمول. در دين يهود، «يهوه» «يعني خداي قوم يهود، که از نظر آنها آفريدگار جهان است. از نظر قوم يهود، جهان يعني بني اسرائيل و انسان فقط، انسان يهودي است. تمام خصوصيات يهوه خصوصيات يهودي است، يعني همهي صفات و حالات و نيازهاي که قوم يهود داشتهاند، به ذات «يهوه» منتقل كردهاند»(شريعتي، 1370: 545).
دراسلام اگرچه دو مذهب شيعه وسني و گرايشهاي خاص وجود دارد، اما اصل دين که همان قرآن است دست نخورده مانده و هر انسان در هر زمان که اراده کند ميتواند اسلام را از منبع اصلي آن دريافت کند. در اسلام خداي 1400سال قبل با خداي امروز تفاوتي نميكند و تغييراتي در دستوراتش ايجادنشده است. خدايي که در اسلام معرفي ميشود، خدايي يکتا، ثابت و تغيير ناپذير است. خداي قهّار مهربان که مسلط بر بشر است؛ خدايي که انسان را خلق کرده و صلاح او را نيز تدبير نموده است. خداي اسلام «دورترين در دسترسي» است که همراه آدمي است.
از سويي ديگر دين مسيحيت را نميتوان در حد مثمر ثمري، يک دين اجتماعي دانست، حداقل در مقايسه با دين اسلام. در مسيحيت دين از دولت جدا شد و هريک بر حوزه معيني از زندگي آدمي فرمانروا شناخت؛ بدينسان که کار دين را رهبري زندگي معنوي و تأمين رستگاري انسان، وظيفه دولت را رهبري زندگي مادي و نگاهداري نظم و پاسداري عدل دانست»(طاهري، 123:1379). دين مسيحيتي که امروز در دسترس است، انسان را بيشتر به عزلت و گوشه گيري و رسيدگي به امور معنويترغيب ميكند تا امور اجتماعي.
اگرچه همه اين اديان به اقتضا دستوراتي که دارند ميتوانند هويتساز باشند اما هويتي که آنها ارائه ميكنند، نميتواند يک هويت ثابت، مستمر، منسجم و پويا براي همهي اقشار انسانها باشد. يهوديت بيشتر يک هويت قومي راترويج ميكند و مسيحيت يک هويت فردي.
اسلام به عنوان يک دين زنده، ثابت، تغيير ناپذير و منزه از انحراف، هويتي در همين راستا به پيروانش معرفي ميكند. هويت دست يافته در دين اسلام، از طريق صورت بندي رفتارهاي خاص، با استناد به سرچشمه ي رهايي بخش الهي و مشترک ونفي صورت بندي هميشگي رفتارهاي اجتماعي انسان در مفصل بندي گفتمان «غير» انجام ميگيرد. از نظر يک تقسيم بندي خاص، اسلام گاه هويت را دررويارويي با غيرتعريف ميكند که اين غير ميتواند «خداوند» به عنوان يک فرد «غير همجنس» باشد؛ از سويي ديگر، هويتي که اسلام معرفي ميكند هويتي مستقل از «غير» انساني است. چه بشري ديگر وجود داشته باشد يا نباشد هويت فرد معين و تعريف شده است. هويت ديني مسلمان هيچ گاه ثابت و ايستا نبوده، بلکه تحت شرايط متغير اجتماعي و دگرگونيهاي زماني و مکاني، ساختار ظاهري متفاوت و ذاتي پويا به خود گرفته است با درون مايه اي ثابت .
اسلام مجموعهاي از قوانين و آموزههاي معنوي و دنيوي تلقي ميشود. شريعت امري ابدي و تغيير ناپذير است و تنها براساس تشخيص اجتهاد و متأثر از شرايط زمان و مکان و مقتضيات عصري، شمايلي تازه به خود ميگيرد. اين امر امکانات و ظرفيتهاي تازه اي را براي گفتمان اسلام گرايي در مواجهه با شرايط و پرسشهاي موجود، ايجاد ميكند. هويت اسلام مرزهاي تمايز و تشابه خود را فراتر از مرزهاي ملي و محلي تعريف ميكند. هويت اسلامي از اساس با تقسيم بنديهاي رايج زمان مثل قومي، محلي، جغرافيايي، جنسيتي و . . . ناسازگار است و براي هر کدام تعريفي خاص ابراز ميكند. در اسلام «قرار است آدمي در مجموعه هستي خليفه ي خدا روي زمين و همچنين مظهر و تجلي صفات او باشد. هويت اصيل انسان همين است؛ اما اگر مظهريت خود، همچنين آيين خلافت را به دست فراموشي سپرد وبراي خود وجودي مستقل قايل باشد و هستي و وجود خود را ازآن خود بداند، تصويري دگرگون وغير واقعي از خود ساخته و تبديل به چيزي غيرخود شده و نهايتاً به بحران هويت دچار شده است. هويت واقعي انسان به او اين احساس را ميدهد که خود را موجودي سراپا فقر و نياز و مسکنت و عين الربط به خالق هستي،(تصوير واقعي) ببيند»(طباطبائي،1417 ق: 220). اين هويت که در اسلام تبيين شده است فارغ از مرد يا زن بودن انسان تعريف شده. اما در يک شکل خاص از تعريف هويت در اسلام، براي مرد و زن هويت ديني مختص خود آنانترسيم شده است. در اين تحقيق به هويت زن پرداخته خواهد شد .
2-4 دولت و هويتسازي
نياز اجتماعي به نظم اجتماعي و دستگاه حکومتي و مديريت، از مسايل بديهي و مسلم نزد محققان و متفکران است. چنان که گزارشهاي تاريخي و تحقيقات جامعه شناسي، مردم شناسي و شواهد باستان شناسي، همگي گوياي اين مطلباند که، جوامع بشري هيچ گاه از نهاد حکومت و دستگاه رهبري و مديريت سياسي و اجتماعي خالي نبوده است.
افلاطون دولت را از زائيده احتياج نوع بشرميداند. اومعتقد است هيچ کس به تنهايي قادر نيست که تمام نيازمنديهاي خود را تأمين کند، در حالي که ماهمه، نيازهاي فراواني داريم. حال ازآن جا که احتياجات ما فراوان واشخاص زياد براي تأمين آن احتياجات لازمند به ناچار هريک از افراد را به قصد انجام منظورهاي گوناگون به کمک مي گيريم، و موقعي که اين افراد در کنارهم جمع شوند دولت را تشکيل ميدهند.
ارسطو ماهيت دولت را سود رساندن به اعضا وخود ميداند «زيرا که فعاليت افراد بشرهمواره به اين قصد صورت ميگيرد که آن چه را که متضمن خير و صلاح آنهاست، به دست آورند. اما اگر غرض نهايي جامعهها تحصيل خير و صلاح باشد، غرض دولت يا جامعه سياسي عبارت از تحصيل بزرگترين خيرها در عاليترين صورآن براي اعضاي جامعه سياسي است»(طاهري،1379: 65). رسيدن به خيرو صلاح در هرج ومرج دست نخواهد يافت. درزندگي اجتماعي، وجود قانون که حدود و وظايف وحقوق اجتماعي افراد را تعيين کند و از آشفتگي اجتماعي جلوگيري کند، امري ضروري است؛ و از طرفي قانون بدون پشتوانه اي اجرايي فاقد تأثير است. از اين رو، لازم است که فرد يا گروهي براجراي قانون نظارت کرده و با به کارگيري تدابير و ابزارهاي لازم، زمينهي اجراي آن رافراهم آورند؛ واين امر همان حکومت و رهبري جامعه است که درطول تاريخ با اشکال ساده تا پيچيده در بين بشر معمول بوده است.
دولت به کمک راهي به نام «سياست» تدبير امور مردم را انجام ميدهد. «سياست مطالعه ي اين امر است که جهان چگونه است و چگونه بايد باشد. اگر به طور کلي بپذيريم که معناي حيات اين است که زندگي خوب و سعادتمندي داشته باشيم و اعمال ما اخلاقي باشد آنگاه بايد شانس آن را پيدا کنيم که اين مسايل تحسين برانگيز را عملي سازيم. در زندگي واقعي سياست به معني فراهم آوردن اين شانسها است»(اينگليس،1377:183). «در باورعمومي سياست با تأمل و زيرکي و نوعي تدبير براي تأمين منافع يا مصلحت (فرد، گروه يا جمع مشخصي) پيوند مي يابد»(کتابي،1374: 21). «در سطح کليتر گفته ميشود، سياست عموماً به مفهوم تصميم گيري براي کل جامعه است و لذا در سياست عامل و موضوع عمل وجود دارد. عمل سياست معمولاً توسط حکومت يا نهادي رسمي به انجام ميرسد وموضوع آن معمولاً افراد،گروهها و بخشهاي مختلف جامعهاند» (بشيريه،1380: 26). باتوجه به تعاريف بايد گفت سياست فرايند تصميم گيريهاي خردمندانه بايد باشد با توجه به حدود تواناييها و امکانات موجود جامعه براي دستيابي به هدف مشخص مثل رفاه و سعادت جامعه.
يکي ازمهمترين وسايل رسيدن به سعادت، داشتن هويت است. هويت دربرابردولت يک نقش دو سويه را بازي ميكند. هويت هم از وظايف دولت و هم از ابزارهاي دولت در نيل به موفقيت است. هرچقدر دولت در شكلگيري درست هويت افراد جامعه اش بيشترکوشا باشد، منافع بيشتري نصيب دولت خواهد شد. اگر مردم يک جامعه هويت درستي را اتخاذ کنند، اتحاد ملي حفظ شده، جامعه ازهرج و مرج به دور مي ماند؛ مردم نقشهاي خود را به درستي انجام ميدهند و جامعه به سوي رفاه و پيروزي پيشرفت خواهد کرد. پس مهم است که دولت براي ساخت هويت افراد ملتش مسيري درست را انتخاب کنند تا به صلاح وسعادت جامعه رسد.
دولت در ساخت، معرفي و تداوم بخشيدن به هويت مؤثراست. احساس هويت يک مقوله ي حدثي يا شدني است. دولت در مراحل شكلگيري و حادث شدن هويت، با توجه به امکاناتي که دارد بسيار ميتواند مؤثر باشد. به طور کلي «هويت اجتماعي، تعريفي است که فرد، برمبناي عضويت در گروههاي اجتماعي از خويش دارد
»(75:2002، Brown).
دولت خواه نا خواه براي سامان دهي جامعه و استحکام خويش ميبايست مستقيم يا غير مستقيم با گروههاي انساني در ارتباط باشد و گاه در امور آنان داخل شود.
گيدنز معتقد است که هويت را «فرد بايد يه طور مداوم و پيوسته در زندگي روزمره ايجاد کند و نيزدر فعاليتهاي خويش مورد پشتيباني قرار دهد»(گيدنز،1378: 81). دولت با داشتن رسانهها موقعيت بسيار عالي در شراکت با مردم جامعه اش دارد تا در زندگي روزمره، افراد را در ساخت هويت همراهي کند و زمينه ساز فعاليتهايي باشد براي پشتيباني هويت موجود. هويت يکي از وجوه تمايز ما با ديگران است. در بسياري از موارد«ديگران» در عرصهي سياسي تعريف ميشود .
در تعاريف هويت گفته شد که گاهاً افراد از خرده گروههاي مختلفي هويت بدست مي آورند که لازم است بين اين خرده گروهها همپوشاني وجود داشته باشد، تا افراد دچار بحران هويت نشوند. منافع دولت اقتضا ميكند که دولت در جلوگيري از بحران هويت افراد کوشا باشد؛ چرا که مطمئناً در بحران هويت افراد، دولت نيز متضرر خواهد شد.
به طور کلي اگر دولت بتواند يک هويت منسجم و پويا رابراي افراد ملتش بيان کند، بسيار بهتر و کم خطرتر ازآن خواهد بود که مردم هويت را ازاقصي نقاط جهان واز راههاي مختلف بدست آورند . هويت افراد ملت اگر بومي و ملي نباشد، جامعه در خطر از هم پاشيدگي قرار ميگيرد. با توجه به تمام روابطي که بين دولت وهويتترسيم شد، ميتوان گفت دين ميتواند مسيري براي اين اهداف باشد.
در اين مورد که دين و سياست چه رابطهاي ميتوانند داشته باشند نظرات مختلف و گاه متضادي در طول تاريخ وجود داشته است و برخي به رابطهي صد درصد دين و دولت براي رسيدن به موفقيت معتقد بودهاند و برخي ديگر براين اعتقاد پافشاري ميكنند که دين فقط مسئول عبادت فردي و معنويت و دنياي پس ازمرگ است و سياست مسئول روند اين جهان است.
«تنسر» ميگويد: «عجب مدار از حرص و رغبت من به صلاح دنيا براي استقامت قواعد احکام دين، چه دين و ملک هر دو به يک شکم زادند، دوسيره؛ هرگز از يکديگر جدا نشوند و صلاح و فساد و صحت و سقم هر دو يک مزاج دارد»(رجائي،1382: 15).هابز در مقابل تعريفي ديگر دارد و معتقد است «قدرت روحاني و قدرت سياسي بايد ازهم جدا باشند و مذهب تابع سياست گردد»(طاهري، 1379: 240).
امروزه رابطهي دين و دولت را ميتوان درچهارحالت متصور شد. «الف- وحدت کامل ب- معاضدت وهم گرايي ت- انفکاک و واگرايي ث- معاندت و ستيز»(بشير،30:1386) اينکه استفاده از دين درسياست چه نتيجهاي خواهد داشت بستگي به دوگزينه دارد ؛ يکي آنکه ازچه ديني استفاده شود، ودوم آنکه چه کساني با چه مقاصد و با چه برداشتي، ازدين استفاده کنند بسياري از آناني که با حکومت ديني مخالفند برآن اساس است که معتقدند دين وجههي تقدس به حکومت ميدهد وهمين مسأله از انتقاد به حکومت جلوگيري ميكند.
ميتوان گفت اگر دين يک برنامه براي زندگي وبراي رسيدن به خوشبختي باشد وازيک منشأ فوق بشري نشأت گرفته باشد، چونان که بدانيم منفعتي درترسيم اين موازين نداشته است، ميتواند گزينه ي مناسبي در دست دولت باشد.
در ايران، دين اسلام گزينه ي مناسبي براي همراهي دولت، در راه سامان بخشيدن به زندگي مردم ميباشد؛ هم به خاطر ويژگيهاي خاص اسلام و هم به خاطر آنکه اسلام قرنهاست که با فرهنگ ايراني آميخته شده است. ارزشهاي اسلامي ميتوانند محيط مناسبي براي هويتسازي فراهم آورند. منظور از ارزشها «نتيجه غايي هدف و مقاصد کنش اجتماعي است. ارزشها چندان مربوط به اصول موجود نيست. بلکه مربوط به اصول موجود نيست. بلکه مربوط به اصول آرماني است. يعني درحقيقت ارزشها، گوياي احکام اخلاقي است» (اينگليس،114: 1377).
ارزشهاي اسلامي تعريف کنندهي اخلاق و موازين در جامعه و درسياست است. ارزشهاي اسلام شيوهي انديشيدن وعمل کردن را نشان ميدهند؛ افراد را در انتخاب و ايفاي نقشهاي اجتماعي راهنمايي ميكنند؛ نيازهاي مادي و معنوي افراد جامعه را برآورده ميسازد، و به صورت خود بخود، ارزشها مراقب ارزشها هستند؛ باعث همبستگي اجتماعي ميشوند؛ خوبها و بدها را در جامعه مشخص ميكنند؛ در ارزيابي، درجه بندي، رتبه بندي نقشهاي اجتماعي محوّل و محقق مؤثرند. پارسونز در شرح نظريه کنش خود، در باب اهميت و نقش ارزشها تصريح ميكند که «فرد در تحليل نهايي، هميشه طريقي را پيش ميگيرد که خواست نظام اجتماعي در آن منظور شده است. يعني انگيزههاي فردي به طور آرماني با ارزشهاي موجود نظام اجتماعي انطباق مي يابد و به همين دليل نظام اجتماعي ميتواند دوام يابد»(توسلي،1369: 189). دولت با استفاده از ارزشهاي اسلامي از يک جهت خود منتفع از يک برنامه ي صحيح شده است و از طرفي بهترويج آن در کشور باعث دوام خود و جامعه ميشود.ترويج ميتواند ازطريق شيوهها و روشهاي گوناگون از جمله استفاده از ابزارهاي نوين همچون سينما انجام شود.
فن آوري نوين ارتباط و رسانههاي جمعي ازجمله سينما به مثابه مجراهايي عمل ميكنند که دولتها ميتوانند محصولات فرهنگي خود را از طريق آنها مبادله کند. در جريان اين مبادله، دولتهايي که با آگاهي از وضعيت جديد، ازتوانايي بيشتري براي عرضهي محصولات فرهنگي وهويتساز برخودار باشند، از اين مجراها به عنوان ابزاري در راه تسهيل اعمال حاکميت خويش در عرصهي ملي و بين المللي استفاده ميكنند.
رسانههاي جمعي و انقلاب ارتباطي که آنها برپاكردهاند تنها افزودن يک مجموعه اختراعات درحوزه ي ارتباطي به جهان نيست، بلکه مانند يک قطره مايع در ليوان آبي است که تمامي حوزههاي زندگي بشر را همچون يک ليوان آب (ازنظر بو، رنگ، مزه و...) متحول کرده است.
ظهور رسانههاي تصويري که از پيشگامان آنها سينما است و سهولت روزافزون در دسترسي به آنها براي مردم، امروزه ازاهميت شاياني برخورداراست، هم از نظر رابطهي هنرسينما و دين و هم ازآن جهت که برحاکميت دولتها تأثير مي گذارد. «براي دين به طور کلي اهميت هنر تقريباً بهاندازه ي تأويل و تفسير کتاب آسماني است ؛ از آنجا که دين نميتواند ظهور و تجلي کند مگر توسط نشانهها و سمبلها، خواص خيلي بيشتر به تفسير و تأويل کتاب آسماني احتياج دارند تا به هنر، اکثريت مردم بالعکس خيلي بيشتر به هنر محتاجاند تا به عقايد حکمي وعرفاني»(شوان،1372: 103). دولت ازطريق سينما به زندگي اکثريت مردم جامعه ميتواند راه يابد و از وسيلهاي سريع براي انتقال فرهنگ و آگاهي و هويت خويش آشنا کرد، فارغ از آن که در کدام مرز سياسي قرار دارند. سينما کانال مؤثر و مطمئني ميتواند براي حاکميت دولت باشد.
امروز با توسعه ارتباطات از ارزش مرزهاي سياسي درتبادلات فرهنگي کاسته شده و بر ارج مرزهاي فرهنگي افزوده گشته است وهمين امر دولتها را موظف ساخته که بيش از پيش درتلاش براي هويتسازي منطبق با فرهنگ ملي خود باشند.
هويت برساخته اي معرفتي است، يعني در جريان مواجهه و داد و ستد ميان معرفتها و فرهنگها، و برحسب ميزان آگاهي آدمي و تحول اين آگاهي ساخته و پرداخته ميشود. در دنياي شلوغ امروز، اين دولت است که با سياستهاي مناسب و درست، استفاده منطقي از ابزار در اختيار خويش ميتواند ملت خويش را به معرفتهاي هويتساز برساند.
2- 5 رويکردهاي نظري تحقيق
درادبيات موجود علوم انساني و اجتماعي، ديدگاههاي مختلفي درارتباط با هويت و کارکرد فرهنگي و اجتماعي آن مطرح ميباشد. موضوع هويت انساني در ابعاد فردي واجتماعي يکي ازابزارهاي مهم تحليل رفتار و کنش انسان در بستراجتماعي است و از اين طريق ميتوان به شناختي تقريباً جامع از انسان و مسائل انساني رسيد.
درعصر حاضر موقعيتهاي خاص انسان امروزي، مثل تأثيرگذاري شرايط صنعتي و شهرنشيني، غلبه خرده فرهنگهاي فراوان، افزايش دامنه نفوذ فرهنگهاي غيربومي، پيدايش نقشهاي اجتماعي جديد و بسياري موارد ازاين دست، مسأله نظريه پردازي هويت را درحيطه ي بررسي و تحليل، درجايگاه خاصي قرار داده است.
از آن جايي که مفهوم هويت يکي از مفاهيم پيچيده و کمتر توسعه يافته علوم انساني است که داراي بحثهاي بين رشتهاي متعددي بوده و در قالب يک رويکرد و نظريه خاص، تبيين پذيري جامعي به دست نميدهد. به همين خاطر ميتوان با تلفيقي از رويکرد و نظريات رشتههاي متعددي ازعلوم انساني از جمله: روان شناسي، روان شناسي اجتماعي، جامعه شناسي وانديشههاي ديني به تجزيه و تحليل هويت پرداخت. دراين ميان، ديدگاههاي ديني اگرچه در ظاهر نقش مکمل ساير نظريات رادارند، اما با نگاهي دقيقتر ميتوان ادعا کرد، پرداختن به هويت وارائه مؤلفههاي هويتساز در دين، درحد يک نظريه کامل است که به تنهايي ميتواند اغنا کننده افراد خواستار هويت باشد.
از سويي ديگر در اين تحقيق، به علت آن که به جنبههاي رسانهاي سينما توجه شده است، به نظريات مرتبط با رسانهها و نقش آنها در جامعه، به عنوان يکي از راههاي هويتسازي پرداخته خواهد شد.
2-5-1 رويکردهاي روانشناسي به هويت
توجه به هويت و پرداختن روان شناسان به مسأله هويت سابقه طولاني در اين علم دارد. در روان شناسي از زاويه هويت فردي و نقش آن در تبيين کنشها و رفتارهاي افراد، به مقوله هويت پرداخته ميشود.انديشه صاحبنظران عمدهاين رويکرد در اعتقاد به روندهاي رواني- شخصي، که نقش ضروري و مهمي در ساخت وپرداخت هويت ايفا ميكنند، عمدتاً با ديدگاههاي هويت در علوم اجتماعي همپوشاني دارند.
درانديشه روان شناسي هويت اساس شخصيت و حيات فرد است و هرنوع تهديد براي شكلگيري يک هويت درست و منسجم باعث تضعيف سلوک فردي و به دنبال آن مضرات اجتماعي را براي افراد دربرخواهد داشت. شاکله ي هويت دراين رويکرد امتزاجي است از نيروهاي رواني، عاطفي و عقلاني که حاصل اينترکيب نوع رفتار انساني دراجتماع در برابر ساير افراد واتفاقات است. درنگاه روان شناسي به هويت، مفهوم «خود» و يا همان واقعيت رواني فرد، ازاهميت بسزايي برخودار است؛ چرا که «خود» عامل بروز کنش و واکنش افراد است. مفهوم «خود» شامل ويژگيهايي است که فرد با آن «خويشتن» را معرفي ميكند.
- ويليام جيمز
جيمز به عنوان يک روان شناس، مفهوم خود را به دو بخش تقسيم ميكند: 1- «من موضوعي يا مفعولي»2- «من عاملي يا مفعولي». جيمز «من مفعولي» را به سه قسمت «من مفعولي مادي»، «من مفعولي اجتماعي» و «من مفعولي روحي» تقسيم بندي ميكند. «من مفعولي به مجموعي اي ازچيزها يا عناصري مربوط ميشود که بيانگر«خود مورد شناخت» بوده و از ويژگيهاي مادي (بدني و مالکيتها)، ويژگيهاي اجتماعي (روابط، نقشها، شخصيت)، ويژگيها معنوي (شعور و مکانيزمهاي رواني) کهترکيب يگانه اين عوامل معرف و شناساننده فرد ميباشند تشکيل شده است.
اما من فاعلي نقش سازماندهي و تفسيرتجربيات را ايفا ميكند، و به عنوان روش معيني که شخص خودش را به عنوان عاملي تجربه ميكند که در ميان عوامل، واسطه ايي منحصر به فرد است،درک ميكند»(طباطبائي، 1377: 55). جيمز معترف بود که «خود» به عنوان فاعل شناسايي يا من فاعلي، در مقايسه با من مفعولي، موضوع به مراتب دشوارتري براي پژوهش محسوب ميشود. از نظر او «من فاعلي» آن چيزي است که هر لحظه آگاه و به ديگر سخنانديشيده است.
- زيگموند فرويد
فرويد نخستين بار در عرصه روان شناسي از هويت فردي به عنوان «حس تعلق به گروه» صحبت کرد. او اين حس را مرتبط با گروههاي عاطفي نظير والدين ميداند، که در دوران بلوغ به مشارکت فرد در گروه مي انجامد. فرويد معتقد بود که انسانها در ميان گروه، واکنشي متفاوت با زماني که تنها هستند، دارند ريشه يابي اين واکنش به نقش عواطف اعضا به رهبران گروه پي برد و دريافت که هويت درپيوندهاي احساسي فرد با ديگري شکل ميگيرد.
- اريکسون
ازمهمترين قسمت نظريه ي اريکسون، توجه به اين مطلب است که رشد شخصيت امري است که در سراسر عمر آدمي اتفاق مي افتد. از سويي ديگر موضوع اصلي در رشد شخصيت، جستجوي هويت است. اريکسون عمر انسان را به هشت مرحله رشد «رواني و اجتماعي» تقسيم ميكند.
مرحله اول- اعتماد در برابر بي اعتمادي(تا پايان سال اول زندگي)
مرحله دوم- خودمختاري در برابرشرم وترديد(سال دوم تا سوم عمر)
مرحله سوم- ابتکار در برابر احساس گناه(از سال سوم تا ششم زندگي)
مرحله چهارم- کارآرايي در برابر احساس حقارت(از سال ششم تا دوازدهم)
مرحله پنجم- هويت در برابرسردرگمي نقش(از سال دوازدهم تا بيستم)
مرحله ششم- صميميت در برابر انزوا(از سال بيستم تا سي ام)
مرحله هفتم- زايندگي در برابر رکود(از سال چهلم تا شصت و پنجم)
مرحله هشتم- تماميت در برابر نااميدي(از شصت وپنجم به بعد)
از نکات مهم تقسيم بندي اريکسون تلفيق گزينههاي رواني واجتماعي در شكلگيري شخصيت است. او شكلگيري هويت را در سالهاي نوجواني تا ابتداي جواني ميداند. اريکسون معتقد است در هريک از اين مراحل فرد با تعارضي مواجه ميشود که بايد آن راحل کند. منشأ تعارض از آنجاست که فرد در مواجهه با محيط انتظارات تازه اي برايش ايجاد ميشود. اريکسون چنين برخوردهايي با محيط را «بحران» ميگويد. فرد در هر مرحله و در هر مواجهه با بحران دو راه پيش رو دارد: يک راه سازگارانه و يک راه ناسازگارانه. از نگاه اريکسون حل و رفع هر يک از بحرانها موجب تغيير در شخصيت انسان و ورود به مرحله بعد ميشود.
اريکسون بيان ميدارد معرفت هرفرد نسبت به خود، منوط به اين است که تصويرهايي که او از خود دارد و چهره اي که ديگران از ويترسيم ميكنند، کدام زودتر در ضمير او جايگزين ميشود او معتقد است که عمدهترين تکليف يک فرد، حل بحران هويت در برابر سردرگمي نقش است براي رسيدن به هويتي کم و بيش با ثبات بايد نيازها وآرزوها و تواناييهاي خود را به شکل تازه اي سازماندهي کند، تا از طريق آن بتواند خود را با انتظارات موجود در جامعه وفق دهد.
بعد شخصي هويت از نظر اريکسونايدئولوژي شخصي (به طور مثال عقايد درباره مذهب، سياست و پول) انتظارات شغلي، مليت، جنسيت وقوميت ميباشد.
بعد اجتماعي هويت نيز شامل بسياري از نقشهايي است که انسانها در زندگي ايفا ميكنند نظير والدين، دانش آموزان، همشهريان و . . . . اريکسون در هويتسازي بيشتر جنبههاي دروني شخصيت را درنظر مي گرفت.
- مارسيا
مارسيا هويت را، نظريه اي درباره خود ميداند که سبب ميشود فرد احساس مثبتي درباره خودش داشته باشد. به عقيده مارسيا ساختار هويت ناآگاهانه است؛ اما زماني که فرد در معرض تجربه اي جديد قرار گيرد که در اثر آن مجبور باشد موازنه موجود را برهم بزند درآن زمان فرد ازهويت خودش آگاه ميشود و پس ازآن ساختار هويت را براي مطابقت با تجربههاي جديدش اصلاح ميكند«به اعتقاد او هويت شخصي فرد که در اثر تجارب مداوم و متمايز شکل ميگيرد سبب ميشود که فرد خود را از ديگران متمايز سازد؛ به اينترتيب هويت شخصي مفهومي است که فرد از خود به عنوان يک شخص دارد»(احدي،65:1389).
از نکات مهم نظريه مارسيا مطرح کردن «پايگاه هويت» است. او درشكلگيري هويت،دو روند اساسي را مد نظر قرار داده است: «بحران» و«تعهد». «بحران» دوره اي است که فرد درباره تقليدها وهمانندسازيهاي گذشته، انتظارات نقشها وسنتهاي اجتماعي پرسشگري ميكند و در مورد علايق، استعدادها وجهت گيريهاي خودش تأمل ميكند و نقشها وآرمانها و اشکال مختلف هويت رامورد آزمايش قرار ميدهد. «تعهد» تصميم گيري نسبتاً با دوام و باثبات نسبي در زمينههاي مختلف هويت و جهت گيري تلاشهاي فرد به سوي اين تصميم گيريهاست.
از ديگر نکات قابل توجه نظريه مارسيا توجه به مذهب و نقش دين در هويتسازي است. او براي مذهب در شكلگيري هويت و درمقابله با بحران هويت نقش اساسي قائل بوده و معتقد بود درجوامعي که مذهب حاکم نيست بحران هويتي شديدتر است چرا که مذهب به پرسشهاي اساسي افراد، مثل آغاز و سرانجام زندگي بشر و يا اينکه فرد چه کسي است؟ وهدفش از زندگي چيست؟ پاسخ ميدهد.
مارسيا باترکيب معيارهاي «بحران» و«تعهد» چهار پايگاه هويت ديني را مشخص کرده است.
1- هويت ديني موفق يادست يافته: در اين وضعيت که از نظر رشدي، پيشرفتهترين وضعيت هويت است، مراحل اکتشاف و تعهد، هر دو طي شدهاند؛ و افراد اين گروه در زمينه جهان بيني، عقيدههاي گذشته خود را ارزيابي ميكنند و به راه حلي ميرسند که آنها را براي انجام فعاليت آماده ميكند، متفکر و درون نگر هستند، در شرايط سخت و دشوار، عملکرد شناختي بسيارخوبي دارند، خلاقترند، به عقايد ديگران براي تصميم گيريهاي خود وابستگي کمتري نشان ميدهند، و غالب کساني که چنين وضعيتي دارند داراي يک نظام باوري متفاوت با نظام باوري کودکي دارند.
2- هويت ديني تعليق يافته: در اين وضعيت، افراد در مرحله اکتشاف به سر مي برند، ولي هنوز به تعهد کافي در مسائل مربوط به هويت، دست نيافتهاند.
افراد ديررس از نظر پيچيدگي شناختي، شکاک هستند و ميخواهند تجربههاي جديدي را کسب کنند. مدام در حال جستجو و تجزيه و تحليل عقايد وانديشههاي متفاوتاند و از تعهد به طور موقت اجتناب ميكنند، در بعد ديني همنوايي فرد با ديگران کاهش پيدا ميكند و به جايي ميرسد که خود را مورد ارزيابي قرار ميدهد و از خود مي پرسد که چه کسي است و به چه چيزي باور دارد. اين وضعيت ممکن است که براي اطرافيان و خانواده، نگران کننده باشد، ولي براي دروني کردن ايمان و رسيدن به هويت يگانه لازم است.
3- هويت ديني زودرس: در اين وضعيت فرد، بدون اينکه مرحله اکتشاف را گذرانده باشد، نسبت به بعضي مسائل هويت تعهد دارد. او بيشتر پيرو نظر ديگران است و عقيده اي که از جانب آنها در زمينه شغل، مذهب، سياست و غيره به اوارائه ميشود، بدون چون و چرا مي پذيرد. چنين شخصي از مسؤليتهايي که با آزار فردي همراه است وحشت دارد. افراد اين گروه تمايلي به کسب تجربههاي جديد ندارند و تعهدهاي زندگي خود را کمتر مورد سؤال قرار ميدهند. شيوه تفکر در غالب اين افراد به گونهاي است که باورهاي پيشين خود يا اطرافيان را بدون چون و چرا پذيرفتهاند.
4- هويت ديني مغشوش: در اين وضعيت فرد مرحله اکتشاف را نگذرانده است و دررفتار و افکار او به ميزان کافي تعهد به چشم نميخورد. تعهد اين گروه به ديگران يا نسبت به اصول و باورها،اندک است؛ به نظر ميرسد که صاحبانديشه نيستند، نقشهاي اجتماعي را پيوسته مورد آزمايش قرارداده، سريع تصميم ميگيرند و به راحتي در سيطره هر نقشي درميآيند .اين افراد بي هدف وسرگردان به نظر ميرسند، و از آگاهيهاي جديد اجتناب ميكنند و سعي ميكنند تصميم گيريهاي خود را به تأخيراندازند. چنين افرادي در موردايدئولوژي (که از نظر اريکسون شامل دين و بينش سياسي است) تفکر کمتري دارند و پرداختن به مسائل مرتبط با فلسفه زندگي را نوعي اتلاف وقت ميدانند. (آذرخش،1387:24)
2-5-2 رويکرد روانشناسي اجتماعي هويت
در رويکرد روانشناسي اجتماعي،هويت باترکيبي از روان شناسي و جامعه شناسي تعريف ميشود. يعني «شخصيت» يا همان «خود» به اضافه متغيرهاي جامعه شناسي. روان شناسي اجتماعي ميان هويت فردي و هويت اجتماعي تفاوت قائل است. در اين رويکرد هويت شخصي، فرايندي است جامعه شناختي که «خود» ازآن طريق در جامعه ابراز ميشود. «خود» در اين تعريف از واکنش ديگران در جامعه تأثير پذيرفته است. در اين ساختار«خود» همان هويت است و هويت اجتماعي در عموميترين مفهوم خود، به تعريف ديگران از شخص دلالت دارد.
از مهمترين شاخههاي روانشناسي اجتماعي، ديدگاههاي مکتب «کنش متقابل نمادين» است.
2-5-3 کنش متقابل نمادين
در اين دست از نظريات سعي شده که «خود» يا همان هويت از طريقترکيب مؤلفههاي روانشناختي و جامعه شناختي تبيين شود. در کنش متقابل نمادين «خود» از مهمترين مفاهيم صاحبنظران اين رويکرد محسوب ميشود که دراثر تعامل فرد با اجتماع شکل ميگيرد و به دليل همين رابطه و تعامل فرد با جامعه است که مورد قضاوت ديگران قرار ميگيرد.
نظريه پردازان اين ديدگاه با تقسيم بندي خود به انواع متفاوت، تأکيد مي نمايند که برداشت فرد از خود ناشي از برداشت فرد از طرز تلقي ديگران نسبت به خودش ميباشد؛ چنانچه نگرش و برداشت ديگران تغيير يابد، برداشت و نگرش فرد از خودش هم تغيير خواهد يافت. بنابرين خود به واقعيتي اطلاق ميشود که فقط در جريان تجارب و فعاليتهاي اجتماعي شکل ميگيرد، از اين رو داراي خصلت مضاعف عينيت يافتن به صورت يک شيء و مورد قضاوت ديگران قرار گرفتن است. فرض اصلي نظريه پردازان اين ديدگاه اين است که قسمت اعظم برداشتها و تصورات ما ازخويشتن به نحوي به برداشت و تصوير ديگران از ما وابسته و مربوط است.
از ديگرجنبههاي قابل توجه نظريه پردازان «کنش متقابل نمادين»، در تعاملات اجتماعي، آن است که کنش متقابل اجتماعي يک اصل اساسي است و داراي اهميت علّي ميباشد. آنان معتقدند در عمل کنش متقابل، فرآيند معني سازي رخ ميدهد و نه در زمينههاي ذهني. اين نظريه پردازان نحوه شكلگيري معاني را دنبال نميكنند و به آن کاري ندارند، بلکه بيشتر توجه شان به اين مطلب است که افراد چگونه در کنش متقابل اجتماعي معاني را ياد ميگيرند. «بنابراين، کنش متقابل نمادي به اين اصل اساسي استوار است که موجودات انساني يا «خودها» بيشتر از آن که در برابر اعمال يکديگر صرفاً واکنش نشان دهند، اعمال يکديگر را تعبير يا تعريف ميكنند. پاسخ آنان در برابر اعمال ديگران بي واسطه صورت نميگيرد، بلکه پاسخ آنها مبتني برمعنايي است که به آن اعمال نسبت ميدهند. بنابراين کنش متقابل انسانها به واسطه نهادها و از طريق تعبير و يا تبيين معناي اعمال ديگران صورت ميگيرد.» (توسلي،1369: 282)
از منظري ديگر در ديدگاه «کنش متقابل نمادين» ارتباط نمادي از اهميت خاصي برخودار است. در اين ديدگاه، ارتباط نمادي اساس تمامي اعمال اجتماعي و پايه ي روش شناختي براي درک آن ميباشد. «ارتباط نمادين» عبارت است ازمشارکت يک شخص در زندگي ديگري. بنابراين ارتباط نمادي عبارت خواهد بود از مکانيزم ايفاي نقش يا نقش پردازي خود در قبال ديگري و انعکاس اين ارتباط در ذهن فرد، بنابراين مفهوم ارتباط نمادي و نتايج جمعي آن (باخود جمعي) منجر به هماهنگي خواهد شد که جريان تطابق متقابل يا سازگاري جمعي را فراهم ميسازد.(همان: 285)
ارتباط نمادين ميتواند چند کارکرد را به دنبال خود داشته باشد:
1- نمادها انسانها را قادرميسازند که ازطريق نامگذاري، طبقه بندي و يادآوري چيزهايي که درجهان با آن روبرو ميشوند، با جهان مادي واجتماعي برخورد کنند.
2- نمادها توانايي انسان را براي درک محيط بهبود مي بخشد.
3- نمادها تواناييانديشيدن را بهبود مي بخشد.
4- نمادها توانايي حل مسائل گوناگون را بالا مي برند.
5-کاربرد نمادها به کنشگران اجازه ميدهد تا از زمان، مکان وحتي شخص خودشان فراگذارند.
6- نمادها ما را قادر ميسازند که دربارهيک واقعيت ما بعد طبيعي مانند بهشت يا جهنم تخيل کنيم.
7- نمادها نميگذارند انسانها اسير محيطشان شوند. انسانها از اين طريق ميتوانند به جاي منفعل بودن فعال گردند، يعني در اعمالشان متکي به خود باشند(ريتزر، 1374: 285).
باتوجه به مطالب بيان شده «مفهوم خود، فرآيند معني سازي درکنش متقابل و ارتباط نمادي» از گزينههاي مؤثر در هويتسازي، در ديدگاه کنش متقابل نمادين ميباشند.
- نظريه پردازان ديدگاه کنش متقابل نمادين
- جرج هربرت ميد
پرچم دار نظريه هويت اجتماعي جرج هوبرت ميد است که فرآيند دستيابي فرد به احساس و برداشتي کامل ازخويشتن را بررسي ميكند. ازديدگاه ميد، هر فرد هويت يافتهيا خويشتن خود را از طريق سازماندهي نگرشهاي فردي ديگران درقالب نگرشهاي سازمان يافته اجتماعي يا گروهي شکل ميدهد. به بيان ديگر تصويري که فرد از خود ميسازد و احساسي که نسبت به خود پيدا ميكند بازتاب نگرشي است که ديگران نسبت به او دارند.(گل محمدي، 1381: 223) ميد تعريفي از هويت ارائه ميكند که درآن بين«ذهن، خود وجامعه» ارتباط برقرار ميكند. به طور دقيقتر او «هويت» را با «خود» طراحي و تبيين ميكند، يعني فرد کليت خود را در وراي خود از طرق تعامل اجتماعي که درآن زندگي ميكند و در راستاي ارزشها و هنجارهايي که درآن مشارکت دارد نشان ميدهد. «خود» برآيندي ازکنش ديالکتيکي بين «من فردي» و «من اجتماعي» ميباشد.
«ديگري تعميم يافته» درآثار ميد، مربوط به بعد اجتماعي هويت است. «ميد ديگري تعميم يافته را ايفا کننده نقش هويت جمعي ميداند که به بيان او تقدم جامعه را برفرد نمايان ميسازد و ارزشهاي عام را بر رفتارهاي فردي اعمال ميكند»(ترنر،1371: 327). بدينترتيب هويت در رابطه با «ديگري عام» شکل ميگيرد و اين فرايند را با دنياي اجتماعي مرتبط ميسازد.(رباني و ...، 1386: 52)
به طورکلي «ميد تجربهي حسي، خودآگاهي، روح وکيستي فرد را پديدههاي از پيش موجود نميداند، بلکه برآن است که اين ويژگيها ماحصل کنشها و واکنشهاي اجتماعياند و خود نيز دوباره بر اين کنشها اثر ميگذارند «کيستي خويشتن» از نظر او هم علت و هم معلول کنشهاي اجتماعي يک فرد است»(بنائي،1381: 17).
ميد به معاني «من مفعولي و من فاعلي» عمق بخشيده و معتقد است که خود هيچ گاه به صورت من فاعلي درآگاهي حضور پيدا نميكند بلکه همواره به شکل يک ابژه نظير يک من مفعولي ظاهر مي شو. او «خود» را محصول اجتماعي ميداند که از خلال اخذ ديدگاه شکل ميگيرد، بدين صورت که فرد آگاهي مي يابد موضوعي در حوزه ادراک ديگري است و با دروني سازي آن بر خود نيز به عنوان موضوعي در حوزه ادراک خودآگاه ميشود.
چارلز کولي
چارلزهورتون کولي، جامعه شناس آمريکايي، معتقد است که انسانها، حرکات و اشارات ديگران را براي ديدن خود به کار ميگيرند. به زعم او تصوراتي که افراد از خود دارند به بازتاب آينه شبيه است. افراد درمعرض واکنشهاي ديگران نسبت به رفتارشان قرارميگيرند. بنابراين، انسانها با خواندن حرکات واشارات ديگران، خود رابه عنوان يک ماهيت مستقل مي بينند «وقتي ما، صورت،اندام و لباس خود رادر آينه مي بينيم به آنها علاقه منديم چون به ما تعلق دارند... همين طور در تصوير نيز، ما در ذهن ديگران تفکري از نمود، حالات، اهداف، کردار، منش و دوستان خود وغيره را مشاهده نموده و به طرق مختلفي تحت تأثيرآن قرار مي گيريم. (ترنر،1371: 522). «کولي به خوبي دريافته بود که درک و شناخت «خويش» تنها در تقابل با ديگران است که پديد ميايد. در چنين حالتي فرد خود را با چشم ديگران ميبيند»(بنائي،1381: 17). در اين نظريه، آينه همان جامعه است که چونان يک آينه براي ما امکان آن را فراهم ميسازد که واکنشهاي ديگران را نسبت به رفتار خودمان مشاهده کنيم. تحول اجتماعي هرفرد، از همان نخستين سالهاي زندگي آغاز ميشود. تصوير«خود» يک کودک از خانواده اش سرچشمه ميگيرد و در سراسر زندگي، طي تماس شخص با همبازيها، همسالان و همگنانش تحول مي يابد. بدين سان، رفتار ما تااندازهاي با واکنشهاي ديگران تعيين ميشود. اگر تصويري که مي بينيم ديگران از ما دارند مطلوب باشد، مفهومي که ما از خود داريم تعالي مي يابد و رفتارمان استحکام پيدا ميكند. اما برعکس، اگر اين تصوير ناخوشايند باشد، مفهوم ما از خود صورت نازلي به خود ميگيرد و در نتيجه رفتارمان را تعديل مي کنيم(کوئن،76:1370).
با درنظرگرفتن نظريه کولي ميتوان گفت: هويت اجتماعي يک فرد همان «خودآينه سان» او است که در جريان تعاملات فرد با ديگران شکل ميگيرد. بر اين اساس، هويت تعريفي است که فرد به واسطه تعاملاتش با ديگران و يا به عبارتي با نگاه کردن در آينه ديگران ازخود به دست مي آورد. اين خود آينه سان همان «من مفعولي» مورد نظر ميد است.
- موريس روزنبرگ
روزنبرگ کارش را باآشکار ساختن اين قضيه آغاز ميكند که علاقه اصلي اش، نه متوجه «خود» بلکه «برداشت از خود» است... . روزنبرگ برداشت از خود را اينچنين تعريف ميكند «جامعيتانديشهها و احساساتي که فرد در ارجاع به خودش به عنوان يک شناختهي عيني از خود دارد. بدين سان برداشت از خود، با آنکه بخشي از خود و حتي بخش کوچکتر شخصيت کلي فرد است، اهميت فوق العاده اي دارد، زيرا که اين بخش براي هر کس مهم است و معمولاً مهمترين شناخته در جهان به شمار ميايد»(ريتزر،289:1374).
روزنبرگ در مقدمه کتاب «جامعه خود پنداره نوجوانان» ميگويد:کمترموضوعي در حوزه مطالعات انساني يافت ميشود که به مانند موضوع «خودپنداره» يا «تصور از خود» هم براي پژوهشگر بسيار جذاب باشد و هم به عنوان موضوع تحقيق، ارزشمند. به نظر او، اين ويژگي و خصيصه ي منحصر به فرد موجود انساني است که قادر است خارج از خويش قرار گرفته و خود را توصيف کرده و درباره آن قضاوت و سرانجام ارزشيابي کند. تنها انسان ميتواند در يک لحظه معين هم، مشاهده گر باشد و هم موضوع مشاهد، هم قاضي باشد وهم موضوع مورد قضاوت، هم ارزياب باشد وهم مورد ارزيابي و ازآنجايي که احتمالاً «خود» مهمترين چيز درجهان براي هرفرد انساني است، اين پرسش که او شبيه به چه چيز يا چه کسي است و اين که چگونه احساسي درباره خود دارد، فرد را عميقاً مجذوب ميكند»(به نقل از روزنبرگ،حسيني سوق، http://ejtemaeij.persiamblog.ir )
با توجه به تعريف روزنبرگ «خود پنداره» يک امر شخصي نيست، بلکه به علت اين که اين تصوير متکي به اطلاعات فرد در زندگي اجتماعي است. روزنبرگ معتقد است، عوامل اجتماعي به طور مؤثري تعيين کننده وتأثيرگذار برفرآيند «خود ارزيابي» ميباشند. به نظر او ارزشيابي خود، هيچ گاه درخلاء و به صورت انتزاعي صورت نميگيرد، بلکه ارزشيابي هميشه باتوجه و با مراجعه معيارهاي معين اجتماعي صورت ميگيرد. معيارهاي اجتماعي برخواسته از شرايط تاريخي و خاص يک جامعه ميباشد و متکي بر خصوصيات گروهي است که فرد درآن زندگي ميكند. بنابراين هرجامعه و يا گروه اجتماعي، معيارهاي خاص خود را دارد و در اين چهارچوب مشخص و معين است که ارزشيابي «خود» صورت ميگيرد.
از نظر او عوامل اجتماعي نقش بسيار مهم و عمدهاي در شكلگيري مفهوم «خود» ايفا ميكنند. اين مفهوم هيچ گاه به هنگام تولد فرد وجود ندارد بلکه نتيجه و پيامد تجربه زندگي اجتماعي و کنش متقابل است.
مفهوم خود هم تأثيرگذار وهم متأثر از ساختار اجتماعي است که فرد درآن قرارگرفته است. اين مفهوم در درون نظامهاي نهاديني چون خانواده، مدرسه، اقتصاد وکليسا شکل ميگيرد. همچنين ماده سازنده اين مفهوم برگرفته از فرهنگ حاکم برآن جامعه است و سرانجام اينکه «مفهوم خود» تحت تأثير بي واسطه بافتهاي اجتماعي و محيط پيراموني اش ميباشد. پس مفهوم «خود» براي هر شخص وابسته به فرهنگ، ساختار اجتماعي و نظامهاي نهادين جامعهي فرد است.
از مفاهيم مهم در نظريه روزنبرگ «ديگران مهم» است. او معتقد است تنها نگرش افرادي بر «مفهوم خود» ما تأثير مي گذارد که براي ما از اهميت زيادي برخوردار باشند؛ اين افراد را اصطلاحاً «ديگران مهم» مينامند. «ديگران مهم» با دو معيار شناخته ميشوند نخست «ارزش» ديگري و دوم «اعتبار» ديگري.
عقايد روزنبرگ نشان ميدهد که مفهوم «برداشت از خود» يا «خود انگاره» بيش از آن که ناظر به ويژگيهاي هويت فردي شخص باشد، بيانگر ويژگيهاي هويت اجتماعي است. او «خود را مفهومي عامتر از «برداشت از خود» ميداند و براي آن، دو صفت شناسا و شناخته را برمي شمارد؛ در حالي که «برداشت ازخود» را فقط ناظر به جنبهي شناختهي خود ميداند. روزنبرگ «برداشت ازخود» را جامعيتانديشهها و احساساتي که فرد در ارجاع به خودش به عنوان يک شناختهي عيني دارد ميداند»(ريتزر،1374: 289).
از نظر او «برداشت از خود، داراي اهميت بسزايي است، چرا که فرد مجموعهي اطلاعات و ديدگاههاي منحصر به فردي را که دربارهي خودش دارد به ديگران و به جا منتقل ميكند. بخش عمدهاي از اين مجموعه اطلاعات شامل رويکردها و برداشتهاي غيرفردي مانند برداشتهاي مذهبي، ملي و اجتماعي است و فقط قسمت کوچکي از آن شامل برداشتهاي فردي است. روزنبرگ ميان محتوا، ساختار، ابعاد و مرزهاي «برداشت ازخود» تمايز قائل است.(همان:29)
منظور روزنبرگ از ويژگي محتوايي برداشت ازخود اين است که ميان هويت اجتماعي و هويت فردي تفاوت وجود دارد. اما منظور او از ويژگي ساختاري يعني اين که ميان تمايلات فردي با تمايلات اجتماعي فرد رابطه وجود دارد. هدف روزنبرگ از ويژگي ابعادي اشاره به رويکردها و احساساتي است که فرد دربارهي «خود» خويش دارد و وقتي از ويژگي فردي صحبت ميكند اشاره به شناختهها و ناشناختههاي فرد در مورد خودش دارد. فرد در مورد شناختههايش واکنش نشان ميدهد و در موردآنها بي تفاوت نيست. اين شناختهها گاه باعث رضايت و گاهاً باعث نارضايتي فرد ميشود.
روزنبرگ هويت اجتماعي را از تمايلات فرد متمايز ميكند و هويت اجتماعي را شامل «گروهها، منزلتها يا ردههايي که فرد از نظر اجتماعي خودش را متعلق به آنها تشخيص ميدهد، ميداند»(ريتزر،1374: 290). به نظر روزنبرگ عمدهترين عناصر هويت اجتماعي که به واسطه آنها فرد عضو يک جامعه شده و درنظام سلسله مراتب اجتماعي آن جاي ميگيرد، عبارتند از:
1- منزلت و پايگاه اجتماعي که شاخصهاي آن عبارتند از: جنسيت، سن، پايگاه خانوادگي، شغل و طبقه اقتصادي فرد.
2- عضويت در گروههاي اعتقادي و مذهبي،گروههاي ذينفع و مقوله اجتماعي تعريف شده ديگر نظير تأهل، تجرد، شاغل و بي کار.
3- عنوانها و برچسبهاي اجتماعي که اغلب از سوي سازمانهاي رسمي به فرد منتسب ميشود مانند قاضي، پزشک، الکلي، معتاد، بيمار رواني و مجرم.
4- مشتقاتي از پايگاهها ومنزلتهاي اجتماعي مانند مجرم سابقه دار، بيوه، سرباز قديمي جنگ، استاد برجسته دانشگاه و غيره.
5- تيپهاي اجتماعي که نشان دهنده علايق، نگرشها وخصوصيات ويژه درشخصيت و رفتار فرد است مانند روشنفکر، همجنس باز، کلاه بردار و. . .
6- هويت شخصي که عبارت است از يک طبقه اجتماعي نسبت به يک مورد مشخص و معين که معمولاً از طريق نام، شماره بيمه و ساير شمارههاي عضويت اجتماعي بوجود ميايد.
روزنبرگ معتقد است اين عناصر هويت اجتماعي به شيوههاي مختلف «مفهوم خود» را شکل ميدهند. نخست، آنها براي فرد مشخص ميكنند که چه کسي است، مرد است يا زن، پدر است يا مادر، پروتستان است يا کاتوليک و... .
دوم، از آن جايي که اين عناصر هويتي هميشه همراه با نقشهاي اجتماعي معيني هستند به فرد معيارهايي براي قضاوت درباره خودش عرضه ميكنند. سوم ايفاي نقشهاي ياد شده برکنش اجتماعي خود تأثير گذاشته و به دنبال آن عناصر سازنده ومهم «مفهوم خود» را به وجود مي آورند و سرانجام، از آن جايي که عناصر هويت اجتماعي مهمترين بناهاي داوري و ارزيابي اجتماعي را فراهم ميكنند از اينرو آنها ميتوانند برچگونگي فرآيند «خود ارزيابي» تأثير بگذارند(622-1981:602، Rosenberg).
سپس روزنبرگ اشاره ميكند که عناصر هويت اجتماعي جنسيت و مذهب و نژاد تأثير متفاوت و پيچيده اي بر روي «مفهوم خود» دارند. به نظر او براي اين که تأثير عناصر هويت اجتماعي را بر روي مفهوم خود به درستي بفهميم بايد آن را به مثابه يک ساختار در نظر بگيريم که براساس سلسله مراتب اهميت برخي عناصر در مرکز مفهوم خود قرارگرفتهاند و برخي ديگر در حاشيه آن.
براي مثال «مادر بودن» براي يک زن در«مفهوم خود» او از برجستگي و اهميت بيشتري برخوردار است تا «پدر بودن» براي يک مرد. به همين جهت روانشناسان اجتماعي اصطلاحاتي برهمين اساس وضع كردهاند، که برخي از آنها عبارتند از: هويت برجسته، نقش بارز ومهم، نقش غالب يا فراگير و مرکزيت روان شناختي(همان: 607).
- جنکينز
الگوي نظري هويت اجتماعي جنکينز متأثر از نظرات «هربرت ميد، ارونيگ گافمن و فردريک پارث» است. ريچارد جنکينز با تقسيم بندي هويت به دو دسته ي اصلي «اوليه و ثانويه» نقش مهمي در تعريف دقيق از هويت داشته است. او معتقد است که براي درک و فهم هويت فردي و اجتماعي، ميتوان از يک الگوي هويت شناسي واحد و يکسان بهره برد. اين الگو داراي دو وجه «دروني» و «بيروني» است که مداوماً در حال تعامل با يکديگرند. از نظر او هويت فردي بدون هويت اجتماعي و هويت اجتماعي بدون هويت فردي ناقص است و قابل شناسايي نيستند.
هويت فردي، بعد تفاوتها در يک تعريف کلي هويت است و هويت اجتماعي نشان دهندهي تشابهات در تعريف هويت است. از نظر جنکينز هويت با دو بعد فردي و اجتماعيش در روند زندگي اجتماعي توليد ميشود و هر فرد براي شناخت خود در زندگي اجتماعي بايد هويت خويش را بازشناسد.
جنکينز معتقد است با تلفيقي از گفتارهاي هويت در مردم شناسي اجتماعي و جامعه شناسي ميتوان يک تعريف مناسب براي هويت اجتماعي رسيد و در اين تعريف است که ميتوان «خود و جامعه» را به انواع مختلف از يک واحد درک کرد. به اعتقاد او هويت شرط ضروري براي حيات اجتماعي است. همان گونه که اصولاً حيات اجتماعي بدون هويتها شکل نميگيرد. يعني هويت اجتماعي زندگي اجتماعي را توليد ميكند و زندگي اجتماعي هويت را. رابطهي دو سويه که سود و زيانش براي هردو طرف مساوي است. او از الگوي ميد که همان «من فاعلي ومن مفعولي» است سود برده است. «هويت يا خويشتني» که جنکينز مطرح ميكند، در حقيقت به معناي وحدت من فاعلي و من مفعولي ميد است که اين وحدت در اثرتعامل دروني و بروني شناسايي، ايجاد ميشود.
جنکينز هر چند با اعتقاد به «ديالکتيک دروني- بيروني هويتيابي» رابطه فرد و اجتماع را همانند ميد عامل شكلگيري هويت ميداند اما در انتها هويت را پديدهاي اجتماعي ميداند. «به نظر او هويتهايي همانند خود بودن (تعريف فرد ازخود به عنوان يک شخص منحصربه فرد) انسان بودن و جنسيت ودر برخي شرايط خويشاوندي و قوميتهاي اوليه هستند که در مراحل نوزادي وکودکي نمود پيدا ميكنند. اما «هويتهاي ثانويه» هويتهايي هستند که بيشتر تحت تأثير تعاملات اجتماعي در قالب گروههاي ثانويه شکل ميگيرند. به نظر جنکينز ساختار و قدرت سياسي ميتواند نقش مهمي در تغير هويتها يا ايجاد آنها داشته باشد»(قنبري،1386:364).
جنکينز ذهن را پديدهاي اجتماعي ميداند که با هويت درگير است و موظف است که صفات افراد را به عنوان عناصر هويتساز در خود مجسم سازد. افراد از طريق رابطهي دروني با خود و رابطه بيروني با ساير افراد جامعه درمي يابند که آن چه مردم درباره آنان فکر ميكنند کم اهميتتر ازآن چه افراد دربارهي خودشان متصورند نيست و اين همان دليلي است که نشان ميدهد هويت پديده ي يک جانبه نيست.
هويت اجتماعي دست آورد عملي فرايند اجتماعي است. هويت اجتماعي از طريق کنش متقابل افراد با گروهها و با جامعه در دو سطح دروني و بيروني، قابل فهم ودرک است. درسطح بيروني، رفتارها وکنشهاي اجتماعي افراد با جامعه و در سطح دروني برداشتها و شخصيت فردي افراد در ساخت هويت اجتماعي مؤثر است. دراين راستا گروههاي مرجع در توليد هويت اجتماعي نقشي کليدي را بازي ميكنند. گروههاي مرجع ميتوانند راه ميانبر براي رسيدن به هويت باشند و يا ايجاد مانع و عارضه در تشکيل هويت کنند. به اعتقاد جنکينز اين گروهها از طريق برچسب زدن، باعث عارضه هويتي ميشوند. به آن دليل که برچسب زدن باعث مقاومت فرد در برابر اجتماع و مسدود شدن راه پذيرش هويت اجتماعي ميشود.
جنکينز در تعريف راهبردي هويت، قائل به هشت خصيصه است.
«1- هويت اجتماعي، امر جمعي و امرفردي را در يک قالب جاي ميدهد و با همديگر تحليل ميكند و آن را امري تجسم يافته از صفات فردي و جمعي ميداند.
2- هويت اجتماعي يک دستاورد عملي است. يعني يک فرآيند است که طي آن کنش متقابل ديالکتيکي دروني(فردي) و بيروني (جمعي) صورت ميگيرد و بنابراين مي توانيم ميان ساخت عمل تمايز قائل شويم و اين دو را در تعامل و نه در تقابل و تفاوت با يکديگر ببينيم.
3- چون به لحاظ انتزاعي و فقط درسطح تحليل اين دو(فرد و جامعه) با يکديگر کنش متقابل دارند پس ميتوان از تعارض ميان امر ذهني و امر عيني دوري کرد.
4- چون در مفهوم هويت اجتماعي، هم مجموعهي تعهدات فرهنگي مانند اخلاق، که يک مقوله انتزاعي است و هم الزامات و امکانات بيروني که يک مقوله عيني و اجتماعي است، دخالت دارند، پس هويت اجتماعي ميتواند به درک ما از عمل کمک کند که عمل و ساخت را يکي ببينيم.
5- نظم نهادهاي اجتماعي چيزي جز شبكهاي از هويتها و روشهاي روزمره براي تخصيص مراتب و هويتها به افراد نيست.
6- بين هويت اجتماعي و توزيع منابع وسيستم پاداش و تنبيه اجتماعي رابطه مستقيم دوسويه و تعاملي وجود دارد. هويت اجتماعي هم ملاکي براي توزيع پاداش و تنبيه فردي و اجتماعي است و هم از نتيجه الگوي توزيع پاداش وتنبيه فردي و اجتماعي شکل مي يابد.
7- بين عوامل سلطه گيري و عوامل مقاومت در فرآيندهاي تعيين هويت اجتماعي ارتباط است.
8- رده بندي قشرها که معمولاً توسط قدرت سياسي انجام ميشود به شدت از نظم نهادها و تجربه افراد در نظم اجتماعي يعني هويت اجتماعي سرچشمه ميگيرد. پس ميان قشربندي اجتماعي و هويت اجتماعي هم يک رابطه دو سويه و تعاملي وجود دارد»(فاتحي،1383:169-168).
جنکينز معتقد است که الگوي دو وجهي بايد وجود داشته باشد تا بتوانند ابعاد دروني و بيروني هويت را تبيين کنند. او معتقد است الگوي خودش داراي چنين صفتي است. به اعتقاد او، دو منبع مهم ساخت هويت اجتماعي، زمان و مکان و يکپارچي آنها است.
- هنري تاچفل
تاچفل در سال 1987 نظريه هويت خود را ارائه کرده است. اساس نظريه ي هويت او بر رابطه «هويت و گروهها» قرار دارد. از نظر تاجفل اجتماع از افراد تشکيل شده که با توجه به پايگاه و قدرتهايشان با هم درارتباطاند و ساختاراين ارتباطات براي شكلگيري هويت حائز اهميت است. اصل کار تاجفل برمعناي «مقوله بندي اجتماعي» در روابط گروهها قراردارد. «تاجفل معتقد است که افراد براي اثبات برتري، گروه خودشان رادر رابطه با گروهها ي شبيه نشان ميدهند و به يک مقايسه بين گروهي دست مي زنند. تاجفل اين فرآيند را که افراد خودشان يا درون گروه را از برون گروه جدا ميكنند، «مقوله اجتماعي» مي نامد. به نظر تاجفل، هويت اجتماعي در يکي از همين فرايندهاي دروني کردن مقوله بنديهاي اجتماعي پديد ميايد» (ايمان، 1381: 82).
نظريه تاجفل به خاطر وارد کردن مفاهيم درون گروه و برون گروه در مبحث هويت قابل تأمل و اهميت است. بر اين اساس او «شكلگيري هويت جمعي را قرين دو احساس متضاد ميداند: يکي احساس تعلق به گروه خودي که فرد در درون آن قراردارد و ديگري احساس تمايز يا تبعيض در برابر گروههاي غير خودي که فرد در بيرون از آنها قرار ميگيرد»(عبداللهي، 1381: 109). در نظريه تاجفل هويت تابعي از ويژگيهاي فرهنگي گروه فرد است و مبتني برتفسير درون گروه و برون گروه. بنابراين پرسش ازترجيحات درون گروهي بيانگر ميزان تعلق اجتماعي است. هويت اجتماعي از جامعه اي به جامعه ايي ديگر متفاوت است و تابعي از فرهنگ آن جامعه ميباشد. بنابراين هويت افراد هر جامعه ويژه آنهاست و قابل تعميم به ساير فرهنگها وگروههاي ديگر نيست. هنگامي فرد هويت اجتماعي دارد که هنجارهاي گروه بر او تأثيرگذار باشد و اين مهمترين شيوه کنترل حجم وسيعي از افراد است، که به وسيلهيکديگر شناخته ميشوند(94: 1998، Turner).
تاچفل نظريه هويت اجتماعي را ساختاري سه وجهي ميداند که هيچ کدام از اضلاع آن قابل چشم پوشي نيست. «1- تحليل روان شناختي روندهاي انگيزشي شناختي که نياز به هويت اجتماعي مثبت را برمي انگيزد.2- تشريح اينکه اين تحليل را چگونه ميتوان در روابط بين گروهي به کار گرفت. 3- ارائه الگويي پيوستار بين گروهي و بين شخصي»(عليخاني،1383: 11). تاجفل عضويت گروهي را متشکل از سه عنصر ميداند: شناختي، ارزشي، آمادگي براي عمل.
الف- عنصر آگاهي يا شناخت: بايد حدودي از آگاهي و يا درک مشترکات باشد. درنتيجه به هماناندازه خاطرات مشترک امروزه و به هماناندازه که سرنوشت مشترک درآينده. بدينترتيب يک بعد از هويت اجتماعي به معني اشتراک در عقايد و ويژگيهاي مشترک است تا خود را در ما، بازشناسيم.
ب- بعد عاطفي يا ارزشي: دومين بعد هويت اجتماعي، علقه،عاطفه وجذب به درون گروه است که آن را اساس هويت نيز دانستهاند. به ديگر سخن، همدلي يا احساس تعلق مشترک، خمير مايه «ما» و فقدان حداقلي از آن به معني اضمحلال «ما» به «من» محسوب ميشود.
پ-آمادگي براي عمل: سومين بعد هويت اجتماعي، آمادگي براي عمل در يک زمينه رقابتي (اگر نه خصمانه) بين گروهي است. تاجفل تأکيد دارند که هويت اجتماعي ضرورتاً در بستري از درگيريهاي بين گروهي قرار گرفته است؛ به اين معنا که هويتيابي با يک درون گروه تا حدودي به وسيلهي موقعيت بين گروهي مشخص ميشود (رمضاني زاده،1384:57-56).
دراين نظريه فرض آن است که جامعه به صورت سلسله مراتبي شکل گرفته است که در آن گروههاي اجتماعي متفاوت در روابط قدرت و روابط پايگاهي جايگاه مختلفي در رابطه با هم دارند، که اين تفاوت در قدرت و در پايگاه، هم در گروههاي اجتماعي بزرگ مثل زن يا مرد و هم در گروههاي کوچک اجتماعي مثل گروههاي دانش آموزي وجود دارد. محور اصلي اين مسأله در نظريه هويت اجتماعي اين است که مقولهها يا گروههاي اجتماعي (بزرگ يا کوچک) اعضايي را با هويت اجتماعي ايجاد ميكنند ؛ يعني تعيين اينکه اين شخص کيست و توصيف و ارزيابي آنچه اورا در بر ميگيرد. هويت اجتماعي نه تنها اعضاي خود را توصيف ميكند بلکه رفتار مناسب را نيز براي اعضايش تجويز ميكند و فرد نه تنها خودش را با هويتي مخصوص به خودش باز مي شناسد، بلکه ساير افراد جامعه نيز او را با همين هويت ميشناسند و محک مي زنند . فرد داراي هويت اجتماعي با همان صفات و ويژگيهايي که هويتش به او داده است ميانديشد و رفتار ميكند. «به اينترتيب اين نظريه بيان ميكند که هويت اجتماعي فرد به وسيله گروهي که به آن تعلق دارد تعيين ميشود، اين هويت تابعي از ويژگيهاي فرهنگي آن گروه است و مبتني بر تفسير درون گروه و برون گروه ميباشد (77، 1993، smith& Bord).
- جوانا واين، راب رايت
هويت اجتماعي در متن يک سري از تجربيات مربوط به زندگي در وهله ي اول با بعد محلي و مکاني زندگي، خانواده و منابع اجتماعي ساخته شده است، جايي که شخص در آن زندگي و رشد ميكند از لحاظ فيزيکي و سازگاريهاي اجتماعي در دسترس و همچنين زمينهي خانوادگي مشخص، تأثيرات زيادي برنگرش او به جهان اطراف و تجربه اجتماعي او داشته ونقش بسياري نيز در شكلگيري هويتهاي افراد و سازگاري با جهان اجتماعي شان دارد. علاوه براين، شكلگيري هويت در نهادهاي اجتماعي از قبيل مدرسه، مکانهاي کاري، فعاليتهاي تفريحي واوقات فراغت (هم به عنوان مشارکت و هم به عنوان تماشاکننده) نيز جاي ميگيرد. بنابراين نهادهاي اجتماعي بايد با مشارکت دادن نوجوانان و جوانان، به آنها احساس هويت ببخشند، زيرا قبل از هرچيز، هويت به ارتباط اجتماعي مربوط است و درجه ارتباط و عدم ارتباط از مسير نهادهاي اجتماعي، عامل بسيار مهمي در زندگي فرهنگي افراد جوان و روابطشان، باايدئولوژيهاي مسلط جامعه و ارزشهاي جامعه است.
بسياري از فرهنگهاي شورش گر، ازافرادي تشکيل شده که درچهارچوبايدئولوژيک مسلط جامعه مشارکت داده نشدهاند.همچنين اين نظريه پردازان معتقدند، منابع هويتي در دسترس نوجوانان عبارتند از:خانواده، رسانههاي گروهي، مدرسه و گروه همسالان»(اشرفي،1377:21-20).
2-5-3 ديدگاههاي جامعه شناختي
- مانوئل کاستلز
کاستلز در کتاب عصر اطلاعات به بررسي مسأله هويت در دنياي جديد پرداخته است. به عقيده او هويت، فرآيند معناسازي براساس يک ويژگي فرهنگي يا مجموعهاي از ويژگيهاي فرهنگي به هم پيوسته است. او معتقد است زندگي امروز ما درعمدهترين وجوه خود با دو جريان متضاد جهاني شدن و هويت شکل ميگيرد.
کاستلز معتقد به ساخته شدن هويت اجتماعي در بستر روابط قدرت در اجتماع است و هويت را به سه دسته مشروعيت بخش، مقاومت و برنامه دار تقسيم ميكند.
1- هويت مشروعيت بخش: اين نوع هويت توسط نهادهاي غالب جامعه ايجاد ميشود تا سلطه ي آنها را بر کنشگران اجتماعي گسترش دهد.هويت مشروعيت بخش باعث ايجاد جامعهي مدني ميشود، يعني مجموعهاي از سازمانها و نهادها و همچنين مجموعهاي از کنشگران اجتماعي سازمان يافته و ساختارمند، اين مجموعه هويتي را بازتوليد ميكند که منبع سلطه ي ساختاري را، عقلاني ميسازد.
2- هويت مقاومت: اين هويت به دست کنشگراني ايجاد ميشود که در اوضاع و احوال يا در شرايطي قرار دارند که از طرف منطق سلطه بي ارزشي دانسته ميشوند و يا داغ ننگ برآنان زده ميشود.
هويت مقاومت منجر به ايجاد جماعتها ميشود.اين هويت شکلهايي از مقاومت جمعي را در بر ظلم و ستم ايجاد ميكند که در غير اين صورت تحمل ناپذير بودهاند و معمولاًبرمبناي هويتهايي ساخته ميشوند که آشکارا به وسيلهي تاريخ، جغرافيا يا زيست شناسي تعريف شدهاند و تبديل مرزهاي مقاومت را به جنبههاي اساسي و ذاتي آسانترميكنند.
3- هويت برنامه دار: هنگامي که کنشگران اجتماعي با استفاده از هرگونه مواد و مصالح فرهنگي قابل دسترس هويت جديدي ميسازند که موقعيت آنان را در جامعه از نو تعريف ميكند و به اينترتيب در پي تغيير شکل ساخت اجتماعي هستند، هويت برنامه دارتحقق مي يابد... هويت برنامه دار به ايجاد سوژه مي انجامد. سوژهها کنشگران اجتماعي هستند که افراد به کمک آنها در تجربههاي خود به معنايي همه جانبه دست مي يابند (کاستلز،1380:26-24).
2-5-4 مباني نظري رسانهها
رسانههاي جمعي تمامي وسايل و ابزارهايي را شامل ميشوند که زمينه ساز ارتباط گروههاي کثيري از مردم ميشوند و بسياري از اطلاعات را به مردم منتقل ميكنند، وسايلي مانند کتاب، نشريات ادواري، راديو، تلويزيون، سينما و ... .در جهان معاصر از مهمترين عناصر تحول فرهنگي و انتقال مفاهيم ميباشند وسهم عمدهاي از فعاليتهاي آموزشي را به خود اختصاص ميدهند.
در دهههاي گذشته همواره در جوامع از پرورش سهم خانواده و مدرسه کاسته شده است و در مقابل به اهميت آموزشي اين وسايل افزوده شده است. عمدهترين نقش رسانههاي گروهي برقراري ارتباط است و ارتباط فرآيندي است که از طريق آن پيامها صرف نظر از محتواي آن وسيلهاي که به کار گرفته ميشود از فردي به فرد ديگر انتقال پيدا ميكند وبدينترتيب، کنشها در جامعه صورت ميگيرد.
مجموعه شرايطي را که برامر ارتباطات حاکم است را ميتوان درابعاد فيزيکي (محيط ارتباطي) فرهنگي، رواني، اجتماعي و زماني طبقه بندي کرد. «رسانههاي گروهي وسايلي هستند که درتمدنهاي جديد به وجود آمدهاند و از ويژگيهاي اصلي آنها قدرت و شعاع عمل گسترده است. اين وسايل تودههاي وسيع را در نظر دارند و ميتوان آنها را همچون نهادهاي اجتماعي مورد شناخت قرار دارد»(کازنو،1373: 22). بررسيها نشان ميدهد در ميان عوامل متعددي که در تکوين آگاهيها، نگرشها و دگرگوني رفتار افراد مداخله دارند، نقش رسانههاي گروهي غالباً به عنوان يکي از مهمترين شناخته شده است، به معناي سادهتر آن که تأثير رسانهها امري ثابت شده است حال با اين وجهه که تأثير در طول زمان يا مکان احتمال تغيير زياد يا کم را دارد.
دريک جامعه درحال تحول درطول زمان نقش کانالهاي مختلف ارتباطي درانتقال دانشها وآگاهيها مدام دستخوش دگرگوني است واين امکان وجود دارد که در هر برهه از زمان يک يا چند رسانه از اهميت برخوردارباشند، درجهان اجتماعي رسانهها علائم و رويدادهايي را در زندگي روزمره ارائه ميكنند که به آن معنا وجهت مي بخشند. در نظريه رسانهها به دنبال آن هستيم که اين علايم و رويدادها را دسته بندي کرده و در قالبهايي مشخص توصيف کنيم. تاکنون مطالعات زيادي در مورد رسانهها، نقش و تأثير آنها در جامعه انجام گرفته است. از نظر ويندال اين تلاشها به خاطر سه عامل بوده است:
1- اول اين که هدف قسمت عمدهاي از تحقيقات اين بوده که رسانهها براي نفوذ در مردم استفاده شود، تا کاري را انجام دهند که در حالت عادي ممکن است انجام ندهند.
2-ترس از آثار بد رسانهها است مانند پرخاشگري، بي تفاوتي و رفتارهايي مانند آن.
3- ارزيابي اهميت و نتايج رسانهها در جامعه(ويندال و. . .، 1376: 325).
اين نظر نشان ميدهد همهي آناني که به کاوش در رسانهها پرداختهاند معتقد به آثار رسانهها بودهاند و رسانهها را وسايلي خنثي و بلا اثر در جامعه نميدانستهاند.
منظور از«اثر يا تأثير» رسانه،آن دسته از تغييرات و واکنشهايي در جامعه است که علت آنها رسانهها هستند و در صورتي که رسانهها نبودند يا اين تغييرات و واکنشها اتفاق نمي افتاد و يا در صورت بروز، به شکل ديگري تجلي مي کرد.
در مورد اين که تآثيرات رسانهها برافراد چگونه و به چه مقدار است مباحث متفاوتي وجود دارد. «جوزف کلاپير» در تحليل خود از اثر رسانهها برپيام گيران، به گونهاي کلي نتيجه گرفت که رسانههاي همگاني بيش از دگرگون کردن رفتار انسان در تقويت آن مؤثرند.
«ويلبر شرام» معتقد است که رسانهها بر برخي از مردم در بعضي اوقات و درباره بعضي چيزها اثر ميگذارند و اين هنوز به بهترين روي بيانگر پيچيدگيها وترديدهاي مربوط به نگره ي تأثير رسانهها است(جيمز، 1379:129). شايد گيج کنندهترين جنبه تحقيق در اثرات رسانهها، چندگانگي و پيچيدگي پديده مورد مطالعه است. معمولاً ميان تأثيرات شناختي (که با دانش و عقيده سرو کار دارد) تأثيرات عاطفي (که برنگرشها و احساسها برميگردد) و تأثيرات رفتاري تمايز قائل ميشوند (از اولي به سومي) اما امروز، ديگر به سادگي نميتوان به تفکيک ميان اين سه مفهوم باور داشت يا اينکه ازترتيب منطقي منحصر به فرد وقوع آنها سخن گفت (مک کوايل،1382:360).
تأثيراتي که رسانهها دارند ميتواند ويژگيهاي زير را داشته باشد:
1- تأثيرات عمدتاً باعث تغيير شوند.
2- ناخواسته تغيير به وجود مي آورند.
3- تغيير صوري ايجاد کنند(شکل و شدت).
4- تغيير را آسان کنند(به عمد يا ناخواسته).
5-آنچه موجود است را تقويت کنند(عدم تغيير).
6- مانع تغيير شوند (همان:361).
تأثيرات رسانهها را ميتوان از جنبههاي مختلف دسته بندي کرد:
1- قدرت و ميزان عمق تأثير گذاري
2- ميزان زمان تأثيرگذاري
3- مرکز تأثيرگذاري
4- تعداد افراد دريافت کنندهي تأثيرات
5- جهت تأثير گذار
6- نوع تغييرات ايجاد شده به علت تأثيرات
نظرياتي که از نظر«قدرت و ميزان تأثير گذاري» رسانهها را بررسي ميكنند به سه دسته تقسيم ميشوند:
الف- نظريات قدرت مطلق: نظرياتي که تأثيرات را زياد و نيرومند ميدانند. به صورتي که به نظر ميرسد براي تغيير در جامعه فقط حضور رسانهها و عملکرد آنها را کافي ميدانند بدون آنکه ساير گزينههاي مؤثر در جامعه لازم باشند.در اين دسته از نظريات سه محتواي کلي را ميتوان استخراج کرد: 1- معتقدند که محتواي رسانهها نقش اصلي در فراگرد تأثيرات اجتماعي دارند. 2- افراد در برابر محتواي رسانه واکنش يکساني نشان ميدهند. 3- تأثيرات فوري و مستقيم هستند.در اين دسته از نظريات اثرات رسانهها معادل محتواي رسانه در نظر گرفته ميشود.
ب- نظريات قدرت محدود: دسته ي دوم نظرياتي هستند که اعتقاد زيادي به تأثير صد در صد رسانهها ندارند و براي آنها تأثيرات محدودتري را در نظر ميگيرند. اين دسته، نظريات خود را، بر سه پايه اساسي استواركردهاند:
1-پيامهاي رسانهاي، اقناع کننده هستند.
2-پيامها فراگرد روان شناختي ناپيدا را تغيير ميدهند يا فعال ميكنند.
3- از اين طريق کنشهاي مطلوب آشکار ميشود.
در اين دسته از نظريات نقش گيرنده پيام پررنگتر است و فرد يک گيرنده منفعل نيست ودر فرآيند ميان محرک و واکنش دخالت ميكند. در اين دسته از نظريات، رسانه علت کافي و ضروري براي تأثيرات و تغييرات در جامعه نيست، بلکه بخشي از مجموعهي عوامل تأثيرگذار در جامعه هستند.
پ - نظريات تأثير قدرتمند: اين دسته نظريات حالتي بينابين نظرات قبلي هستند يعني نه رسانهها را کاملاً قدرتمند و نه با اثراتي محدود ميدانند. اين دسته از نظريات سه گزينه عمده را مطرح ميكنند:
1- عوامل محتوايي در ايجاد اثرات نقش دارند.
2- ويژگي فردي در ميزان گيرندگي پيام اثر دارد.
3- اثر پيام دريافت شده معلول مشترک محتوايي پيام و ويژگيهاي دريافت کننده پيام است .
از دريچه اي ديگر نظريات رسانه را ميتوان به دو قسمت«شخص محور» و«وضعيت محور» تقسيم کرد.طبق اين تقسيم بندي نظريات رسانهها با قدرت مطلق«شخص محور» هستند چرا که فقط از زاويه تأثير رسانه برجامعه بررسي ميشوند؛ اما دو دسته نظريه ديگر«وضعيت محور» محسوب ميشوند بدان علت که عواملي مثل خود فرد و ساير عوامل اجتماعي را در تأثير و ميزان آن مؤثر ميدانند.
از نظر زماني تأثير رسانهها به سه دسته «اثرات کوتاه مدت، دراز مدت وتراکم پذير» تقسيم ميشوند. اين که تأثير رسانه کوتاه يا دراز مدت باشد بسته به آن است که پيام با چه قدرتي و درچه مدت زماني به گيرند فرستاده شود. اما از نظر «تراکم پذيري» بايد ملاحظه کرد در يک برهه ي زماني يک پيام توسط چند رسانه به جامعه مورد نظر ارسال ميشود. در اين زمان يک پيام در يک مقطع زماني مهم جلوه داده ميشود و پيام روز جامعه ميشود و در مرحلهي ديگر اين چنين نيست؛ مثل وضعيت زمان انتخابات سياسي. گاهاً امکان دارد که هر سه گونه ي وضعيتي در جامعه محقق شود.
در دسته بندي ديگر در تأثير رسانهها ميتوان به دسته بندي «فردي و اجتماعي»اشاره کرد. طبق اين دسته بندي نظريه «گلوله سحر آميز»، «مواجهه گزينشي»، «کاربردها و ارضاءها» در نظريات تأثيرات فردي قرار ميگيرند چون تأثير رسانه را به صورت تک تک افراد جامعه بررسي ميكنند: اما نظريه «تأثير دو مرحلهاي»، «تأثير چند مرحلهاي»، «مارپيچ سکوت»، «نظريه کاشت» و نظريه «برجستهسازي» اجتماعي هستند زيرا تأثيرات رسانه را برکل يک اجتماع بررسي ميكنند.
در تقسيم بندي ديگر نظريات تأثير رسانهها، نظرياتي قرار ميگيرند که به رابطهي رسانه و جامعه مي پردازند. ازجمله نظريه «بازتاب»، نظريه «قدرت يا چيرگي» و نظريه «تعاملي ساختار و کنش».
در اين دسته دو گونه نگاه وجود دارد. يک دسته معتقدند که اين رسانهها هستند که برجامعه تأثير ميگذارند و دسته ديگر معتقدند جامعه بر رسانه مؤثر واقع ميشود و مشخص کننده عملکرد آنان و نوع پيام دهي رسانه هستند. به طور مثال نظريه «بازتاب» محتواي رسانهها را بازتاب واقعيات موجود در جامعه ميداند ولي در مقابل در نظريه «قدرت يا چيرگي» نقش قدرت در جامعه و تأکيدات آنها در شكلگيري و محتواي رسانهها مورد توجه قرار دارند.
نوع ديگري از بررسي تأثيرات رسانهها به بررسي تأثيرات اجتماعي و رواني رسانهها بر جامعه مي پردازند. اين دسته نظريات با دو وجهه تکنولوژيکي و اجتماعي تأثيرات را بررسي ميكنند. رويکرد تکنولوژيکي بررسي ميكند که نقش تکنولوژيهاي استفاده شده در رسانهها چگونه و به چه ميزان باعث تأثير در جامعه ميشود. در اين نظريهها تکنولوژي رسانه را، شکل دهنده روابط اجتماعي ميدانند.
قسم ديگر در اين نوع نظريه پردازيها تأثير گذاري رسانهها بر روابط اجتماعي را تابع ظرفيت آنها در انتقال پيامها و نشانههاي اجتماعي ميدانند وغناي رسانهها را عامل تعيين کننده انتخاب آن از جانب کنشگران ميدانند.
دو نکته قابل توجه در اين دسته بندي نظريات وجود دارد:
1- اين دسته بندي نشان ميدهد که تعداد نظريات مربوط به رسانه و تأثيرات آن زياد و متنوع ميباشد وهمين امر ملاکي است براي ثابت کردن تأثير قطعي رسانهها در جامعه، فارغ از آنکه تأثير به چه ميزان باشد.
2- برخي نظريات داراي همپوشاني محتوايي ميباشند و بدين جهت ميتوانند در چند گروه از نظريات قرار گيرند.
در حوزه جامعه شناسي علاوه بر نظرياتي که اختصاصاً به رسانه مي پردازند، مکاتب و حوزههاي ديگري وجود دارند که در کنار نظريه پردازي در مورد ساير مسائل و روابط اجتماعي به مسأله رسانهها نيز پرداختهاند مثل نظريه «کارکرد گرايي»، «انتقادي»، «جامعه شناسي شناخت».
- نظريه پردازان و نظريات رسانه
- ديويد رايزمن
رايزمن از زاويه ارتباطات و همچنين وسايل ارتباط جمعي به تحليل جوامع انساني پرداخته است. رايزمن سه دوره تاريخي را براي حيات بشر قائل است که در هر دوران ارتباطات شکل و محتواي خاصي را داشته است.
دورانهاي سه گانه تاريخي از نظر رايزمن
دوران اول- سنت راهبر: دوراني است که در خلال آن سنتها بر رفتار و روابط انساني حاکم ميباشند.وي انسان اين دوران را «انسان سنت راهبر» مي خواند. در اين دوران بحث هويتيابي به واسطه سنتها حاصل ميشود وهر نسل پيوند خود را با نسلهاي پيشين از طريق اشتراک سنن باز مي يابد و همين موجب ميشود که وحدت و هويت اقوام انساني تأمين شود . سنتها به عنوان راهها و شيوههاي عمل و ميراث نياکان از بعدي تقدس آميز برخوردارند و همين امر امکانترديد در آنان و جدايي انسانها را از اين الگوهاي ويژه از بين ميبرد و با پذيرش سنن و جذب و دروني سازي آنها توسط افراد، راههاي عمل دقيقاً مشخص ميشوند . در اين دوران راههاي آينده، همان راههايي است که نياکان جامعه طي قرنها پيمودهاند.
دوران دوم- دوران درون راهبر: در اين دوران سنتها کم کم اهميت خود را از دست ميدهند و اين امر باعث کاهش تشابهات در رفتارها و اعمال افراد ميشود. در اين دوران همه افراد جامعه از الگوهاي يکسان در حيات اجتماعي تبعيت نميكنند. در اين دوران «فرد گرايي» تبلور مي يابد و هر کس به دنبال کار و زندگي خود ميباشد. در اين دوران انسان سنگيني بار مسئوليت و عمل خود را به دوش دارد و عواقب اعمال انسان تنها برعهده خودش ميباشد.
دوران سوم- دوران دگر راهبر: دوران ظهور وسايل ارتباط جمعي است و پديدههايي چون هدايت از راه دور، بتواره پرستي، شي سروري و همراه با آنان بحران هويت از ويژگيهاي اين دوران است. در اين دوران عدهاي با استفاه از قدرت جادويي وسايل ارتباط جمعي تودهها را تحت تأثير قرار ميدهند و الگوهاي خاص فکري و اجتماعي خود را القا ميكنند. به زعم رايزمن، اين دوران در تاريخ انسان به دوراني ثبت خواهد شد که در آن «ديگراني چند» (صاحبان وسايل ارتباط جمعي) الگوهاي حيات اجتماعي را ميسازند(ساروخاني، 1372: 55-51).
- مارشال مک لوهان
مک لوهان هم براساس نوع ارتباط تاريخ جوامع انساني را به سه مرحله تقسيم ميكند.
الف- دوران تمدن باستاني بدون خط: در اين دوران اطلاعات سينه به سينه منتقل ميشده است، گوش انسان نقش گيرنده را داشته و انسانها با تماس پيامها را به منتقل مي كردهاند.
ب- دوران تمدن داراي خط: در اين دوران پيامها امکان پيدا کردند که باقي بمانند و اين باعث انباشت دانش بشر شد. در اين براي دريافت پيام حتماً الزامي به تماس نيست و حتي در خلوت خانهها ميتوانستند پيام را دريافت کنند.
پ-دوران تمدن مبتني بر وسايل ارتباط الکترونيکي: به نظر مک لوهان برخلاف دوره ي قبل که موجب کاستي در سنن شفاهي گرديد، وسايل ارتباطي جديد توازن بين حواس پديد آورد ومجدداً فرهنگ شفاهي نضج مي يابد . مشارکت به جاي عزلت جوئي و رهايي مي نشيند، همکاري وانديشه جهاني، جايگزين ملي گرائيها مخصوصاً ملي گرائيهاي افراطي ميگردد (ساروخاني،1372:46-45).
مک لوهان «ابراز ميدارد که رسانه همان پيام است و رسانهها مجراهاي ارتباطات وعلت اصلي و اوليه تغيير فرهنگ هستند. به عقيده وي رسانهها ميتوانند روابط خانوادگي، محل کار، مدارس، دانشگاهها، سياست، بهداشت و حتي مذهب را تحت تأثير قرار ميدهند (فرهمند،1387: 141).
- فرديناند تونيس
تونيس از اولين دانشمنداني است که وضع جوامع نوين را با توجه به انواع جديد ارتباطات مطالعه و توجيه ميكند. کتاب «اجتماع و جامعه» تونيس که مهمترين اثر او به شمار ميرود، آخرين بار در سال 1935يعني هنگامي منتشر شد که هنوز نقش اجتماعي راديو به خوبي آشکار نشده بود و تلويزيون نيز به بازار نيامده بود و او هنوز اطلاع چنداني از نقش مهم راديو و به ويژه تلويزيون در تشکيل افکار عمومي نداشت. بنابراين پيوسته براي نمونه از روزنامه برزگ ياد ميكند. آنچه او درباره مطبوعات ميگويد، در مورد وسايل گفتاري و ديداري نيز صدق ميكند.
او معتقد است که روزنامهها،انديشهها و افکاري را به صورت جالب و موثر تهيه و عرضه ميكنند. مطبوعات رکن اصلي افکار عمومي را تشکيل ميدهد که از بسياري جهات قابل مقايسه با قدرتي است که دولتها در ارتش و سازمانهاي اداري متمرکز كردهاند و گاه حتي از آن نيز بدتر است.
دامنه تأثير افکار عمومي، مانند قدرت ارتش و بوروکراسي به مرزهاي ملي محدود نميشود و ماهيتاً به سوي جامعهي بين اللملي گرايش دارد که در آن کثرت دولتها و حکومتها در يک حکومت واحد جهاني از بين خواهد رفت حکومت واحدي که وسعت آن برابر بازارهاي جهاني خواهد بود و رهبري آن را متفکران، دانشمندان و نويسندگان برعهده خواهند گرفت و در آن از وسايل قهريه مادي خبري نيست (دادگران،1374:80-79)
- الوين تافلر
تافلر در تبيين رسانههاي جمعي، تاريخ بشر را با تأکيد بر قدرت به سه عصر تقسيم ميكند. به نظر وي انسانها با گذار از مراحل کشاورزي و صنعتي به مرحله نهايي که عصر اطلاعات است، پاي گذاشتهاند. در اين مرحله قدرت در دست کساني است که صاحب شبکههاي ارتباطي و اطلاعاتي هستند (تافلر،1371: 61).
- والتر ليپمن
ليپمن اظهار ميدارد که تأثير ارتباطات مدرن اين است که کل اطلاعات را چند شعار کوتاه خلاصه ميكند. به عقيدهي وي اين شعارها مانع يا ديواري از کليشهها و قالبهاي ذهني بين شهروندان و مسائل يا موضوعاتي که به آنها پاسخ دهند ايجاد ميكنند (نوذري،1381: 494).
ژان کازنو درباره اين ديدگاه معتقد است: «اينانديشه در نظر مردم چه عادي و چه تحصيل کرده رواج يافت که وسايل ارتباط جمعي قدرتي فوق تصور دارند و ميتوانند افکار فلسفي و سياسي را منقلب کرده شکل تازه اي بدان بخشند و به اختيار تمامي رفتارها را هدايت کنند (کازنو،1373: 45).
به نظراين عده در دنيايي که امکان انجام عمل يا رفتار خاص با اعمال فشار ميسر نيست پس بايد به ذهن انسانها رسوخ کرد و از اين طريقانديشه ي آنان را در جهت خواست خود جهت بخشيد (ساروخاني،1372: 99).
- استوارتهال
به نظرهال، ارتباط گر توده، پيام را براساس اهدافايدئولوژيک و منافع خود رمز گذاري ميكند. به عبارت ديگر، ارتباط گر توده، از زبان در ارتباط استفاده ميكند وآن را در جهت اهداف خويش سازماندهي مي نمايد. براساس مدلهاي دريافت کننده که در فرآيند ارتباط نقش رمزگشا را بازي ميكند، اجباري در پذيرش پيام دريافت شده، ندارد و در واقع در برابر معانيايدئولوژيک پيام مقاومت ميكند و آن را تنها در چاچوب ديدگاه و تجربيات خود تحليل و ارزيابي ميكند.
در اين مدل، پيام گيران داراي موقعيت مشابهي نيستند وازنظر ساختارهاي معنايي واطلاعاتي نيز در شرايط متفاوتي رمزگشايي ميشوند.
به طور کلي در اين مدل، رمزگشايي پيام توسط پيام گيران با معنايي که مورد نظر رمزگذار بوده است لزوماً همخواني ندارد. دريافت کنندگان پيام، معاني مورد نظر خود را ازبين خطوط متن پيام استخراج ميكنند و چه بسا که نتيجهاين دريافت کاملاً مغاير با معنايي باشد که مورد نظر ارتباط گر توده بوده است (مهرداد،1380:55).
- برنارد برلسون
برلسون بيان ميدارد «رسانههاي همگاني مردم را به تصميم گيري تشويق ميكنند، ولي اين که آنها چه تصميمي ميگيرند، بيشتر به تمايل قبلي آنها مربوط است تا تبليغات رسانهها. محتواي پيامهاي رسانهها ميتواند تمايلات قبلي را براي موافقت يا مخالفت با موضوعي تقويت کند. همچنين محتواي رسانهها ميتواند ميزان موافقت با نقطه نظرات فلان حزب سياسي را افزايش دهد، ولي بهاندازهاي تمايلات قبلي تعيين کننده نيست (اسدي،1371:138).
-هاولند، جانيس
در مطالعات خود به اين نتيجه رسيدند که بهره هوشي، انگيزهها وتجارب فرد برميزان تأثير پيام مؤثر است و اين عوامل دقيقاً نسبت به خصوصيات پيام از قبيل: منبع، محتوا، فرم و جاذبه آن واکنش نشان ميدهند (شرام، 1365: 26).
- لازار سفلد
لازارسفلد با مطالعه مخاطبين دريافت که آنها متعلق به گروههايي ميباشند که نه تنها محتواي برنامههاي رسانهها را در گروه خود مورد بحث قرار ميدهند بلکه گروه خود را به عنوان گروه مرجع در نظر گرفته و محتواي رسانهها را در رابطه با برخي از معيارهاي آن مي سنجد به عبارت ديگر پيام گيرنده به طرز شگفت آوري فعال است. لازار سفلد در مطالعات بعد خود به اين نتيجه رسيد که نفوذ فردي بيشترين سهم را درکنترل اجتماعي پيام گيران وسايل ارتباط جمعي دارد(همان:25).
- ژوزف کلاپر
کلاپر معتقد است در اجتماع با توجه به شرايطي، رسانهها ميتوانند اثر گذار باشند:
1- ارتباط جمعي معمولاً به عنوان يک عامل ضروري و کافي در اثرگذاري برپيام گيران به کار نميرود، بلکه در ميان و ازطريق مجموعهاي از عوامل واسط عمل مي نمايد.
2- اين عوامل واسط، چنان هستند که ارتباط جمعي را به صورت عامل مؤثرتري درمي آورند، اما نه تنها عامل در فراگرد تحکيم شرايط موجود بدون توجه به آن که اثرات مورد بحث فردي است و يا جمعي، بايد توجه داشت که رسانهها بيشتر باعث تحکيم ميشوند تا تغيير.
3- در شرايطي که ارتباط جمعي در خدمت تغيير درآيد، عوامل واسط از کار افتادهاند و تأثير رسانههامستقيم است و يا، عوامل واسط که خود معمولاً سبب تحکيم وضع موجود ميباشند نيزخود تمايل به تغيير دارند.
4- دربعضي شرايط استثنايي به نظر ميرسد که ارتباط جمعي قادر به ايجاد تأثير مستقيم ميباشد (شرام،1365: 26).
- تامپسون
تامپسون برنقش رسانههاي جمعي نوين در تشکيل ذهنيت افراد از واقعيتهاي اجتماعي تأکيد کرده است. او با عنايت به اين موضوع که واقعيتهاي اجتماعي از سه لايه عيني- نمادين و ذهني تشکيل شده است، رسانههاي جمعي نوين را سازنده ي لايه ي نمادين واقعيتهاي اجتماعي ميداند (فرهنگي،1374: 23).
از نظر او، امروزه رسانهها مرزهاي زماني، مکاني واجتماعي را درنورديدهاند و آنچه به عنوان واقعيت در اجتماع رخ ميدهد در قالب نمادين به مردم عرضه ميكنند. امروزه آنچه ذهن وتجربهي افراد را تشکيل ميدهدترکيبي است از واقعيت اجتماعي و نماد واقعيت اجتماعي. اما با توجه به قدرت رسانههاي جمعي سهم نمادها بيشتر از واقعيات است. «لذا واقعيت ذهني که بدين سان شکل ميگيرد، قسمت بيشتر آن را دنياي مجازي رسانهها تشکيل داده و بر آن حکم ميكند. رسانههاي جمعي با قدرت روزافزوني که در اين بخش به دست آوردهاند اين توانايي را دارند که بر ابعاد مختلف ساختار واقعيتهاي اجتماعي اثر گذاشته و به عنوان يک متغير توضيحي عمل نمايند. با اين وصف ميتوان چنين نتيجه گرفت که رسانهها، فقط درگير گزارش دادن دربارهيک جهان اجتماعي نيستند که بدون آنها هم دقيقاً به همان شکل و همان گونه که بود ادامه مي يافت؛ بلکه رسانهها فعالانه در تشکيل دادن جهاني اجتماع دخالت دارند. رسانهها رويدادهايي را خلق ميكنند که درغياب آنها ممکن است وجود نمي داشت»(تامپسون،1379: 165). پس طبق نظر او،رسانهها واقعيت را از اجتماع کسب ميكنند، باعث تغييراتي در آن ميشوند، واقعيت جديد نمادين را به مردم منتقل ميكنند و از اين طريق باعث تغييرات بعدي جامعه ميشوند.
- فانکهاورز، شاو
در سال 1990، براساس تحقيقات خويش ادعا کردند که فيلمهاي سينمايي، تلويزيوني و کامپيوترها، نه تنها تصورات مخاطبين خود را از واقعيتها از طريق دستکاري در آنها، جا به جاکردن وترتيب دادن اجزاء واقعيتها براساس اولويتهاي مورد نظر خويش تنظيم کرده و شکل ميدهند (تأثير برمحتوا) بلکه فرآيند تجربيات دريافت شده توسط مخاطبين را نيز قالب گيري کرده و در جهت مقاصد خويش شکل ميدهند (مهرداد،1380:165).
- مک کورمک
مک کورمک کارکردهاي رسانههاي جمعي را در جوامع مدرن مطرح کرده است. او يکپارچگي و جامعهپذيري را کارکرد اصلي رسانهها در جوامع مدرن ميداند. به نظر او رسانهها اين کارکردها را به دليل ناتواني ساير نهادها در اين مورد انجام نميدهند. از ديدگاه او تجربه در جوامع مدرن متغير و پراکنده است. لذا کارکرد مهم رسانهها اين است که از اين تجربيات پراکنده و متفرق يک تصوير کلي و جامع ارائه ميدهد و در عين حال تخصص و تقسيم کاري که در واقعيت وجود دارد ناديده گرفته نميشود.
بدينترتيب مک کورمک جايگاهي را براي محتواي رسانهها در نظر ميگيرد که تنها بخشي از آن اطلاعات است و بخشهاي ديگري از جمله سرگرمي و تفريح را نيز دربرميگيرد.ترکيب اين تجربيات متفاوت توسط رسانهها احساسي از جامعيت، تداوم و تجربه مشترک را در مخاطبين ايجاد ميكند. از نظر مک کورمک همچنين شواهدي وجود دارد که رسانهها قادرند هويت گروههاي قوي و اقليتها را چون يک ديگ ذوبي، درهم بياميزد و در مقاطع بحرانهاي اجتماعي با ظرافت و خلاقيت عمل کنند. حجم قابل توجهي از ادبياتي که درباره نوسازي و توسعه و ملت سازي در سالهاي پس از جنگ جهاني دوم نوشته شده است تأکيد فراواني را بر نقش کمک کننده رسانهها در يک هويت ملي از ميان هويتهاي قوي فرهنگي فرعي متفاوت ميگذارند (مهرداد، 1380: 96).
- لاسول
لاسول که تحقيقات گسترده اي درباره تبليغات جنگ جهاني اول انجام داده بود، تحقيقات خاصي را در دهههاي 30و40 در مورد راديو در آمريکا انجام داد. لاسول با تفکيک مقوله تبليغات از آموزش، تبليغات را در معني گسترده آن، فن تحت تأثير قراردادن عمل انسان از طريق دستکاري تصورات تعريف کرد در حالي که آموزش را محدود به انتقال فنون مثل خواندن و نوشتن و مهارتهاي فکري و بدني ميدانست. در تبليغات تمايلات ارزشي يا علاقه شکل ميگيرد در حال که نگرشهاي سنتي به نظر او عمدتاً آموزشي است .
وي در سال 1948در مقاله اي تحت عنوان ساخت و کارکرد ارتباطات در جامعه براي پيام سه نقش مشخص را تعريف ميكند:
1- نظارت (حراست) بر محيط (نقش خبري)
2- ايجاد و توسعه همبستگيهاي اجتماعي افراد(نقش راهنمايي)
3- انتقال ميراث فرهنگي (نقش آموزشي)
- چارلز رايت نقش سرگرمي را به اين نقشها اضافه کرد .
در مطالعات تجربي (کارکرد گرايي) لاسول با تأکيد بر نقشهاي بي طرفانه ارتباطات و استقلال آن عملاً روابط مستقيم و غيرمستقيم رسانهها را با ساختارهاي گوناگون اجتماعي فراموش ميكند.
به طور کلي در مکتب تجربي توجه اساسي به فرد و رفتار فردي است. لاسول براساس تجربه و تحليل آثار ارتباطاتترغيبي نخستين مدل پايه اي ارتباطات جمعي را طراحي کرد: اين مدل فرآيند ارتباطات را شامل عنصر ميداند.
1- چه کسي ؟ 2- چه ميگويد؟ 3- از چه کانالي 4- به چه کسي؟ 5- با چه تأثيري؟ در اين مطالعه تأکيد بيشتر بر عنصر پيام است.
با توجه به عناصر تشکيل دهنده ارتباطات ميتوان دو نوع ساخت را درآن پيش بيني کرد:
1- زير ساختها يا ابزار تکنولوژيک ارتباطات
2- رو ساختها يا عناصر غير تکنولوژيک مانند سازمانها، مقررات،انديشهها که ضمن تأثير پذيري از يکديگر مؤثر بر يکديگر خواهند بود.
- نظريات رسانههاي جمعي
- نظريه تجربه تأثيراتترکيبي
در اين نظريه «فانکهاوزر» و «شاو» سعي ميكنند نحوه و ميزان تأثيرگذاري رسانهها را باترکيب چند عامل تبيين کنند:
1- منبع پيام: دلايلي موجود است که نشان ميدهد پيامهايي که از يک منبع معتبر و مسئول ارسال ميشود از تأثير بيشتري برخوردار است.
2- ماهيت پيام: روان شناسان اجتماعي معتقدند که هرقدر پيام برهيجانات استوار باشد پيامگير زودتر آن را مي پذيرد (دادگران،1374: 147). با توجه به محتوا مؤثر بودن يک پيام با عوامل تکرار، هماهنگي و عدم حضور انتخابهاي ديگر بستگي دارد. همچنين در مواردي که پيام شفاف و واقعي است احتمالاً پيام از تأثير بيشتري برخوردار است (مهرداد،1380:170).
3- ويژگي پيام گير: افراد اطلاعاتي را جذب ميكنند که با اطلاعات قبلي شان همساني داشته باشد و درعين حال اين گرايش وجود دارد که اطلاعات ناهماهنگ را رد کنند. يکي از عوامل مؤثر فردي جنسيت است، معمولاًزنان تأثير پذيرتر از مرداناند.ويژگيهاي شخصيتي که موجب پذيرش پيام ميشود شامل عزت نفس پايين، نياز به تأييد اجتماعي، کم هوشي، تسليم پذيري و تمکين، موافقت ضمني، با پيام از پيش است (دادگران،1374: 150). درجه وابستگي مخاطبين به يک رسانه انگيزه، منفعت و سطح دانش قبلي دريافت کننده نيز از عوامل مؤثر در تأثيرگذاري رسانههاست (مهرداد،1380: 170).
4- محيط يا شرايط دريافت پيام: پيام رسانه بايد توجه مخاطب را به خود جلب کند. پيام بايد از نشانههاي استفاده کند که با تجربههاي مشترک پيام رسان و پيام گير مرتبط باشد تا بتواند معني دار باشد. پيام بايد نيازهاي مخاطب را برانگيزد و راهي براي ارضاي آن نشان دهد که با الگو و چارچوب ادراکي، نگرش و ارزشها و وضعيت گروهي که مخاطب در آن عضويت دارد تناسب داشت باشد (اسدي،1371:109-108).
- نظريه وابستگي
بال روکيچ و دي فلور (1976) عوامل مؤثر بر افزايش يا کاهش تأثير رسانهها برمخاطب را بررسي کردند. آنان اذعان داشتند که افراد ميزان وابستگي متفاوتي به رسانهها دارند و حتي اين تفاوت در گروهها و فرهنگها نيز وجود دارد.
اين نظريه معتقد است بين رسانهها، مخاطبان و جامعه رابطهي سه گانه اي وجود دارد. در هر کدام از اين سه رکن عواملي وجود دارد که در ميزان وابستگي به رسانهها مؤثر است: به طور مثال در جامعه ميزان بي نظمي، تضاد و تغييرات در وابستگي افراد به رسانهها تأثير دارد. روکيچ و دي فلور بيان ميكنند وقتي که بي نظمي و تغييرات زياد باشد وابستگي مردم به اطلاعات رسانهاي زياد خواهد بود.
همچنين به نظر روکيچ و دي فلور در جامعه جديد شهري، صنعتي، مخاطبان وابستگي زيادي به اطلاعات رسانههاي جمعي دارند. چرا که در جامعه توسعه يافته جديد بسياري از اعمال زندگي و تجارت مستلزم اطلاعات تازه و قابل اعتماد است. در حالي که در جامعه پيچيده جديد، موضوعات زيادي وجود دارد که مخاطب ممکن است راجع به آنها اطمينان نداشته باشد و موارد جديدي نيز به طور دائم اضافه ميشوند. اين ابهام تشويش آور است و در نتيجه افراد ممکن است براي کاهش آن به رسانههاي جمعي روي آورند. اين امر ميتواند در تعريف و شکل دهي واقعيت، قدرت زيادي به رسانهها بدهد.
دومين عامل مؤثر در ميزان وابستگي به رسانهها نقش رسانههاي جمعي از نظر تعداد و محوريت ارائه کارکردهاي اطلاعاتي است. هرچه کارکردهاي رسانهها بيشتر باشد و در عين حال رسانهها کارکرد منحصر به فرد بيشتري داشته باشند ميزان وابستگي به رسانهها بيشتر ميشود. براي مثال رسانهها در جامعه جديد شهري - صنعتي چندين کارکرد دارند، کارکردهايي مانند: تهيه ي اطلاعات راجع به دولت و سياست، خدمت در حکم رکن چهارم حکومت، اعلام هشدار عمومي و گسترده در موارد اضطراري، تهيه اطلاعات مورد نياز براي حفظ چرخش نظام اقتصادي و عرضه حجم بزرگي از محتواي تفريحي و سرگرم کننده براي کمک به ايجاد آرامش و پرکردن اوقات فراغت مردم.
از نظر روکيچ و دي فلور، هر چه قدر جوامع پيچيدهتر ميشوند و همچنين فناوري رسانهها پيچيدهتر ميشود کارکرد منحصر به فرد رسانهها بيشتر ميشود. بنابراين وابستگي مخاطبان با آنها بيشتر ميشود. درجه وابستگي رسانهها در ميان مخاطبان متفاوت است و اين تفاوت به علائق و خصوصيات فردي آنها باز ميگردد بنابراين پيامهايي که موضوع مورد علاقه فرد است وابستگي بيشتري ايجاد ميكند و زماني که وابستگي بيشتر باشد تأثيرپذيري از پيامها بيشتر خواهد بود(رزاقي،1381: 415-413).
- نظريه مارپيچ سکوت:
نظريه مارپيچ سکوت اثرهاي قدرتمندي از ارتباط جمعي پيش بيني ميكند، هم صدايي پيام رسانهها از گزينشگري جلوگيري ميكند و هنگامي که افراد از اظهار عقايد خورداري ميكنند ارتباط ميان شخصي کاهش پيدا ميكند(رزاقي،1381:421). اين دو علل در کنار هم ميتواند منجر به تأثير گذاري زياد رسانهها گردد.
- نظريه دروازه بانان:
هر وسيله ارتباط جمعي، اعم از روزنامه، راديو، تلويزيون، سينما و... بايد در کهکشاني از دادههاي خبري و اطلاعاتي که دنياي امروز مشحون از آنان است، دست به گزينش زند. چه هرگز قادر نيست، تمامي حوادث را منعکس کند، اين امر بسيار مهم را هر يک از صاحبنظران وسايل ارتباط با نامي مي خوانند: برخي چون شرام سخن از صافيها مي رانند، برخي ديگر مفهوم گزينش را به کار مي برند.
اما از همه معروفتر تعبير کورت لوين است او مفهوم دروازه بان را براي اين امر به کار ميبرد. ويلبر شرام در تعريف اين مفهوم چنين مي نويسد: «دروازه بان که در سرتاسر شبکههاي خبري جاي ميگيرند، شامل خبرنگارانند که بايد تصميم گيرند در جريان يک دادگاه، يا يک حادثه ي خاص يا تظاهرات سياسي، کدام قسمت را متبلور سازند. کدام خبر را رها ساخته، کدامين را در مجراي وسيله ارتباطي جاي دهند، همچنين دروازه بانان مؤلفين را نيز شامل ميشود: زيرا آنان بايد تصميم بگيرند، از کدام موضوع يا فرد سخن بگويند يا کدامين ديدگاه از زندگي را مطرح بسازند. توليد کنندگان فيلم نيز بايد تصميم بگيرند از کدام صحنه فيلم بگيرند و ...».
- نظريه گروه مرجع
گروه مرجع يا گروه الگو آن گروههايي هستند که فرد در مقايسه به آن گروهها مراجعه ميكند و رفتار و منش و کردار آنها را چه در جهت مثبت و چه درجهت منفي ملاک عمل قرار ميدهد. در مقابل گروههاي مرجع، «گروههاي گريز» يا گروههاي غريبه قرار دارند که فرد ارزشها و هنجارهاي آن گروه را منفي تلقي کرده و ميکوشد تا هرچه بيشتر خود را از آن گروهها دور نگه دارد.
گروه مرجع حالت آرماني دارد و فرد در آرزوي نيل بدان به سر ميبرد وسعي دارد ارزشها و هنجارهاي آن گروه را مد نظر داشته باشد. هرچه ارزشها و هنجارهاي گروه مرجع با ارزشها و هنجارهاي کلي يک نظام اجتماعي همخواني داشته باشد مشروعيت نظام بالا ميرود و از شدت مسائلي چون بحران هويت کاسته ميشود. رفيع پور معتقد است که يکي از مسائلي که در ارتباط با تغيير ارزشها و بروز معضلات در يک نظام اجتماعي اهميت اساسي دارد گروه مرجع «Reference Group» ميباشد.
«براي يک نظام اجتماعي پايدار،ايده آل آن است که گروهي را که انسان به آن تعلق دارد (گروه خودي) يعني کشور و ملت خود را گروه مرجع مثبت و گروه «غريبه» را گروه مرجع منفي و غيرقابل تأسي بداند»(رفيع پور، 1376 : 439).
رفيع پور اعتقاد دارد که کارکرد گروه مرجع در نهايت ايجاد وحدت ارزشي و انسجام گروهي است که تعصب ملي و مذهبي را بالا ميبرد به طوري که افراد گروه خود را برتر از افراد ديگر گروهها ميدانند. «بدين منظور اقدامات اساسي از جانب راهبران جامعه بايد انجام گيرد از جمله مشخص نمودن دشمن مشترک، تعيين و تقويت سمبلهاي با ارزش مشترک و حتي المقدور پيوند آنها با عناصر مذهبي و احساسي(بالاخص موسيقي) و از آن طريق به وجودآوردن انسجام و همبستگي گروهي وسيع در سطح ملي»(رفيع پور،1376: 439). به نظر رفيع پور استفاده از ابزارها و اقداماتي ميتواند گروه مرجع خودي و در نتيجه هنجارها و ارزشها خود را تقويت نمايد که اين ابزارها عبارت از ورزش، هنر، موسيقي، سينما و ... ميباشند.
- نظريه برجستهسازي
فرضيه برجستهسازي از اوايل دهه1970 يکي از مفاهيم اصلي در نظريه ارتباطات بوده است. برجستهسازي را معادل Agenda settingترجمه کردهاند که به معني اولويتگذاري بر برنامهاي خاص است. کارکرد برجستهسازي رسانهها يعني گرايش رسانهها به تأثير گذاشتن برآن دسته از تفکرات مردم که در مورد آن ميانديشند و يا از نظر آنها مهم است. اگر چه «ممکن است در اغلب اوقات، مطبوعات موفق نشوند به اشخاص بگويند چه [چگونه] فکر کنند، اما با تأثير فوقالعادهاي که بر آنها دارند ميتوانند بگويند به چه چيز بايد فکر کنند»(لازار،58:1385).
مک کومبز و شاو، اولين مطالعه سيستماتيک را در مورد فرضيه برجستهسازي در سال 1972 گزارش کردهاند. آنها با مطالعه برجستهسازي در مبارزه رياست جمهوري سال 1968 (ايالات متحده آمريکا)، اين فرضيه را مطرح کردند که رسانههاي جمعي براي هر مبارزه سياسي، اولويتهايي را تعيين ميکنند و بر اهميت نگرشها نسبت به موضوعهاي سياسي اثر ميگذارند از نظر آنها برجستهسازي براي تمام افراد به يکاندازه و شيوه رخ نميدهد. افراد از جهت نياز به راهنمايي تفاوت دارند و اين تفاوت، وقوع يا عدم وقوع برجستهسازي را تعيين ميكند. از نظر آنها نياز به راهنمايي افراد عامل تعيين کننده اي است. هرچه ارتباط اطلاعات و بي خبري از موضوع بيشتر باشد نياز به راهنمايي وهرچه نياز به راهنمايي بيشتر باشد، فرد اثرهاي برجستهسازي رسانههاي جمعي را بيشتر ميپذيرد (سورين و..1384:327).
گلاديس انگل لنگ و كورت لنگ فرايند برجستهسازي را به شش مرحله تقسيم ميكنند:
1. اهميت رويدادها: مطبوعات بعضي رويدادها يا فعاليتها را پراهميت و آنها را بارز ميسازند.
2. پوشش متفاوت: موضوعات متفاوت براي جلب توجه، به نوع و ميزان پوشش متفاوتي نياز دارند.
3. موضوعات قالبدار: رويدادها و فعاليتهاي مورد توجه بايد قالبدار باشند يا بايد حوزهاي از معاني به آنها داد به طوري كه قابل فهم شوند.
4. زبان: زبان مورد استفاده رسانهها ميتواند بر درك اهميت موضوع اثر بگذارد.
5. نمادهاي ثانويه: رسانهها، فعاليت يا رويدادهايي را كه مورد توجه عموم قرار گرفتهاند به نمادهاي ثانويه وصل ميكنند كه موقعيت آنها در منظر سياسي به خوبي قابل تشخيص است.
6.اظهارات اشخاص: هنگامي كه اشخاص معروف و معتبر راجع به موضوعي صحبت ميكنند، فرايند برجستهسازي شتاب پيدا ميكند(همان:348،349).
در اين ميان آنچه اهميت دارد آنست که بدانيم رسانهها بر چه اساسي يک مطلب را براي برجستهسازي انتخاب ميكنند و يا برخي اطلاعات را کنار گذاشته و يا پنهان ميكنند. شوميكر و ريز (1991)، پنج دسته اصلي از اثر بر محتواي رسانهها را بهترتيب مطرح كردهاند:
1. اثرهاي ناشي از فرد فرد كاركنان رسانهها.
2. اثرهاي مربوط به رويههاي رسانهها: (اعمال روزانه ارتباط گران).
3. نفوذهاي سازماني بر محتوا(پولسازي مهمترين هدف).
4. اثر و نفوذ خارج از سازمان رسانهاي.
5. ايدئولوژي: (در آمريكا عقيده به نظام اقتصادي سرمايهداري مالكيت خصوصي و سودجويي)(سورين و..1384:353،354).
- نظريه کاشت
اين نظريه از عقايد «جورج گربنر» ريشه گرفته است. گربنر اگرچه بيشتر تلويزيون را بررسي کرده است اما نظرات او قابل تعميم به سينما نيز هست. او معتقد است تلويزيون بر مخاطبان خود تأثيري غيرمستقيم و دراز مدت دارد که حالتي پرورش يابنده را طي ميكند. به ديگر سخن، آنچه تلويزيون به کشت آن مي پردازد، پيش از اين در جامعه وجود داشته، اما تلويزيون آن را بين اعضاي يک فرهنگ مي پراکند و آنها رابه هم پيوند ميدهد. اين رسانه، پيامهاي به هم پيوسته اي را که آموزههاي يکساني دارند مکرر به نمايش درمي آورد و مردم را بر مي انگيزد تا پيوسته به محتوايش که احتمالاً باورها وانديشههاي پيشين را تأييد ميكند توجه داشته باشند.
- نظريه کارکردگرايي رسانه
اين مکتب به کارکردهاي نهادهاي اجتماعي درجامعه توجه دارد. دراين رهيافت فعاليتهاي مکرر و نهادي شده مردم در قالب نيازهاي جامعه توضيح داده ميشود .
کارکرد گرايان بر سهم عناصر اجتماعي - فرهنگي درحفظ يک کل سيستمي جامعتر، اغلب اوقات به مفهوم سازي نيازها يا ضرورتهاي اجتماعي مبادرت ورزيد .
به عبارتي آراء آنها عبارت است از:
1- جامعه يک نظام در نظر گرفته ميشود که داراي نيازها و ضرورتهايي است که بايد برآورده شوند تا بقاء جامعه را تضمين کنند.
2- با الهام از تکامل، آنها معتقدند نظامها داراي نيازها و ضرورتها وداراي حالات بهنجار و بيمارگون هستند، لذا به تعادل و ايستايي نظام اشاره ميكنند.
3- جامعه وقتي يک نظام درنظرگرفته شد، مرکب از اجزاي مرتبط تلقي ميشود و در تحليل اجزاء مرتبط، و اين که چگونهاين اجزاء مرتبط ضرورتهاي کلهاي سيستمي را برآورده و بدينترتيب بهنجاري يا تعادل نظام را حفظ ميكنند، در کانون توجه قرار ميگيرد.
4- اجزاي مرتبط چون مشخصاً در ارتباط با حفظ و يک کل سيستمي در نظر گرفته ميشوند، از اين رو تحليل علي اغلب مبهم ميگردد و در تکرارهاي معلوم و غايت شناسيهاي غير منطقي فرو مي غلطد(ترنر،1372: 42،41، 31 ،30). (و البته تفاوتهاي ريزي بين کارکرد گرايي پارسونر و مرتني وجود دارد) (همان: 747-749).
بر طبق اين نظريه رسانهها نيز در جامعه شامل کارکردهايي ميشوند مثل کارکرد هدايت، سازگاري، هويت بخشي و ... آن چه باعث تعيين نوع کارکرد رسانه در جامعه ميشود نوع نياز مردم جامعه است و اطلاعاتي است که آنها تمايل به دريافت شان دارند.
مک کوايل معتقد است «رسانهها با پاسخ گفتن به هر يک از تقاضاهاي مجزا به طور يکنواخت، به کل جامعه سود مي رسانند»(مک کوايل،1382: 105).
کارکردهاي رسانه در جامعه را ميتوان به دو دستهي جمعي و فردي تقسيم کرد:
1-اطلاع رساني:
- تأمين اطلاعات درباره رويدادها و شرايط موجود در جامعه و جهان
- اشاره به روابط قدرت
- تسهيل نوآوري، سازگاري و پيشرفت
2- همبستگي:
- تبيين، تغيير و اظهار نظر دربارهي معناي رويدادها و اطلاعات
- اجتماعي کردن
- هماهنگ کردن فعاليتهاي پراکنده
- ايجاد وفاق جمعي
- تنظيم اولويت درجات و اشاره به شأن نسبي مردمان
3-پيوستگي و تداوم:
- بيان فرهنگ مسلط و به رسميت شناختن خرده فرهنگها و تحولات جديد فرهنگي
- تحکيم و حفظ ارزشهاي مشترک
4- تفريح و سرگرمي:
- تأمين سرگرمي
- انحراف توجه از واقعيات و آرامش
- کاستن از تنشهاي اجتماعي
5- بسيج تبليغ وترويج اهداف جامعه در زمينه سياست، جنگ، توسعه اقتصادي، کار و گاه مذهب (مک کوايل،1382: 109-110).
کارکردهاي رسانهها براي فرد:
نظريه کارکرد گرايي فردي گسترش خود را مديون سنت تحقيقاتي استفاده و رضايت مندي مخاطبان است. رضايت منديهاي فردي زير، از گونه شناسي که مک کوايل و ديگران (1972) پيشنهاد كردهاند، برگرفته شده است:
1-اطلاع رساني:
- اطلاع حاصل کردن از رويدادها و شرايط موجود در محيط بلافصل، جامعه و جهان
- توصيه در مورد موضوعهاي علمي يا عقايد و گزينههاي تصميم گيري
- ارضاي کنجکاوي و علاقه عمومي
- فراگيري و خودآموزي
- کسب احساس امنيت به واسطه آگاهي
2- هويت شخصي:
- کسب تأييد براي ارزشهاي شخصي
- جذب الگوهاي رفتار
- هم ذات پنداري با ديگران ارزشمند
- پيدا کردن بينش راجع به خود
3-يکپارچه سازي و تعامل اجتماعي:
- پيدا کردن بينش راجع به اوضاع و احوال ديگران، همدلي اجتماعي
- هم ذات پنداري با ديگران و کسب احساس تعلق
- يافتن مبنايي براي گفت و گو و تعامل اجتماعي
- پرکردن جاي يک همراه واقعي
- کمک به اجراي نقشهاي اجتماعي
- توانا ساختن فرد به ايجاد پيوند با خانواده، دوستان و جامعه
4- تفريح و سرگرمي:
- گريز يا انحراف توجه از مشکلات
- آسودن
- کسب لذت دروني فرهنگي و زيبايي شناختي
- پرکردن اوقات فراغت
- تخليه عواطف
- برانگيخته شدن جنسي(مک کوايل،1382:112-113)
2-5-5 جامعه شناسي شناخت
جامعه شناسي شناخت، علمي است که روابط متقابل و مناسبات انواع زندگي اجتماعي با انواع شناختها و دانشها را نشان ميدهد. شناخت شناسي، بررسي چگونگي پيدايش شناخت و آگاهي در انسان است که به تبع آن چيزي به نام «ذهن» به وجود مي آيد و به زيست فردي و اجتماعي انسان شکل و جهت ميدهد و در نتيجه چيزي به نام جامعه و تاريخ را به وجود مي آورد.
در جامعه شناسي شناخت، آگاهي وانديشه بشر به عنوان يک پديده ي اجتماعي مانند پديدههاي اجتماعي ديگر مورد بررسي قرار ميگيرد. در اين گرايش تفسير جامعه براساس چگونگي پيدايش آگاهي فردي و آگاهي اجتماعي و سير تحول اين آگاهيها و کاربردشان در تحول ساير ابعاد جامعه صورت مي پذيرد. براساس اصل بنيادي جامعه شناسي شناخت، آگاهي (شناخت) به عنوان گونهاي تملک دائمي و عملي برجهان، محصولي اجتماعي است(مانهايم،1384:313). علاوه برآن درهر موقعيت خاص برحسب آن که چه دادههايي به ذهن ما داده شوند و چگونه و با چه روشي و طبق کدام مقولات عقلي قبلي که اين دادهها مورد تحليل و نقد قرار گيرند، داوريهاي ما احکام، گزارهها و قضاوتهاي ما ميتوانند تغيير شکل يابند(همان:251). پس براي شكلگيري شناخت در فرد بايد ساختار ذهني واقعيت اجتماعي و اطلاعات محيطي هر دو براي فرد وجود داشته باشند. در جامعه شناسي شناخت واقعيت محصول ديالکتيک ابعاد ذهني و عيني واقعيت اجتماعي است. آگاهي، مجموعهي به هم پيوسته معاني است که به فرد امکان ميدهد راه خود را از ميان رويدادهاي معمولي و برخوردش با ساير افراد جامعه، انتخاب کند.
نظريه پردازان شناخت معتقدند هر «جهان زيست اجتماعي» خاص، از معاني مورد اشتراک کساني که درآن جهان سکونت مي گزينند ساخته ميشود. اين معاني را «تعاريف واقعيت» مي ناميم. هر واقعيتي را که مردم در موقعيتي مشخص تجربه ميكنند، از طريق چنين تعاريفي معنا مي يابد. اين تعاريف انواع گوناگون دارند و از نظر شرح و بسط داراي درجات مختلفي هستند. تاجايي که اين تعاريف به جامعه شناسي شناخت ربط پيدا ميكنند، نکته مشترک در همهي آنها پاي بندي جمعي به آنهاست»(برگر و...،1381:26). از کليد واژههاي جامعه شناسي شناخت «حامل» است به نظر برگر و لوکمان، «حامل»، فرآيندي نهادي يا گروهي است که عنصر خاص آگاهي را توليد يا منتقل ميكند (همان:150). حاملان به دو دسته اوليه و ثانويه تقسيم ميشوند. حاملان ثانويه نهادها و فرآيندهايي هستند که مستقيماً با واقعيت مرتبط نبوده اما در مقام کارگزان ناقل، براي آگاهي ناشي از اين منبع، عمل ميكنند. نهادهاي آموزشي همگاني و ارتباط جمعي را ميتوان به طور کلي به عنوان مهمترين اين حاملان ثانوي ذکر کرد(همان: 51). بنابراين رسانههاي جمعي بخشي از موقعيت اجتماعي هستند که در شكلگيري آگاهي افراد از واقعيت اجتماعي نقش دارند.
«ابداع تعاريف شناختي و هنجاري تازه درباره واقعيت در شهر، به سرعت از طريق انتشارات انبوه، راديو، تلويزيون و سينما در سرتا سر جامعه پخش ميشوند»(همان: 75). طبق اين نظريات ميتوان گفت «دين» يک حامل اوليه است که سينما به عنوان يک حامل ثانويه آن را به افراد منتقل ميكند و درنتيجهي اين فرآيند هويت ديني به عنوان يک واقعيت اجتماعي بروز ميكند.
البته بايد در نظر داشت که اين روند هميشگي و صد در صد نيست. چون در بسياري از مواقع رسانه در پيامهاي دريافتي از دين دخل و تصرف کرده و واقعيت موجود را به درستي به افراد منتقل نميكنند.
2-6 هويت زن در اسلام
تمام گزارهها و قوانين مربوط به حوزه انسان در اسلام بر اصول و شاخصهاي انسان پايه ريزي شده است. برهمين اساس، هويتي که اسلام معرفي ميكند ريشه در وجود انسان دارد. از اين رو در انسان شناسي اسلامي، جنسيت به معناي مصطلح آن معنا پيدا نميكند. سيستم خلقت انسان هماهنگ با سيستم هدايت يافتهي آفرينش است و اگر تفاوتي در افراد انسان موجود ميباشد، اين تفاوت نيز هماهنگ با سيستم کلي عمل خواهند کرد؛ در اين صورت تفاوت در جنسيت نه نقص و نه برتري براي هيچکدام از افراد انسان محسوب نميشود، بلکه تفاوتها لازمه ضروري ساختار آفرينش و از شگفتي و معجزه ي خداوند است. بدينترتيب تمام بايدها و نبايدها و هستها و نيستهاي موجود در قوانين و احکام اسلام برمبناي «انسان بودن» انسان است.
هويت، پاسخ به سؤالات «من کيستم؟»، «از کجا آمده ام؟»، «سرانجام به کجا خواهم رفت؟» و «چگونه بايد زندگي کنم؟» است. پاسخ به اين سؤالات ميتواند در محدودهي فردي و شخصي باشد و يا در بعد بزرگتر، در محدودهي اجتماعي قرار مي گيرد.
اگرخود فرد به سؤالات پاسخ دهد، هويت «فردي» است، ولي اگر پاسخ را از ديگران دريافت کرد و از دريچه ي ديد ديگران به خودش نگريست، هويت «اجتماعي» است. هويت معرفي شده در اسلام، هويتي استترکيبي از هويت فردي و اجتماعي؛ به آن معنا که هم پاسخ دهنده به سؤالات فردي و هم سؤالات اجتماعي است. در اسلام اين دو هويت آن چنان به هم آميختهاند که گاهي جدا کردن آنها از هم دشوار است.
نکتهي قابل توجه در هويت ارائه شده به زن در قرآن و احاديث پيامبر (ص) جلوه گري «نگاه انساني» است. اسلام به عنوان يک دين انساني و عدالت مدار، از بعد انسانيت به زن نگريسته است و هويت او را بر همين اساس پايه ريزي کرده است؛ به همين علت در بسياري جهات هويت زن و مرد مشترک است و تفاوتهاي موجود در برخي قسمتها براساس ويژگيهاي نوع انسان و اهداف کلي زندگي طبيعي و جمعي او بيان شده است.
براي تعريف هويت زن در اسلام ميتوان هويت او را از منظر قرآن کريم درچند بخش کلي تحليل و بررسي کرد:
1- شخصيت انسان
2- زن و خانواده
3- حضور اجتماعي زن
4- استقلال اقتصادي زن
2-6-1 شخصيت انسان در قرآن
با توجه به آيات قرآن کريم که در ادامه مطرح خواهد شد، زن و مرد از نظر اسلام در مقام انسان بودن هيچ تفاوتي با هم ندارند.
الف- زن و مرد هر دو از خاک آفريده شدهاند و هر دو از يک جنس هستند. هيچ کدام بر ديگري برتري ندارد و در گناه اوليه آدم و حوّا هر دو شريک هستند و يکي از آن دو گناه کارتر از ديگري نيست. پدر و مادر اوليه آدميان حضرت آدم و حوّاست . در کالبد هر زن و مردي روح خدا دميده شده است و هر دو خليفه ي خدا بر زميناند و خداي هر دو، خداي يکتاست که آنان را خلق نموده است.
«هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَة.» (اعراف/ 189) اوست آن کس که شما را از نفس واحدي آفريد .
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَ رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِي تَسَاءلُون.» (نساء/1) همان کسي که همهي شما را از يک انسان آفريد و همسر اورا نيز از جنس او خلق کرد و از آن دو، مردان و زنان فراواني منتشرساخت .
«وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ»(مؤمنون/ 12) به يقين انسان را ازعصاره اي از گل آفريديم.
«ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَّكِينٍ»(مؤمنون/ 13) سپس او را نطفه اي در جايگاهي استوار قرار داديم.
«ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَعَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا»(مؤمنون/ 14)آنگاه نطفه را به صورت علقه درآورديم، پس آن علقه را مضغه گردانيديم و آنگاه مضغه را استخوانهايي ساختيم.
«الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِينٍ»(سجده/ 7) همان کسي که هر چيزي را که آفريده است نيکوآفريده وآفرينش انسان را از گل آغاز کرد.
«ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلَالَةٍ مِّن مَّاء مَّهِينٍ»(سجده/8)سپس نسل او را از آبي پست قرار داد.
«وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ»(حجر/26) و درحقيقت انسان را از گلي خشک وگلي سياه و بدبو آفريديم. «ثمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِ»(سجده/9) آنگاه او را درستاندام کرد واز روح خويش در او دميد. «فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ»(حجر/29) پس وقتي آن را درست کردم و از روح خود درآن دميدم پيش او به سجده درافتيد.«وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلا َ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الْظَّالِمِين» (بقره/35) وگفتيم اي آدم خود و همسرت در اين باغ سکونت گير و از هر کجاي آن خواهيد فراوان بخوريد و به اين درخت نزديک نشويد که از ستمگران خواهيد بود.«فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ»(بقره/36) پس شيطان هر دو را ا ز آن بلغزانيد.«يَابَنِي آدَمَ لاَيَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَاأَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ»(اعراف/37) اي فرزندان آدم تا زنهار شيطان شما را به فتنه نيندازد چنانکه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون راند. «فَوَسْوَسَ اِلَيْه الشَّيْطَانُ قَالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَّا يَبْلَى»(طه/120) پس شيطان او را وسوسه کرد گفت اي آدم آيا تو رابه درخت جاودانگي و ملکي که زايل نميشود راه نمايم.«فَأَكَلَا مِنْهَا»(طه/ 121) آنگاه ازآن خوردند. «وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا» (بقره/30) وچون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمين جانشيني خواهم گماشت، گفتند آيا در آن کسي را مي گماري که در آن فساد انگيزد. ب: انتهاي زندگي زن و مرد، مرگ است و روح آنان به سوي خدا باز خواهد گشت.«ثُمَّ إِلَينَامَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُم بِمَاکُنتُم تعْمَلُونَ»(يونس/23) بازگشت شما به سوي ما خواهد بود پس شما را از آنچه انجام ميداديد با خبر خواهيم کرد. «كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنَاترجَعُونَ»(انبيا / 35) هرنفسي چشنده مرگ است وشما را از راه آزمايش به بد و نيک خواهيم آزمود و به سوي ما بازگردانيده مي شويد . «. . .إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعونَ» (بقره/ 156) ما از آن خدا هستيم و به سوي اوباز مي گرديم. «وَإِلَيْهِترجَعُونَ» (بقره/245) و به سوي او بازگردانده مي شويد.پ - زن و مرد پاسخ اعمال خويش را، نيک يا بد، دريافت خواهند کرد، خدا به هيچکدام به خاطر جنسيتشان ظلم نخواهد کرد. نزد خدا تقوي ملاک عمل است و پاداش يا جزاي عمل هر کس به ميزان عمل اوست و نه جنسيتش. «أَنِّي لاَ أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ»(آل عمران/195) من عمل هيچ صاحب عملي از شما را، از مرد يا زن که همه از يکديگريد تباه نمي کنم. «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ»(نحل/97)هرکس مرد يا زن کار شايسته کند ومؤمن باشد قطعاً او را با زندگي پاکيزه اي حيات بخشيم و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام ميدادند پاداش خواهيم داد.«إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا»(احزاب/35) مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان با ايمان و زنان با ايمان و مردان قنوت کننده و زنان قنوت کننده و مردان راستگو و زنان راستگو و مردان شکيبا و زنان شکيبا و مردان فروتن و زنان فروتن و مردان صدقه دهنده و زنان صدقه دهنده و مردان روزه دار و زنان روزه دار و مردان پاکدامن و زنان پاکدامن و مرداني که زياد خدا را ياد ميكنند و زناني که فراوان خدا را ياد ميكنند، خدا براي همهي آنان آمرزشي و پاداشي بزرگ فراهم ساخته است.«لِيُدْخِلَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَيُكَفِّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَكَانَ ذَلِكَ عِندَ اللَّهِ فَوْزًا عَظِيمًا»(فتح/5) تا مردان و زناني را که ايمان آوردهاند در باغهايي که از زير (درختان) آن جويبارها روان است، درآورد و در آن جاويدان بدارد و بديهايشان را ازآن بزدايد و اين در پيشگاه خدا کاميابي بزرگي است. «وَيُعَذِّبَ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِكِينَ وَالْمُشْرِكَاتِ الظَّانِّينَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ»(فتح/ 6) تا مردان و زنان نفاق پيشه و مردان و زنان مشرک را که به خدا گمان بد بردهاند عذاب کن.«يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ»(حجرات /13)اي مردم ما شما را ازمرد و زني آفريديم و شما را ملت ملت و قبيله قبيله گردانيديم تا يکديگر شناسايي متقابل حاصل کنيد، در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست بيترديد خداوند داناي آگاه است.ت - زن ومرد هر دو علاوه بر روح مشابه از نعمت «عقل» بهره مندند. و يکي به خاطر جنسيتش عقلي کمتر از ديگري ندارد. اين سخن از چهار دليل از آيات، به دست ميايد: الف)آياتي که همهي مردم را به تفکر تشويق ميكند و يا نشان ميدهند هر دو در انتخاب راه و عمل شان مختار هستند. ب)دليل ديگر، فرمان خداوند به آنها براي انجام مناسک و اعمال ديني است که از هر دو نفر به يکاندازه عبادت خواسته شده است . پ)هيچ آيه اي بيان کننده ميزان عقل بيشتر يا کمتر يکي از آن دو وجود ندارد. ث)نوع نقشها و وظايفي که اسلام براي زن در نظر گرفته است به طور مثال «مادري» و يا «استقلال اقتصادي» نيز گواه بر مدعاي فوق است.«وَ مِنْ آيَاتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَيُحْيِي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» (روم/24) و از نشانههاي او، برق را براي شما بيم آور و اميد بخش مي نماياند و از آسمان به تدريج آبي فرو مي فرستد که به وسيله آن زمين را پس ازمرگش زنده مي گرداند در اين براي مردمي که تعقل ميكنند قطعاً نشانههايي است.«و َآيَةٌ لَّهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْنَاهَا وَأَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ» (يس/33) و زمين مرده برهاني است براي ايشان که آن را زنده گردانيديم و از آن برآورديم که ازآن مي خورند.«وَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّكَاةَ» (بقره/83) نماز را به پاداريد و زکات را بدهيد.«فَإِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلاَةَ فَاذْكُرُواْ اللّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِكُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنتُمْ فَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ إِنَّ الصَّلاَةَ كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَابًا مَّوْقُوتًا»(نساء/103) وچون نماز را به جاي آوريد خدا را ايستاده و نشسته و برپهلو آرميده ياد کنيد پس چون آسوده خاطر شديد نماز را به پا داريد زيرا نماز برمؤمنان در اوقات معين مقرر شده است.َ«أَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلون»(مجادله/13) پس نماز را برپاداريد و زکات را بدهيد واز خدا و پيامبر اوفرمان بريد و خدا به آنچه ميكنيد آگاه است. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (بقره/183)اي کساني که ايمان آوردهايد روزه برشما مقرر شده است همان گونه که بر کساني که پيش از شما مقرر شده بود، باشد که پرهيزگاري کنيد.«وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ الله غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ» (آل عمران/97) براي خدا حج آن خانه برعهده مردم است کسي که بتواند به سوي آن راه يابد و هر که کفر ورزد يقيناً خداوند از جهانيان بي نياز است. «وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِينًا»(احزاب/36)وهيچ مرد و زن را نرسدکه چون خدا وفرستاده اش به کاري فرمان دهند براي آنان درکارشان اختياري باشد و هرکس خدا و فرستاده اش را نافرماني کند قطعاً دچارگمراهي آشکاري گرديده است .طبق موارد ذکر شده زن و مرد به لحاظ انسان بودن برابر هستند و در خلقت هيچ تفاوتي ندارند و به علت انسان بودن ارزشمند هستند آنچنان که خداوند پس از خلق انسان فرمود «فتبارک الله احسن الخالقين»(مؤمنون/14) برهمين اساس لايق احترام و کرامتند و خداوند اين کرامت را برآنان ارزاني داشت «و لقد کرمنا بني آدم» (اسراء/70) و اين احترام و کرامت مربوط به جنسيت نيست.2-6-2 زن و خانواده در اسلام خانواده از اعتبار و اهميت بسزايي برخوردار است و در آيات قرآن و احاديث، به تشکيل خانواده و تلاش مثبت ومؤثر بر حفظ کانون خانواده تأکيد فراواني شده است . اسلام، حضور فرد در خانواده و بهره مندي از فوايد خانواده را، يکي از راههاي سعادتمندي بشر ميداند. برهمين اساس، بسياري از نقشها و هويت زن و مرد که در اسلام تعريف شده است و برخي از تفاوتهايي که ما بين زن و مرد وجود دارد، به خاطر نوع نيازهاي خانواده براي دوام و پايداري آن است. خانواده در اسلام، جامعهي کوچکي است که سلامت آن باعث سلامت و رشد جامعه خواهد شد.بخشي از هويت زن در اسلام با توجه به نقش خانوادگي او مشخص ميشود. زن در خانواده، در نقشهاي متفاوتي ميتواند ظاهر گردد و فعاليت نمايد مثل، «فرزندي»، «مادري»، «همسري» يا «خواهري». اسلام براي همهي نقش و فعاليتهاي او تعريف و حد و مرزهاي مشخصي تبيين کرده است، به گونهاي که زن هيچگاه بدون برنامه نخواهد بود و از نظر هويتي دچار مشکل نميگردد.الف- نقش فرزندي: تولد فرزند دختر در خانواده مسلمان ازاهميتي برابر با تولد يک پسر برخوردار است . دختر نيز از شأن انساني برخوردار بوده و لايق احترام و تکريم است. اسلام برخلاف عقايد اقوام قبل يا بعد از ظهورش، زن را به سبب نيروي کمتر جسمي براي کارهاي سنگين و يا جنگ تحقير نکرده است. از نظر اسلام تعيين جنسيت هر انساني به اراده خداوند است.«لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ يَهَبُ لِمَنْ يَشَاءُ إِنَاثًا وَيَهَبُ لِمَن يَشَاءُ الذُّكُور»(شوري/49) فرمانروايي آسمانها و زمين از آن خداوند است هر چه بخواهد مي آفريند به هر کس بخواهد فرزند دختر و به هرکس بخواهد فرزند پسر ميدهد.«وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأُنثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ»(نحل/58) وهرگاه يکي از آنان را به دختر مژده آورند چهره اش سياه ميگردد در حالي که خشم خود را فرو خورد.«يَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِن سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَيُمْسِكُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ أَلاَ سَاء مَا يَحْكُمُون»(نحل/5) ازبدي آنچه بدو بشارت داده شده از قبيله روي مي پوشاند آيا او را با خواري نگاه دارد يا در خاک پنهانش کند و چه بد داوري ميكنند.«وإَِذَا الْمَوْؤُودَةُ سُئِلَتْ . بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَت»(تکوير/8،9) و پرسند ازدختران زنده به گور، به کدامين گناه کشته شدهاند.اين آيات نشان از وضعيت نابسامان زنان قبل از ظهور اسلام ميدهد و اين درحالي ست که اسلام در مورد زنان بسيار توصيه فرموده است. اسلام در عهد جاهليت، حضرت زهرا (س) را به عنوان يک نمونه ي کامل زن مسلمان «کوثر» ناميد. پيامبراکرم (ص) درمورد دختران فرمودهاند: «رحم الله اباالبنات، البناتُ مبارکاتُ محبباتٌ و البنون مبشرات وهن الباقيات الصالحات: رحمت خدا بر پدري که داراي دختراني است. دختران با برکت و دوست داشتنياند و پسران مژده آورند. دختران باقيات الصالحات هستند» (محدث نوري،1408،ج15:115)«البناتُ هنَّ المشفقاتُ المجهزاتُ المبارکاتُ، مِن کانت له ابنة ُ واحدة ٌ جعلها اللهُ له سيترا مِنَ النار و مَن کانت عندهُ ابنتان ِاُدخِلَ الجنة بهما ومَن کانت عندهُ ثلاثُ بناتِ او مثلُهَّن مِنَ الخوات وضعَ عنهُ الجهادُ و الصدقهُ: دختران دلسوز، مددکار وبا برکتاند. هرکس يک دختر داشته باشد خداوند اورا پوششي از دوزخ قرار ميدهد و هرکس دو دختر داشته باشد، به خاطر آن وارد بهشت ميشود و هر کس سه دختر يا مانند آن خواهر داشته باشد جهاد و صدقه از او برداشته ميشود»(متقي،1401:ح45399).در قرآن کريم آمده است، مادرحضرت مريم (س) نذر کرد خداوند به اوفرزندي دهد تا اورا در راه خدا وقف کند . زماني که خداوند به اودختري عطا فرمود، اودخترش را به دير هديه کرد و خداوند از او پذيرفت.«فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزْقًا قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ إنَّ اللّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ» (آل عمران/37)پس پروردگار وي را به نيکي قبول کرد و او را نيکو بارآورد و زکريا را سرپرست وي قرار داد، زکريا هر بار که بر او وارد ميشد نزد او خوراکي مي يافت. گفت: اي مريم اين از کجا براي توست. او در پاسخ گفت: اين از جانب خداست که به هر کس بخواهد بي شمار روزي ميدهد. طبق آيات قرآن کريم دختران در خانواده ميتوانند نقش مشاور، ياور و حمايت کننده افراد خانواده را به عهده داشته باشند. به طور مثال دختران حضرت شعيب (ع) و خواهران حضرت موسي (ع). سجده/8 ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلَالَةٍ مِّن مَّاء مَّهِينٍ سپس نسل او را از چکيده آبي پست قرار داد. «وَلَمَّا وَرَدَ مَاء مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأتَيْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعَاء وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ» (قصص/23) وچون به آب مدين رسيد گروهي از مردم را برآن يافت که (دامهاي خود را) آب ميدادند و پشت سرشان دو زن را يافت که (گوسفندان خود را) دور ميكردند. (موسي) گفت: منظورتان چيست؟ گفتند (ما گوسفندان خود را) آب نمي دهيم تا چوپانان برگردند و پدر ما پير سالخورده است .«قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ»(قصص/26) يکي ازآن دو (دختر) گفت: اي پدر او را (موسي) استخدام کن، چرا که بهترين کسي است که استخدام مي کني، هم نيرومند و (هم) در خور اعتماد است.«وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ»(قصص/11) و به خواهر(موسي) گفت: از پي او برو و پس او را از دور ديد در حالي که آنان متوجه نبودند.«إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى مَن يَكْفُلُهُ»(طه/40) آنگاه که خواهر تو مي رفت و مي گفت: آيا شما را برکسي که عهده دار او گردد دلالت کنم.ب- نقش مادري: يکي از نقشهاي مهم زن در خانواده «مادري» است. درقرآن در آيات متعدد به مسلمانان توصيه شده است که پدر و مادر خود را محترم شمارند و به آنان آزار و اذيت نرسانند و هميشه شاکر ومطيع آنان باشند مگر زماني که والدين خواستي برخلاف امر خداوند داشته باشند. از نکاتي که نشانگر اهميت احترام به پدر ومادر است، آن است که نه تنها چندين بار در قرآن سفارش به احترام والدين شده است، بلکه اين توصيه بعد از تأکيد بر پرستش خداي يکتا آمده است.«وَاعْبُدُواْ اللّهَ وَلاَ تُشْرِكُواْ بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا» (نساء/36) و خدا را بپرستيد و چيزي را با او شريک مگردانيد و به پدر ومادر احسان کنيد.«وَقَضَى رَبُّكَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا»(اسراء/23) و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستيد و به پدر ومادر احسان کنيد اگر يکي از آن دو يا هردو در کنار تو به سالخوردگي رسيدند به آنها اُف مگو و به آنان پرخاش مکن و با آنها سخني شايسته بگو.«وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا» (اسراء/24) و از سر مهرباني بال فروتني برآنان بگستر و بگو پروردگارا آن دو را رحمت کن چنانکه مرا در خردي پروردند.«وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِين»(بقره 83/ ) وچون از فرزندان اسرائيل پيمان محکم گرفتيم که جز خدا را نپرستند و به پدر ومادر و خويشان و يتيمان و مستمندان احسان کنيد.«أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاَّ تُشْرِكُواْ بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا» (انعام/151) بگو بياييد تا آنچه را بر پروردگارتان بر شما حرام کرده براي شما بخوانم چيزي را با او شريک قرار مدهيد و به پدر ومادر احسان کنيد. «وَ وَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا وَإِن جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا» (عنکبوت/8) و به انسان سفارش کرديم که به پدر و مادر خود نيکي کند، اگر آنها با تو درکوشند تا چيزي را که بدان علم نداري با من شريک گرداني از ايشان اطاعت مکن. اين دسته از آيات بين پدر و مادر مشترکند و خداوند از لفظ «والدين» استفاده نموده است . اما بحث قابل توجه آن است که در دو آيه پروردگار مستقيماً به نقش مادري و مشکلات آن اشاره نموده است و اين در حالي که به نقش پدر در قرآن اشاره نشده است . کنار هم قراردادن اين دو آيه و احاديث پيامبراکرم (ص) در خصوص مادران، مبيّن وضعيت خاص مادر در اسلام و ميزان ارزشمندي نقش مادري و ميزان احترام به مادر در اسلام است.«وَ وَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ» (لقمان/14) وانسان را درباره پدر ومادرش سفارش کرديم، مادرش به او باردار شد، سستي بر روي سستي و ازشير بازگرفتنش در دو سال است. (به اوسفارش کرديم) که شکرگزار من و پدر و مادرت باش که بازگشت به سوي من است.«وَ وَصَّيْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا وَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً» (احقاف/15) و انسان را به پدر و مادرش به احسان سفارش کرديم مادرش با تحمل رنج به او باردار شد و با تحمل رنج او را به دنيا آورد و بار برداشتن و از شير گرفتن او سي ماه است تا آنگاه که به رشد کامل خود برسد آدمي چهل ساله گشت.«وَبَرًّا بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا شَقِيًّا» (مريم/32) و مرا نسبت به مادرم نيکوکار کرده و زورگو و نافرمانم نگردانيده است.پيامبر اکرم درشأن مادر فرمودند:اذا حملتِ المرأةُ کانت بمنزلة ٍ الصائم القائم المجاهد بنفسهِ و مالِهِ في سبيل الله،فاذا وَضَعَت کان لها من الاجر مالا تدري ماهو لعظمِهِ، فاذا اَرضعت کان لها يکُلِّ مصَّهِ کعدلِ عتق مُحَرَّ من وُلدِ اسماعيل فاذا من رضاعِدِ ضَرَب مَلَکٌ علي جنبها و قالَ: استُانِفِي العَملَ، فَقَد غُفِرِلکِ . هنگامي که زني باردار ميشود، همانند روزه دار شب زنده دار و مجاهدي است که با جان و مالش در راه خدا جهاد ميكند و هنگامي که فارق شود، پاداشي دارد که نمي داني عظمت آن چه قدر است و هنگامي که شير بدهد، در هر بار مکيدن، پاداش آزاد کردن يکي از فرزندان اسماعيل (ع) براي اوست و آن گاه که شير دادن تمام شود، فرشتهاي بر پهلو او ميزند و ميگويد: عمل را از نو آغاز کن که بيترديد آمرزيده شدي. (ابن بابويه،1349:411)حَقُ الولدِ علي والدِهِ . . . ان يستفرهُ اُمُّهُ. حق فرزند برپدر اين است که مادر او را گرامي بدارد. (کليني،1365، ج6:49)جواني که مادرش راضي به جهاد رفتن او نبود نزد پيامبر(ص) رفت و از ايشان مشاوره خواست. پيامبر(ص) فرمودند: اِرجِع فَکُن والدِتِکَ فوالذي بَعَثني بالحق لِاَنسها ليلهَ خَيرَ مِن جَهادِک في سَبيلِ الله سَنَه. برگرد و با مادر خويش باش. قسم به آن خدايي که مرا به حق مبعوث کرد، يک شب مادر با تو مأنوس شود، از يک سال جهاد در راه خدا بهتر است. (مجلسي،1401،ج71:ص59)و در پاسخ به جوان ديگري فرمودند: اَلکَ والِدةِ ؟ قُلتُ نَعم. قال اِذهَب فَاَکرَمَها فاِنّ الجَنةِ تَحتَ رَجَلَيها. آيا مادر داري؟ عرض کرد، آري. فرمود در خدمت مادر باش که بهشت زير پاي او است. (ورام،1302،ج2:284)در احاديثي که به احترام به والدين اشاره كردهاند، احترام به پدر و مادر، هر دو مورد تأکيد است و احترام به آنان، مخصوصاً به مادر موجب آمرزش گناهان و ورود به بهشت است. و اين به خاطر رنج و زحمت خاصي است که مادر در بارداري و به دنيا آوردن فرزند متحمل ميشود. روزي فردي از پيامبر (ص) پرسيد: «ما حق الوالدةُ ؟» پيامبر فرمودند: «هيهات! هيهات! لَو اَنُه عَددَ رَملِ عالِج و قَطر المَطرَ اَيام الدُنيا، قامَ بَين يديها ما عَدلَ ذلک يوم حَملَتهُ في بَطنِها. هرگز نخواهي توانست! هرگز نخواهي توانست! اگر فرزند به تعداد ريگهاي بيابان و قطرات باران در جهان، در اداي حق مادر بکوشد، معادل روزي که مادر فرزند را در شکمش حمل مي کرد نميشود» (محدث نوري،1408،ج 15:182)بحث دوم پيرامون نقش مادري، ميزان تأثير و نوع وظايف مادر در قبالتربيت کودک و همراهي فرزندش تا سنيني که کاملاً مستقل شود و بعد از آن است. در قرآن کريم آياتي که به صورت مستقيم نقش مادر را درتربيت فرزند مطرح کنند، وجود ندارد؛ مگرآيه ي 10و13 سوره ي قصص، که از حمايت عاطفي مادر حضرت موسي (ع) سخن ميگويد: و دل مادر موسي (از هر چيز جز از فکر فرزند) تهي گشت، اگر قلبش را استوار نساخته بوديم تا از ايمان آورندگان باشد چيزي نمانده بود که آن (راز) را افشا کند او را به مادرش بازگردانيديم تا چشمش روشن شود وغم نخورد ... . اما در احاديث پيامبراکرم (ص) توصيههايي راجع به پرورش وتربيت فرزند موجود ميباشد که نشانگر نقش والدين درتربيت کودک است.اي علي! حق فرزندان بر والدين شان آن است که نام نيکو برآنها نهاده و آنان را به حسن ادب مزين سازند و در محيطي سالم پرورش شان دهند. اي علي نفرين خدا بر پدر و مادري که زمينه نافرماني فرزندان و بي احترامي آنها نسبت به خودشان را فراهم سازند و رحمت الهي بر پدر و مادري که فرزندان خويش را برنيکوکاري به والدين ياري رسانند. (حر عاملي،1376، ج15: ص123)
اَدَبُوا اَولادِکُم عَلي ثَلاثِ خِصال: حُبِ نَبيکم وَ حُبِ اَهلِ بَيتِه و قراءةِ القُرآن . فرزندان خود را به سه خصلتتربيت کنيد: دوست داشتن پيامبرتان، دوست داشتن اهل بيت او، و قرآن خواندن. (متقي،1401:ح 45409)
رَحِمَ اللهِ مَن اَعانِ وَلدهِ علي بِرهِ، وَ هُو اَن يعفُو عَن سَيئة ِ وَ يدعُو لَهُ فيما بَينه و بَينِ الله . خدا رحمت کند کسي را که فرزندش را بر نيکي کردن به خود ياري رساند، بدين گونه که از خطاي او در گذرد و به درگاه خدا برايش دعا کند. (مجلسي،1404، ج101:ص98)
اکرموا اولادکم و احسنوا آدابهم، يغفرلکم. فرزندان خود را گرامي بداريد و آنان را خوبتربيت کنيد تا آمرزيده شويد. (همان:95)و هر کس فرزند خويش را ببوسد، خداوند براي او ثوابي در نظر ميگيرد و هر کس فرزندش را شاد گرداند، خداوند او را در قيامت شاد ميسازد. (همان:99)
در قرآن کريم تعدادي آيه پيرامونتربيت فرزند موجود ميباشد که در رابطه پدر وفرزند مطرح شده است، اما مطمئناً از آنجايي که مادر فطرتاً علاقه مند به کودک است و از آغازين روزهاي حيات فرزندش با او در ارتباط است، پس اين آيات براي مادران نيز ميتواند راهگشا باشد.
«وَهِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبَالِ وَنَادَى نُوحٌ ابْنَهُ وَكَانَ فِي مَعْزِلٍ يَا بُنَيَّ ارْكَب مَّعَنَا وَلاَ تَكُن مَّعَ الْكَافِرِينَ» (هود/42) و آن (کشتي)ايشان را در ميان موجي کوه آسا ميبرد و نوح پسرش را که در کناري بود بانگ در داد اي پسرک من با ما سوار شو و با کافران مباش.
«قَالَ سَآوِي إِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاء قَالَ لاَ عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاَّ مَن رَّحِمَ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ»(هود/43) گفت به زودي به کوهي پناه مي جويم که مرا از آب در امان نگاه ميدارد.گفت: امروز در برابر فرمان خدا هيچ نگارنده اي نيست مگر کسي که (خدا براو) رحم کند و موج ميان آن دو حايل شد و (پسر) از غرق شدگان گرديد.
«فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيمٍ» (صافات/101) پس او را (حضرت ابراهيم(ع) به پسري بردبار مژده داديم .
«فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَاترى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ»(صافات/102) و وقتي با او به جايگاه سعي رسيد گفت اي پسرک من! من در خواب مي بينم که تو را سر مي برم، پس ببين چه به نظرت ميايد. گفت اي پدر من آنچه را مأموري بکن، ان شاء الله مرا از شکيبايان خواهي يافت.
«فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ» (صافات/103) پس وقتي هر دو تن در دادند و پيشاني بر خاک افکند.
«وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» (لقمان/13)هنگامي که لقمان به پسر خويش در حالي که وي او رااندرز ميداد گفت: اي پسرک من به خدا شرک مياور که به راستي شرک ستمي بزرگ است.
«يَا بُنَيَّ إِنَّهَا إِن تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَكُن فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّمَاوَاتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ» (لقمان/16) اي پسرک من اگر(عمل تو) هم وزن دانه خردلي و در تخته سنگي يا در آسمانها يا در زمين باشد خدا آن را مي آورد که خدا بس دقيق وآگاه است.
«يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنكَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَكَ إِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ»(لقمان/17) اي پسرک من نماز را به پا دار و به کار پسنديده وادار و از کار ناپسند بازدار و برآسيبي که بر تو وارد آمده است شکيبا باش اين عزم امور است.
«وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ» (لقمان/18) و از مردم (به غرور) رخ برمتاب و در زمين خرامان راه مرو که خدا خودپسند لافزن را دوست نميدارد.
«وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ إِنَّ أَنكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ» (لقمان/19) و در راه رفتن خود ميانه رو باش و صدايت را آهسته ساز که بدترين آوازها بانگ خران است.
با توجه به حالات روحي مادر و با استناد به دو آيه اي که ذکر خواهد شد، مادران نيز بايد درتربيت کودک نقش مؤثري داشته باشند. از طرفي ديگر نگهداري وتربيت کودک از موارد همراهي با همسر محسوب ميشود، پس زن ميبايست در اين راه با همسر همکاري نمايد.
«وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا»(مائده/32) و هر کس، کسي را زنده بدارد چنان است که گويي تمام مردم را زنده نگه داشته است.
مطمئناً اين آيه فقط به زنده بودن جسمي افراد اشاره نداشته است بلکه زنده بودن روحي فرد نيز ميتواند شامل اين مضمون شود و يکي از راههاي زنده نگه داشتن روح انسانتربيت کردن درست فرد است.
«وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُوْلَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ» (آل عمران/104) وبايد از ميان شما گروهي به نيکي دعوت کنند و به کار شايسته وادارند و از زشتي بازدارند وآنان همه رستگارانند.
در مورد شير دادن مادر به طفل نيز قرآن فرامين زير را بيان ميكند: «وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَن يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ وَعلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لاَ تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَهَا لاَ تُضَآرَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلاَ مَوْلُودٌ لَّهُ بِوَلَدِهِ وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِكَ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالًا عَنتراضٍ مِّنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا وَإِنْ أَرَدتُّمْ أَن تَسْتَرْضِعُواْ أَوْلاَدَكُمْ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِذَا سَلَّمْتُم مَّآ آتَيْتُم بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ»(بقره/233) و مادران فرزندان خود را دو سال تمام شير دهند، اگر بخواهند که دوران شير خوارگي را کامل کنند و خوراک و پوشاک آنان به طور شايسته برعهده پدر است، هيچ کس جز به قدر وسعش مکلف نميشود . هيچ مادري نبايد به سبب فرزندش زيان ببيند و هيچ پدري نبايد به خاطر فرزندش زيان ببيند و مانند همين بر عهده وارث است، پس اگر بخواهند با رضايت و صواب ديد يکديگر کودک را از شير باز گيرند گناهي بر آن دو نيست و اگر خواستيد براي فرزندان خود دايه بگيريد برشما گناهي نيست به شرط آنکه چيزي را که پرداخت آن را بر عهده گرفتهايد به طور شايسته بپردازيد و از خدا پروا کنيد و بدانيد که خداوند به آنچه انجام مي دهيد بيناست. و پيامبر اکرم(ص) فرمودند: الرجل راع علي اهل بيته و کل راع مسئول عن رعيته و المراه راعيه علي مال زوجها و مسئوله عنه.مرد سرپرست خانواده ي خويش است و نسبت به آنها بازخواست ميشود و زن سرپرست خانه و فرزندان شوهر است و دربارهي آنها بايد پاسخگو باشد. (محدث نوري،1408،ج12:203)
ج- نقش همسري: يکي از مهمترين بخشهاي هويت زن در خانواده، «نقش همسري» است. در اين مرحله هويت زن در مقابل هويت مرد قرار گرفته و به همين جهت شامل تعاريف خاصي ميگردد از جمله نکات مهم و قابل تأمل نقش همسري زن مسلمان، آن است که هويت او تفاوت چنداني با همسرش ندارد. در اين نقش، او محترم است وتحقير نميشود و به عنوان يک جنس ضعيفتر و حقيرتر نگريسته نميشود. به تعبيري ديگردر اسلام زن وشوهر دو ستون خانوادهاند، که حضور يا عدم حضور آنها در خانواده، برکل سيستم خانواده مؤثر است.
آيات قرآن نشان ميدهند که زن و شوهر از يک جنس مشترک بوده و در خانواده وظايفشان براي يک هدف تبيين شده است، اما هر کدام از طريقي به اين هدف کمک ميكنند. به استناد آيات قرآن کريم و احاديث پيامبر مکرم اسلام هدف از تشکيل خانواده، رسيدن به آرامش است؛ آرامشي که درمسير قرب الهي بدست ميايد و خود پلي است براي سريعتر وصل شدن به خدا . و اين آرامش انساني است و گاهاً با تعابير روزمره و غلط افراد از آرامش (آرامش حيواني) متضاد است. آرامش مد نظر قرآن، آرامشي صرفاً برخاسته از ثروتها ونعمات دنيايي نيست، بلکه آنچه روح به وديعه نهاده شده در جسم آدمي را پروش دهد و شاداب سازد با توجه به رضايت پروردگار، آرامش محسوب ميشود.
آيات مربوط به همسرداري و وظايف زن در قبال شوهر، مواردي چند را بيان ميكنند؛ از جمله آنکه هر دو جفت يکديگرند و از يک جنس هستند، مايه آرامش يکديگرند، ميتوانند با هم مشورت کنند، به يکديگر خيانت (اخلاقي) نکنند، با هم مهربان باشند، زن براي مرد خود را بيارايد، اگر يکي اخلاق بدي داشت ديگري صبور باشد، رازدار هم باشند، در مشکلات يکديگر را ياري رسانند، اگر زندگي مسالمت آميزي نداشتند ميتوانند از يکديگر جدا شوند و با شخص ديگري ازدواج کنند که در اين صورت هم شامل رحمت الهي خواهند بود.
«هُوَ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ»(اعراف/189) اوست آن کس که شما را از نفس واحدي آفريد وجفت وي را از آن پديد آورد تا بدان آرام گيرد . پس چون با او درآميخت باردار شد.
«وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»(روم/21) واز نشانههاي او اينکه از خودتان همسراني براي شما آفريد تا بدانها آرام گيريد و ميانتان دوستي و رحمت نهاد. آري در اين (نعمت) براي مردمي که ميانديشند قطعاً نشانههايي است.
«وَاللّهُ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَجَعَلَ لَكُم مِّنْ أَزْوَاجِكُم بَنِينَ وَحَفَدَةً» (نحل/72)و خدا براي شما از خودتان همسراني قرار داد و از همسرانتان براي شما پسران نوادگاني نهاد.
«هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ» (بقره/187) آنان براي شما لباسي هستند وشما براي آنان لباسي هستيد.
«نِسَآؤُكُمْ حَرْثٌ لَّكُمْ» (بقره/223) زنان شما کشتزار شما هستند.
«وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»(توبه/71) و مردان و زنان با ايمان دوستان يکديگرند که به کارهاي پسنديده واميدارند واز کارهاي ناپسند باز ميدارند و نماز را برپاميدارند وزکات ميدهند و از خدا و پيامبرش فرمان مي برند . آنانند که خدا به زودي مشمول رحمتشان قرار خواهد داد که خدا توانا و حکيم است.
«رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ»(فرقان/74) پروردگارا به ما از همسران و فرزندانمان آن ده که مايه روشني چشممان باشد.
«عَسَى رَبُّهُ إِن طَلَّقَكُنَّ أَن يُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَيْرًا مِّنكُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُّؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَائِبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحَاتٍ ثَيِّبَاتٍ وَأَبْكَارًا» (تحريم/5) واگر پيامبر شما را طلاق گويد اميد است پروردگارش همسراني بهتر از شما مسلمان، مؤمن، فرمانبر، توبه کار، عابد، روزه دار، بيوه و دوشيزه به او عوض دهد.
«وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ» (شوري /38) در کارشان مشورت ميكنند.
«فَإِنْ أَرَادَا فِصَالًا عَنتراضٍ مِّنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ»(بقره/233) پس اگر(پدر و مادر) بخواهند و با رضايت يکديگر کودک را از شير بازگيرند.
«فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَأْتَمِرُوا بَيْنَكُم بِمَعْرُوفٍ»(طلاق/6) و اگر براي شما (بچه) شير ميدهند مزدشان را به ايشان بدهيد و به شايستگي ميان خود به مشورت پردازيد.
«وَقَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِّي وَلَكَ لَا تَقْتُلُوهُ عَسَى أَن يَنفَعَنَا»(قصص/9) و همسر فرعون گفت نورچشم من و تو خواهد بود او را مکشيد شايد براي ما سودمند باشد.
«وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ»(مائده/5) (بر شما حلال است) ازدواج با زنان پاکدامن از مسلمانان و زنان پاکدامن از کساني که پيش از شما کتاب به آنان داده شده.
«وَلاَ تَقْرَبُواْ الزِّنَى إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاء سَبِيلًا» (اسراء/32) و به زنا نزديک نشويد چرا که آن همواره زشت و بد راهي است.
«الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ» (نساء/34)مردان سرپرست زنانند به دليل آنکه خدا برخي از ايشان را بر برخي برتري داده و به دليل آنکه از اموالشان خرج ميكنند، پس زنان درستکار فرمانبردارند، به پاس آنچه خدا حفظ کرده اسرا حفظ ميكنند.
«وَالَّذِينَ صَبَرُواْ ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلاَنِيَةً وَيَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُوْلَئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ» (رعد/22) و کساني که براي طلب خشنودي پروردگارشان شکيبايي کردند و نماز برپاداشتند و از آنچه روزيشان داديم همان و آشکارا انفاق کردند و بدي را با نيکي مي زدايند ايشان راست فرجام سراي باقياند.
«وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزًا أَوْ إِعْرَاضًا فَلاَ جُنَاْحَ عَلَيْهِمَا أَن يُصْلِحَا بَيْنَهُمَا صُلْحًا وَالصُّلْحُ خَيْرٌ وَأُحْضِرَتِ الأَنفُسُ الشُّحَّ وَإِن تُحْسِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ اللّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا» (نساء/128) و اگر زني از طغيان و سرکشي يا اعراض شوهر بيم داشته باشد، مانعي ندارد با هم صلح کنند و صلح بهتر است، اگرچه مردم بخل مي ورزند و اگر نيکي کنيد و پرهيزگاري پيشه سازيد خداوند به آنچه انجام مي دهيد آگاه است.
«إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَّكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِن تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا»(تغابن/14) بعضي از همسران وفرزندانتان دشمنان شما هستند ازآنها برحذر باشيد واگرعفو کنيد،چشم بپوشيد و ببخشيد(بهتر است).
«وَأَطِيعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ»(انفال/46) و از خدا و پيامبرش اطاعت کنيد و با هم نزاع نکنيد که سست شويد ومهابت شما از بين برود و صبر کنيد که خدا با شکيبايان است.
«وَإِنْ عَزَمُواْ الطَّلاَقَ فَإِنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»(بقره/227) واگر آهنگ طلاق کردند در حقيقت خدا شنواي داناست.
«وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوَءٍ وَلاَ يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِن كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُواْ إِصْلاَحًا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكُيمٌ»(بقره/228) و زنان طلاق داده شده بايد مدت سه پاکي انتظار کشند و اگر به خدا و روز بازپسين ايمان دارند براي آنان روا نيست که آنچه را خداوند در رحم آنان آفريده پوشيده دارند و شوهرانشان اگر سر آشتي دارند به بازآوردن آنان در اين سزاوارترند و مانند همان (وظايفي) که برعهده زنان است به طور شايسته به نفع آنان (برعهده مردان) است و مردان بر آنان درجه برتري دارند و خدا توانا و حکيم است.
«الطَّلاَقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ وَلاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَأْخُذُواْ مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا إِلاَّ أَن يَخَافَا أَلاَّ يُقِيمَا حُدُودَ اللّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ يُقِيمَا حُدُودَ اللّهِ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا»(بقره/229) طلاق (رجعي) دوبار است پس از آن يا به خوبي نگاه داشتن يا به شايستگي آزاد کردن و براي شما روا نيست که از آنچه به آنان دادهايد چيزي بازستانيد مگرآنکه (طرفين) در به پاداشتن حدود خدا بيمناک باشند پس اگر بيم داريد که آن دو حدود خدا را برپا نميدارند در آنچه که (زن) فديه دهد گناهي برايشان نيست.
«فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ تَحِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتَّىَ تَنكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَن يَتَرَاجَعَا إِن ظَنَّا»(بقره/230) واگر(بار سوم شوهر) او را طلاق گفت پس از آن ديگر براي او حلال نيست تا اينکه با شوهري غير از او ازدواج کند پس اگر وي را طلاق گفت اگر آن دو(همسر سابق) پندارند که حدود خدا را برپا ميدارند گناهي برآن دو نيست که به يکديگر باز گردند.
«وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النَّسَاء فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلاَ تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لَّتَعْتَدُواْ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ»(بقره/231) و چون آنان را طلاق گفتيد و به پايان عده خويش رسيدند پس به خوبي نگاهشان داريد يا به خوبي آزادشان کنيد، آنان را براي زيان رساندن نگاه مداريد تا تعدي کنيد قطعاً بر خود ستم کرده است.
«وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاء فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ أَن يَنكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَاتراضَوْاْ بَيْنَهُم بِالْمَعْرُوفِ. . . أَزْكَى لَكُمْ وَأَطْهَرُ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ»(بقره/232) و چون زنان را طلاق گفتيد و عده خود را به پايان رساندند آنان را از ازدواج با همسران خود چنانچه به خوبي با يکديگرتراضي نمايند جلوگيري نکنيد . . . اين امر براي شما پربرکتتر و پاکيزهتر است و خدا ميداند وشما نمي دانيد.
«وَإِن يَتَفَرَّقَا يُغْنِ اللّهُ كُلاًّ مِّن سَعَتِهِ وَكَانَ اللّهُ وَاسِعًا حَكِيمًا»(نساء/130) و اگر آن دو از يکديگر جدا شوند خداوند هريک را از گشايش خود بي نياز گرداند و خدا همواره گشايشگر حکيم است.
«وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا يَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا فَعَلْنَ فِي أَنفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ»(بقره/234) و کساني از شما که مي ميرند و همسراني برجاي ميگذارند چهار ماه و ده روز انتظار مي برند پس هرگاه عده خود را به پايان رساندند در آنچه آنان به نحو پسنديده درباره خود انجام دهند برشما نيست.
«وَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا عَرَّضْتُم بِهِ مِنْ خِطْبَةِ النِّسَاء أَوْ أَكْنَنتُمْ فِي أَنفُسِكُمْ عَلِمَ اللّهُ أَنَّكُمْ سَتَذْكُرُونَهُنَّ وَلَكِن لاَّ تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلاَّ أَن تَقُولُواْ قَوْلًا مَّعْرُوفًا وَلاَ تَعْزِمُواْ عُقْدَةَ النِّكَاحِ حَتَّىَ يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ»(بقره/235) و درباره آنچه شما به طور سربسته ازآنان(در عده وفات) خواستگاري کرده يا در دل پوشيده داشتهايد برشما گناهي نيست خدا ميدانست که به زودي به ياد آنان خواهيد افتاد ولي باآنان قول و قرار پنهاني مگذاريد مگر آنکه سخني پسنديده بگوييد و به عقد زناشويي تصميم مگيريد تا زمان مقرر به سرايد.
احاديث پيامبر اکرم(ص)در زمينهي وظايف زنان در مقابل همسر:
ان خير نسائکم الولود الودود لعفيفه، العزيزه في اهلها، الذليله مع بَعلِها المُتَبرجةُ معَ زوجها الحِصانُ علي غيرهِ الَّتي تَسمعُ قَولَهُ وتطيعُ اُمرَهُ. بهترين زنانتان، آن زن زايا، بسيار مهربان و پاکدامن است که براي شوهرش خودآرايي ميكند و از غير او خود را محفوظ نگه ميدارد، حرف شوهرش را مي شنود و فرمان او را اطاعت ميكند(کليني،1365،ج5:324).
اَلمرأةُ الصالِحَة ُاُحَدُالکاسبَين. زن شايسته يکي ازدو عامل پيشرفت خانواده است (مجلسي، 1404، ج100:238).
مردي خدمت رسول خدا(ص) آمد و عرض کرد: همسري دارم که هرگاه وارد خانه مي شوم به استقبالم ميايد و چون از خانه بيرون مي روم بدرقه ام ميكند و زماني که مرااندوهگين ميبيند ميگويد: اگر براي رزق و روزي غصه مي خوري، بدان که خداوند آن را بر عهده گرفته است و اگر براي آخرت خود غصه مي خوري، خدااندوهت را زياد کند. پيامبر(ص) فرمودند: ان الله عمالاً و هذه من عمالَه لها نصفي لشهيد. براي خدا کارگزاراني است و اين زن يکي از کارگزاران خداست که پاداش او برابر با نيمي از پاداش شهيد است. (حر عاملي،1376،ج20،ص32)
للرجلُ علي المرأة ان تلزِمُ بيته و تودده و تُحبه و تشفيقه و تجتنِبُ سَخَطه و تَتَبع مرضاته و توفي بِعِهده و وعده. حق مرد به زن اين است که (زن) ملازم خانه او باشد و به شوهرش دوستي و محبت و دلسوزي کند و از خشم وي دوري گزيند، آنچه را مورد رضايت اوست انجام دهد و به پيمان و وعده وي وفادار باشد(محدث نوري،1408،ج14:243).
لاحلُ للمرأةِ ان تتکلِفُ زوجَها فوقَ طاقتهُ. براي زن جايز نيست که شوهرش را به بيش از توانايياش مجبور کند(محدث نوري،1408،ج14:242).
ايما امرأةِ رَفعَتُ مِن بيتٍ زوجها شيئاً مِن مَوضِعتريدُ به صلاحاً الا نظرالله اليها. هر زني در خانه شوهربه قصد مرتب کردن آن چيزي را جابه جا کند خداوند به او نظر (رحمت) ميكند(مجلسي،1404،ج 100:251).
ما استفادُ امروءِ مُسلم ِ فائده بعد الاسلام افضل مِن اِمرأة مسلمة ِ تسره اذا نظر اليها و تطيعه اذا امرها و تحفطهُ اذا غاب في نفسها و ماله. برايمرد مسلمان پس از افتخار تدين به دين اسلام، هيچ فائده اي بزرگتر از فائده زن مسلمان نيست که هر گاه به او نظر افکند با نگريستن در روي او و با معاشرت وي خوشحال شود وچون به او فرمان دهد اطاعت نمايد و چون از او دور باشد نفس و عفت خود و مال شوهرش را حفظ کند. (کليني،1365، ج5: 327).
ما يستغي رَجُلٌ عن مشورةِ. هيچ کس از مشورت بي نيازنيست. (پاينده،1364،ح1637).
مشاوَرَةُ العاقِلِ الناصح رُشدً و يمنً و توفيقً من الله فاذا اشارَ عليکَ الناصحُ العاقلُ فاياکَ و الخلافَ فاِنّ َ في ذلکَ العطَبَ. مشورت کردن با عاقل خيرخواه مايه هدايت و ميمنت است و توفيقي است از جانب خداوند، پس هرگاه خيرخواه عاقل تو را راهنمايي کرد، مبادا مخالفت کني که موجب نابودي ميشود(برقي، 1371ق، ج2:602).
يا علي لاتُشاوِر جَباناً فاِنّهُ يضَيقُ عَلَيکَ المَخرَجَ ولاتُشاوِر البخيلَ فاِنَّهُ يقٌُصُرُيکَ عَن غايتکَ ولا تُشاوِر حريصا فَاِنَّهُ يزَينُ لَک شَرَّها.اي علي باترسو مشورت نکن، زيرا او راه بيرون آمدن از مشکل را برتو تنگ ميكند و با بخيل مشورت نکن، زيرا او تو را از هدفت باز ميدارد و با حريص مشورت نکن زيرا او حريص بودن را در نظرت زيبا جلوه ميدهد. (ابن بابويه،1385، ج2: 559)
جاءَت امرأةُ الي رسول الله(ص) فقالت: يا رسول الله ما حَقُّ الزَّوج عَلي المرأةِ قال اکثر من ذلک فقالت اکثر من ذلک فقالت فخبرني عن شي منه فقال ليس لها ان تصوم الا باذنه يعني تطوعاً و لا تخرج من بيتها الا باذنه و عليها اَن تطيب بأطيب طيبها و تلبسُ احسن ثيابِها وتزينَ باحسَنِ زينَتَها. زني ازپيامبر پرسيد حق شوهر بر زن چيست؟ بر زن است که خوشبوترين عطرهايش را بزند و قشنگترين لباسهايش را بپوشد و از زيباترين زينتهايش استفاده کند. (کافي،1365،ج5:508).
2-6-3 استقلال اقتصادي زن
از نکات حائز اهميت در اسلام، به رسميت شناخته شدن «استقلال اقتصادي زن» است. اين نکته به صورت واضح و صد در صد روشن از آيات قرآن کريم به دست ميايد. اين مسأله باعث تفاوت هويت زن مسلمان با بسياري از شيوههاي زندگي زنان در ساير اديان شده است. با استقلالي که اسلام به زن در اموالش داده است، عقل و شعور زن را به عنوان يک انسان به رسميت شناخته است و براي آن احترام قائل شده است.
از نظر اسلام زن از پدر يا شوهر هزينه اي دريافت ميكند براي امور زندگي که به آن اصطلاحاً «نفقه» مي گويند. در هنگام ازدواج به عنوان هديه «مهريه» دريافت ميكند. از ارث شوهر، پدر يا نزديکان خود بهره مند ميشود.
با توجه به برخي از آيات قرآن و با توجه به آن که آيه اي خلاف داشتن شغل براي زن وجود ندارد، پس او ميتواند شغل داشته باشد البته شغلي که داراي شرايط اسلاميباشد. البته زن در گرفتن ارث تفاوتهايي با مرد دارد که براي اين تفاوتها در اسلام دلايل قانع کننده اي وجود دارد. زن ميتواند درآمدي را که به صورت حلال از هر کدام از موارد ياد شده به دست آورده است را به ميل خود خرج نمايد و در اين راه هيچ قيمي نياز ندارد که البته با توجه به نظرات اسلام ميبايست در راهي خدا پسندانه باشد.
آيات اقتصادي قرآن
«هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ ذَلُولًا فَامْشُوا فِي مَنَاكِبِهَا وَكُلُوا مِن رِّزْقِهِ وَإِلَيْهِ النُّشُورُ»(ملک/15) اوست کسي که زمين را براي شما رام گردانيد پس در فراخناي آن رهسپار شويد و از روزي بخوريد و رستاخيز به سوي اوست.
«وَهُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُواْ مِنْهُ لَحْمًا طَرِيًّا وَتَسْتَخْرِجُواْ مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْكَ مَوَاخِرَ فِيهِ وَلِتَبْتَغُواْ مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»(نحل/14) و اوست کسي که دريا را مسخر گردانيد تا ازآن گوشت تازه بخوريد و پيرايهاي که آن را ميپوشيد ازآن بيرون آوريد و کشتيها را درآن شکافنده ميبيني وتا از فضل او بجوييد و باشد که شما شکر گزاريد.
«وَآخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِن فَضْلِ اللَّهِ. . . وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِكُم مِّنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ هُوَ خَيْرًا وَأَعْظَمَ أَجْرًا»(مزمل/20) در زمين سفر ميكنند ودر پي روزي خدا هستند . . . زکات را بپردازيد و وام نيکو به خدا دهيد و هر کار خوبي براي خويش از پيش فرستيد آن را نزد خدا بهتر و با پاداشي بيشتر بازخواهيد يافت.
«وَالَّذِينَ صَبَرُواْ ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلاَنِيَةً وَيَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُوْلَئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ» (رعد/22) وکساني که براي طلب خشنودي پروردگارشان شکيبايي کردند و نماز برپاداشتند واز آنچه روزيشان داديم نهان و آشکار انفاق کردند و بدي را با نيکي ميزدائيد ايشان راست فرجام خوش سراي باقياند.
«وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاء مَدْيَنَ قَالَ عَسَى رَبِّي أَن يَهْدِيَنِي سَوَاء السَّبِيلِ»(قصص/54)آنانکه صبر کردند و بدي را با نيکي دفع مي نمايند و از آنچه روزي شان داده ايم انفاق ميكنند دوبار پاداش خواهند يافت.
«إِنَّ اللّهَ. . . وَإِيتَاء ذِي الْقُرْبَى»(نحل/90) در حقيقت خدا به . . . بخشش به خويشاوندان فرمان ميدهد.
«وَأَحَلَّ اللّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا»(بقره/275) وحال آنکه خدا داد وستد راحلال و ربا را حرام گردانيده است.
«وَإِن كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ وَأَن تَصَدَّقُواْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ»(بقره/280) واگر(بدهکارتان) تنگدست باشد، پس تا گشايش مهلتي (به او دهيد) و بخشيدن آن براي شما بهتر است، اگر بدانيد.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ»(بقره/282) اي کساني که ايمان آوردهايد، هرگاه به وامي تا سر رسيدي معين با يکديگر معامله کرديد، آن را بنويسيد.
«مَّن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً وَاللّهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِترجَعُونَ»(بقره/245) کيست آن کس که به خدا وام نيکويي دهد تا آن را براي او چند برابر بيفزايد و خداست که تنگي و گشايش پديد مي آورد و به سوي او باز گردانده مي شويد.
«الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاء. . . وَبِمَا أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ»(نساء/34) مردان سرپرست زنانند . . . به دليل آنکه از اموالشان خرج ميكنند.
«لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَاء نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبْنَ»(نساء/32) براي مردان از آنچه کسب كردهاند بهره اي است و براي زنان از آنچه کسب كردهاند بهره اي است.
«لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لاَ تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلاَّ وُسْعَهَا»(بقره/233) و خوراک و پوشاک آنان (مادر و فرزند) بر عهده پدر است هيچ کس جز به قدر وسعش مکلف نميشود.
«أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنتُم مِّن وُجْدِكُمْ وَلَا تُضَارُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِنَّ وَإِن كُنَّ أُولَاتِ حَمْلٍ فَأَنفِقُوا عَلَيْهِنَّ حَتَّى يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَأْتَمِرُوا بَيْنَكُم بِمَعْرُوفٍ»(طلاق/6) همان جا سکونت داريد به قدر استطاعت خويش آنان را جاي دهيد و به آنان آسيب نرسانيد تا عرصه را برآنان تنگ کنيد و اگر باردارند خرجشان را بدهيد تا وضع حمل کنند و اگر براي شما (بچه) شير ميدهند مزدشان را به ايشان بدهيد.
«وَآتُواْ النَّسَاء صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِن طِبْنَ لَكُمْ عَن شَيْءٍ مِّنْهُ نَفْسًا فَكُلُوهُ هَنِيئًا مَّرِيئًا»(نساء/4) و مهر زنان را به عنوان هديه اي از روي طيب خاطر به ايشان بدهيد و اگر به ميل خودشان چيزي از آن را به شما واگذاشتند آن را حلال و گوارا بخوريد.
«لِّلرِّجَالِ نَصيِبٌ مِّمَّاتركَ الْوَالِدَانِ وَالأَقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاء نَصِيبٌ مِّمَّاتركَ الْوَالِدَانِ وَالأَقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ كَثُرَ نَصِيبًا مَّفْرُوضًا»(نساء/7) براي مردان ازآنچه پدر ومادر و خويشاوندان بر جاي گذاشتهاند سهمي است و براي زنان از آنچه پدر و مادر و خويشاوندان برجاي گذاردهاند سهمي (خواهد بود) خواه آن کم باشد يا زياد نصيب هرکس مفروض شده است.
«يُوصِيكُمُ اللّهُ فِي أَوْلاَدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ فَإِن كُنَّ نِسَاء فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَاتركَ وَإِن كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَلأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّاتركَ إِن كَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِن لَّمْ يَكُن لَّهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِن كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلأُمِّهِ السُّدُسُ»(نساء/11) خداوند به شما درباره فرزندانتان سفارش ميكند سهم پسر چون سهم دو دختر است و اگر دختر از دو تن بيشتر باشند سهم آنان دو سوم ماترک است و اگر يکي باشد نيمي از ميراث ازآن اوست و براي هر يک از پدر ومادر وي يک ششم از ماترک است اين در صورتي است که فرزندي داشته باشد ولي اگر فرزندي نداشته باشد و پدر و مادرش از او ارث برند براي مادرش يک سوم است و اگر او برادراني داشته باشد مادرش يک ششم ميبرد.
«وَلَكُمْ نِصْفُ مَاتركَ أَزْوَاجُكُمْ إِن لَّمْ يَكُن لَّهُنَّ وَلَدٌ فَإِن كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّاتركْنَ مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّاتركْتُمْ إِن لَّمْ يَكُن لَّكُمْ وَلَدٌ فَإِن كَانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّاتركْتُم مِّن بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَإِن كَانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلاَلَةً أَو امْرَأَةٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا السُّدُسُ فَإِن كَانُوَاْ أَكْثَرَ مِن ذَلِكَ فَهُمْ شُرَكَاء فِي الثُّلُثِ»(نساء/12) ونيمي از ميراث همسرانتان ازآن شما (شوهران) است، اگر آنان فرزندي نداشته باشند و اگر فرزندي داشته باشند يک چهارم ماترک آنان ازآن شماست . پس از انجام وصيتي که بدان سفارش كردهاند يا ديني و يک چهارم از ميراث شما براي آنان است اگر فرزندي نداشته باشيد و اگر فرزندي داشته باشيد يک هشتم براي ميراث شما از ايشان خواهد بود پس از انجام وصيتي که بدان سفارش کردهايد يا ديني واگر مرد يا زني که از او ارث مي برند کلاله باشد و براي او برادر يا خواهري باشد پس براي هريک از آن دو يک ششم است و اگر آنان بيش از اين باشند در يک سوم مشارکت دارند.
«إِنِ امْرُؤٌ هَلَكَ لَيْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَاتركَ وَهُوَ يَرِثُهَآ إِن لَّمْ يَكُن لَّهَا وَلَدٌ فَإِن كَانَتَا اثْنَتَيْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّاتركَ وَإِن كَانُواْ إِخْوَةً رِّجَالًا وَنِسَاء فَلِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ»(نساء/ 176) اگر مردي بميرد و فرزندي نداشته باشد و خواهري داشته باشد نصف ميراث ازآن اوست وآن (مرد نيز) از او ارث ميبرد اگر او(خواهر) فرزندي نباشد پس دو خواهر باشند دو سوم ميراث براي آن دو است و اگر(چند) خواهر و برادرند پس نصيب مرد مانند نصيب دو زن است.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ يَحِلُّ لَكُمْ أَنترثُواْ النِّسَاء كَرْهًا وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُواْ بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ إِلاَّ أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ»(نساء/19) اي کساني که ايمان آورديد براي شما حلال نيست که زنان را به اکراه ارث بريد وآنان را زير فشار مگذاريد تا بخشي را از آنچه را به آنان دادهايد بريد مگر آنکه مرتکب زشتکاري آشکاري شوند.
«وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَّكَانَ زَوْجٍ وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَارًا فَلاَ تَأْخُذُواْ مِنْهُ شَيْئًا»(نساء/20) واگرخواستيد همسري به جاي همسر(پيشين) ستانيد و به يکي از آنان مال فراواني داده باشيد چيزي ازاو پس مگيريد.
«وَكَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَقَدْ أَفْضَى بَعْضُكُمْ إِلَى بَعْضٍ وَأَخَذْنَ مِنكُم مِّيثَاقًا غَلِيظًا»(نساء/21) وچگونه آن را ميستانيد با آنکه از يکديگر کام گرفتهايد و آنان از شما پيماني استوار گرفتهاند.
«وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجًا وَصِيَّةً لِّأَزْوَاجِهِم مَّتَاعًا إِلَى الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْرَاجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِي مَا فَعَلْنَ فِيَ أَنفُسِهِنَّ مِن مَّعْرُوفٍ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ»(بقره/240) وکساني ازشما که مرگشان فرا ميرسد و همسراني برجاي ميگذارند براي همسران خويش وصيت کنند که آنان را تا يک سال بهره مند سازند و بيرون نکنند پس اگر بيرون بروند در آنچه آنان به طور پسنديده درباره خود انجام دهند گناهي بر شما نيست و خداوند توانا و حکيم است.
«وَلِلْمُطَلَّقَاتِ مَتَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ»(بقره/241) وفرض است بر مردان پرهيزگار که زنان طلاق داده شده را به شايستگي چيزي دهند.
«وَلِكُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِيَ مِمَّاتركَ الْوَالِدَانِ وَالأَقْرَبُونَ وَالَّذِينَ عَقَدَتْ أَيْمَانُكُمْ فَآتُوهُمْ نَصِيبَهُمْ إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدًا»(نساء/33) و ازآنچه پدر ومادر وخويشاوندان وکساني که شما پيمان بستهايد برجاي گذاشتهاند براي هريک (مرد و زن) وارثاني قرارداده ايم پس نصيبشان را به ايشان بدهيد زيرا خداوند همواره بر هرچيزي گواه است.
«إِنَّ الْمُصَّدِّقِينَ وَالْمُصَّدِّقَاتِ وَأَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا يُضَاعَفُ لَهُمْ وَلَهُمْ أَجْرٌ كَرِيمٌ»(حديد/18) درحقيقت مردان و زنان صدقه دهنده به خدا وامي نيکو دادهاند ايشان را دو چندان گردد واجري نيکو خواهند داشت.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ إِلاَّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً عَنتراضٍ مِّنكُمْ»(نساء/29) اي کساني که ايمان آوردهايد اموال همديگر را به ناروا نخوريد مگر آنکه داد و ستدي باتراضي يکديگر از شما باشد.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَأْكُلُواْ الرِّبَا أَضْعَافًا مُّضَاعَفَةً وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»(آل عمران/130) اي کساني که ايمان آوردهايد ربا را چندين برابر نخوريد و از خدا پروا کنيد باشد که رستگار شويد.
«لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاَةَ وَآتَيْتُمُ الزَّكَاةَ وَآمَنتُم بِرُسُلِي وَعَزَّرْتُمُوهُمْ وَأَقْرَضْتُمُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا لَّأُكَفِّرَنَّ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَلأُدْخِلَنَّكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ»(مائده/12) اگر نماز برپاداريد و زکات دهيد و به فرستادگانم ايمان بياوريد و ياريشان کنيد و وام نيکويي به خدا دهيد قطعاً گناهانتان را از شما ميزدايم و شما را به باغهايي که از زير آن نهرها روان است درمي آورم.
«وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلاَ تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا»(اسراء/26) حق خويشاوند را به او بده و مستمند ودرراه مانده را و ولخرجي و اسراف نکن.
«وَ وَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأتَيْنِ تَذُودَانِ»(قصص/23) دو زن را ديد که (گوسفندان خود را) دور ميكردند.
«إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُواْ إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ»(اسراء/27) چرا که اسرافکاران برادران شيطاناند.
«مَا أَغْنَى عَنِّي مَالِيهْ»(حاقه/28) مال من، مرا سودي نبخشيد.
«وَأَوْفُوا الْكَيْلَ إِذا كِلْتُمْ وَزِنُواْ بِالقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا»(اسراء/35) و چون پيمانه ميكنيد پيمانه را تمام دهيد و با ترازوي درست بسنجيد که اين بهتر و خوش فرجامتر است.
احاديث پيامبر (ص)
يا ايها الناس ان النسا عندکم عوار لا يملکن لانفسهن ضرا و لا نفعا أخذتموهن بأمانه الله و استحللتم فروجهن بکلمات الله فلکم عليهن حق و لهن عليکم حق و من حقکم عليهن ان لا يوطئوا فرشکم و لا يعصينکم في معروف فأذا فعلن ذلک فلهن رزقهن و کسوتهن بالمعروف و لا تضربوهن. دربارهي حقوق زنان ازخدا پروا کنيد زيرا شما آنان را به عنوان امانت الهي در اختيار گرفتهايد و کامجويي از آنان را با كلمهي الهي برخود حلال ساختهايد، تأمين شايسته خوراک و پوشاک آنان برعهدهي شماست(مجلسي،1404، ج 100:245).
اعظم النسأ برکه ايسرهن مئونه. با برکتترين زنان کم خرجترين (مهريهترين) آنان است (محدث نوري، 1408، ج 14:162).
طَلبُ الحلال ِ فريضَةٌ علي کُلِّ مُسلم و مُسلَمةِ. کارکردن براي کسب مال حلال برهر مرد و زن مسلمان واجب است(شعيري،139:1363).
اِنَّ الذنوبِ ذنوباً لا يکفُرها صلاهُ و لا صدقهُ قيل يا رسول الله (ص) فما يکفُرها قالَ الهمومُ في طلبِ المعيشه. بعضي از گناهان به وسيله نماز و صدقه هم آمرزيده نميشوند. سؤال شد يا رسول الله پس چه چيز موجي آمرزش آن است؟ فرمود: جديت و تلاش در طلب معيشت(محدث نوري،1408،ج13:13).
پيامبر(ص) به رائطه همسر عبدالله بن مسعود که صنعتگر بود فرمودند: درآمد شغل خود را در راه همسر و فرزندانت انفاق کن که مهمترين صدقه است . (طبراني،؟،ج24:264)
من باعَ و اشتري فليحفظ خمس خصال و ال فلا يشترين و لا يبعبن: الرِّبا و الَحفَ و کتمانَ العيب و الحمدَ اذا باعً والدمَّ اذا اشتري. هر که تجارت ميكند بايد از پنج چيز دوري کند و الا تجارت راترک کند: ربا و قسم خوردن، پنهان کردن عيب، تعريف ازآنچه ميفروشد و بد گفتن ازآنچه ميخرد(کليني،1365، ج 5:150).
العبادةُ عشرة اجزاء ِ تسعة ُ منها في طلبِ الحلالِ. عبادت ده جزء است که نه جزء آن در کار و تلاش براي بدست آوردن روزي حلال است(محدث نوري،1408،ج 13: 12).
2-6-4 زن و حضور اجتماعي
يکي از اساسيترين بخشهاي هويت زن، رابطهي زن واجتماع است. در طول قرون متمادي اين بخش از هويت زن به صور مختلفي تبيين شده است. گاه او را فردي خانه نشين تعريف كردهاند وگاه اجازهي ورود به جامعه را با شرايطي داشته است و گاهي نيز در برخي جوامع کاملاً از قيد خانواده آزاد شده و مجاز بوده يکسره، در جامعه باشد.
نگاه اسلام به حضور زن در اجتماع به استناد آيات و روايات، حضوري عقلاني و مثبت است. زن حق دارد وارد جامعه شود و از مواهب زندگي اجتماعي و تعامل با افرادي به غير از خانواده اش بهره مند شود. اسلام نه تنها زن را بلکه مردان را نيز به فعال ومثمر ثمر بودن تشويق ميكند.
اسلام جامعه را عرصهي آزمايشي ميداند که فرد با قرار گرفتن درمعرض آن نشان خواهد داد به چهاندازه در قبال روح انساني خود صادق است و به چه مقدار شاکر نعمتهاي الهي است. اصولاً در اسلام فردي که آزمايش نشود و با اختيار خود انتخاب نکند و پاسخ ندهد ارزشي ندارد.
در اسلام، زن مجاز است که وارد اجتماع شود، اما اين ورود داراي شرايطي است، تا سلامت روحي و جسمي زن تضمين شود. زن ميبايست حجاب و حيا را برگزيند تا هم او و هم جامعه در امن و سلامت مسير خود را طي کند. البته حجاب و حيا مختص زنان نيست، و تنها نوع زنانه و مردانه آن متفاوت است.
حضور اجتماعي زن ميبايست در راه ارتقاء سطح کيفي زندگي فردي و اجتماعي باشد، به گونهاي که زندگي مسلمين از طريق زندگي اجتماعي به سر منزل صلاح و رستگاري برسد. پس هر فعاليتي که در غالب اين شرايط بگنجد براي زن يا مرد مجاز است. محدودهي اثربخشي فعاليت نيز ميتواند از خود فرد باشد يا همهي اقشار جامعه.
در اسلام زن به عنوان يک انسان آزاد است، و از کرامت انساني برخوردار است و حق ابراز عقيده دارد. مردان جامعهي اسلامي ميبايست او را محترم شمرده و نسبت به ميزان عقلانيت و توانش در جامعه سهيمش کنند، همان گونه که پيامبر مکرم اسلام به عنوان اسوه ي هر مرد و زن اينگونه رفتار مي نمود.
لازم به ذکر است که در بررسي آيات و روايات هيچ مطلبي که صراحتاً و به وضوح حضور اجتماعي زن را رد کند و يا براي آن محدودهاي خاص مشخص کند، يافت نشد.
آيات حضور اجتماعي زن
«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَاترجَعُونَ»(مؤمنون/115) آيا چنين پنداشتيد ما شما را به عبث و بازيچه آفريده ايم و هرگز به ما رجوع نخواهيد کرد .
«وَهُوَ الَّذِي خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاء لِيَبْلُوَكُمْ»(هود/7) و او خدايي است که آسمان و زمين را در فاصله ي شش روز آفريد و عرش با عظمت او بر آب قرار يافت تا شما را بيازمايد.
«إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»(کهف/7) آنچه در زمين جلوه گر است زينت وآرايش ملک زمين قرار داديم تا مردم رابه آن امتحان کنيم که کدام يک در طاعت و حب خدا عملشان نيکوتر خواهد بود.
«اللّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ»(رعد/11) خدا حال هيچ قومي را دگرگون نخواهد کرد تا زماني که خود آن قوم حالشان را تغيير دهند.
«وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُورًا»(اسراء/19) و کساني که طالب حيات آخرت باشند و براي آن به قدر طاعت بکوشند البته به شرط ايمان به خدا سعي آنان مقبول و مأجور خواهد بود.
«وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى» (نجم/40،39) و نميداند اينکه براي آدمي جز آنچه به سعي خود انجام داده نخواهد بود ؟ و البته انسان پاداش سعي و عمل خود را به زودي خواهد ديد.
«كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ»(مدثر/38) هر نفسي در گرو عمليست که انجام داده است.
«يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ.»(انشقاق/6) اي انسان با هر رنج و مشقت در راه طاعت و عبادت حق بکوش.
«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ.»(نحل/97) هر کس از مرد و زن کار نيکي به شرط ايمان به خدا به جاي آورد ما را در زندگاني خوش و با سعادت قرار مي دهيم و اجري بسيار بهتر از عمل نيکي که کرده به او عطا مي کنيم .
«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاء فَعَلَيْهَا»(جاثيه/15) هر کس کار نيک کند به نفع خود و هر که بد کند به زيان خويش کرده است.
«وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ»(عنکبوت/69) و آنان که در راه ما به جان و مال جهد و کوشش کردند محققاً آنها را به راه خويش هدايت مي کنيم و هميشه خدا يار نيکوکاران است .
«وَمَن يُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى وَإِلَى اللَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ»(لقمان/22) و هر کس روي تسليم و رضا به سوي خدا آرد و نيکوکار باشد چنين کس به محکمترين رشته ي الهي چنگ زده و بدانيد که پايان کارها به سوي خداست.
«قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ»(زمر/9) اي رسول آنان که اهل علم ودانشند با مردم جاهل نادان برابرند؟
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ»(حجرات/13) همهي شما را نخست از مرد و زني آفريديم و آنگاه شعبههاي بسيار و فِرَق مختلف گردانيديم تا يکديگر را بشناسيد، بزرگوارترين شما نزد خدا با تقواترين مردمند.
«وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ»(زمر/17) آنان که از پرستش طاغوت دوري جستند و به درگاه خدا با توبه و انابه بازگشتند .
«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَى أَن لَّا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئًا وَلَا يَسْرِقْنَ وَلَا يَزْنِينَ وَلَا يَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَلَا يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَايديهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبَايِعْهُنَّ. . . يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ»(ممتحنه/12،13) يا پيامبر چون زنان مؤمن آيند که با تو بر ايمان بيعت کنند که ديگر هرگز شرک به خدا نياورند و سرقت و زنا نکنند و اولاد خود را به قتل نرسانند و برکس افترا و بهتان ميان دست و پاي خود نبندند و با تو در هيچ امر معروفي مخالفت نکنند بدين شرايط با آنان بيعت کن . . . اي اهل ايمان هرگز قومي را که خدا بر آنان غضب کرده يار و دوستدار خود نگيريد.
«وَأَذِّن فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ»(حج/27) مردم را به اداء مناسک حج اعلام کن.
«وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا»(آل عمران/97) و مردم را حج و زيارت آن خانه واجب است و برهر کسي که توانايي براي رسيدن به آنجا يافت.
«قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُواْ فِي الأَرْضِ فَانْظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذَّبِينَ»(آل عمران/137) پيش از شما مللي بودند و رفتند، در اطراف زمين گردش کنيد تا ببينيد آنانکه وعدههاي خدا را تکذيب کردند چگونه هلاک شدند .
«وَلاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا»(اعراف/56) هرگز روي زمين پس ازآنکه کار آن به امر حق و شرع رسول حق نظم و صلاح يافت به فساد و تباه کاري برنخيزيد .
«وَأَنفِقُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ»(بقره/195) از مال خود در راه خدا انفاق کنيد ليکن نه به حد اسراف و خود را به مهلکه و خطر در نيفکنيد.
«وَلَهُم عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ»(بقره/10) براي آنان عذاب دردناکي است بدين سبب که دروغ مي گويند.
«وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَد»(فلق/ 5) (به خدا پناه مي برم) از شر حسود هنگامي که حسد ميورزد.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا»(حجرات/12) اي اهل ايمان از بسيار پندارها در حق يکديگر اجتناب کنيد که برخي ظن و پندارها معصيت است و نيز هرگز از حال دروني هم تجسس نکنيد و غيبت يکديگر را روا نداريد.
«وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ»(مؤمنون/3) (مؤمنان) آنان که از لغو و سخن باطل اعراض ميكنند.
«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللّهِ الَّتِيَ أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالْطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِي لِلَّذِينَ آمَنُواْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا»(اعراف/32) بگو اي پيغمبر چه کسي زينتهاي خدا را براي بندگان خود آفريده حرام کرده و از صرف رزق حلال و پاکيزه منع کرده؟ بگو اين نعمتها در دنيا براي اهل ايمان است.
«وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ»(قصص/77) وهرچيزي که خدا به تو عطا کرده از قواي ظاهر و باطن و مال و ساير نعمتهاي دنيا، بکوش تا ثواب و سعادت آخرت تحصيل کني و بهره ات را هم از دنيا فراموش نکن و تا تواني به خلق نيکي کن چنان که خدا به تو نيکي کرده و هرگز در روي زمين فتنه و فساد نکن که خدا مفسدان را دوست ندارد.
«وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ»(مؤمنون/8) آنان که به امانتها، عهد و پيمان خود کاملاً وفا دارند. (مؤمن هستند)
«وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُوْلِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاء وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا»(نور/31) اي رسول زنان مؤمن را بگو ديدگان خود را فرو بندند و پاکدامني ورزند و زيورهاي خود را آشکار نگردانند مگرآنچه که طبعاً از آن پيداست و بايد روسري خود را برسينه خويش فرواندازند و زيورهايشان را جز براي شوهرانشان يا پدرانشان يا پدران شوهرانشان يا پسرانشان يا پسران شوهرانشان يا برادرانشان يا پسران برادرانشان يا پسران خواهرانشان يا زنان خود (هم کيش) يا کنيزکانشان يا خدمتکاران مرد که (از زن) بي نيازند يا کودکاني که بر عورتهاي زنان وقوف حاصل نكردهاند آشکار نکنند و پاهاي خود را (به گونهاي بر زمين) نکوبند تا آنچه از زينتشان نهفته ميدارند معلوم گردد .
«وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمْ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ»(نور/33) و کساني که (وسيله) زناشويي نمي يابند بايد عفت ورزند تا خدا آنان را از فضل خويش بي نياز گرداند.
«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْن»(احزاب/59) اي پيامبر به زنان و دخترانت و به زنان مؤمن بگو پوششهاي خود را بر خود فروتر گيرند اين براي آنکه شناخته نشوند ومورد آزار قرار نگيرند نزديکتر است.
احاديث پيامبر اکرم (ص)
ايمان في عشرة: المرفة َ و الطاعة و اعلم و العمل و الورع و الاجتهاد و الصبر و اليقين و الرضا و التسليم، فأيها فقد صاحبه بطل نظامه. ايمان در ده چيز است: شناخت و فرمانبرداري از خدا و علم و عمل و پاکدامني و سخت کوشي و شکيبايي و يقين و خشنودي و تسليم در برابر خدا. هر يک از اين ده رکن کم شود، ايمان از هم پاشيده ميشود(مجلسي،1404، ج66:175).
ثلاث من لم يکن فيه لم يتّم لهُ عمل وَرَع يحجزَهُ عن معاصي الله و خُلق يداري به الناس و حلم يَرّدُ به جهل الجاهل. سه چيز است که در هرکس نباشد هيچ عملي از او کامل نگردد: پارسايي که او را از نافرماني خدا باز دارد و خوبي که به وسيله آن با مردم مدارا کند و بردباري که يا آن رفتار جاهلانه نادان را دفع سازد(کليني،1365، ج2:116).
طلب العلم فريضة َ علي کل مُسلم ٍو مسلمه. فراگيري علم برهر مسلمان واجب است.(مجلسي،1404 ، ج1:177)
وامنن علينا بالنشاط و اعذنا من الفَشَل و الکَسل و العجزِ والعِطل و الضرَر والضَّجر و المللَ. نعمت سرزندگي و کوشايي را به ما ارزاني دار و از سستي، تنبلي، ناتواني، بهانه آوري، زيان دل مردگي و ملال محفوظمان دار(مجلسي،1404،ج91:124).
اخشي ما خشيتَ علي امتي کبر البطن و مداومه النوم و الکسُل و ضعف اليقين. بر امت خويش بيشتر از شکم پرستي، پرخوابي، بيکارگي و بي ايماني بيمناکم(پاينده، 1364:19).
ان الله تعالي لا يحبُ الفارغ الصحيح، لا في عمل الدنيا و لا في عمل الاخرة. خداوند متعال انسان آسوده و تندرستي که نه در پي کاردنياي خود است و نه براي آخرت خويش ميکوشد دوست ندارد(سمرقندي،1425: 453) .
منَ فتحَ لهُ باب خير فلينتهزه فانه لا يدري متي يغلق عنه. هرکس انجام کارخيري برايش ممکن شود بايد به سرعت آن را دريابد چرا که نميداند چه وقت اين توفيق از او سلب ميشود(محدث نوري،1408،ج12:141).
نياز خويش را با عزت نفس بجوييد، زيرا هرکاري تقديري دارد که برآن تقدير ميرود(پاينده،64:1364).
ان رسول الله (ص) خرج بالنساء ِ في الحربِ حتي يداوين الجرحي و لم يقسّم لهُّن من الفيء ِشيئا و لکنُه نَفَلهُن . رسول خدا (ص) زنان را همراه خود به جنگ برد تا مجروهان را مداوا کنند. از غنيمت چيزي ميان آنها تقسيم نکرد، اما به آنان (چيزهايي) بخشيد(کليني، 1365،ج 5: 45).
بيهقي ازاسما دختر يزيد انصاري نقل ميكند که نزد پيامبر(ص) که درجمع اصحاب نشسته بود آمد و گفت: . . . ماطايفه زنان محدود و محصور هستيم و اساس خانههاي شما هستيم و خواهشهاي شما را برمي آوريم و فرزندان شما را حامله ميشويم اما شما مردها برما برتريهايي داريد. مثلاً نماز جمعه و جماعت مي خوانيد و به عيادت بيماران مي رويد، تشيع جنازه ميكنيد و پياپي به زيارت حج مي رويد و بالاتر از همه اينها جهاد در راه خداست. هرگاه مردي از شما براي حج يا عمره يا جهاد از خانه بيرون ميرود ما اموال شما را حفظ مي کنيم و پارچههاي لباسهايتان را مي بافيم و فرزندانتان راتربيت مي کنيم. پس اي رسول خدا آيا در اجر و ثواب شريک شما نيستيم؟ پيامبر(ص) رو به اصحاب خود کرد و فرمود: آيا تا به حال شنيدهايد که زني در پرسش از امور دين خود به اين خوبي سخن بگويد؟ عرض کردند: اي رسول خدا (ص) گمان نمي کرديم که زني تا بدين پايه برسد! سپس پيامبر(ص) رو به اسما کرد و فرمود: اي زن، برگرد و به زناني که تو را به نمايندگي فرستادهاند اعلام کن که نيکو شوهرداري هريک از شما زنان و جلب رضايت مردش و پيروي کردن ازنظر موافق او با همه اين اعمال (که براي مردان نام بردي) برابري ميكند. اسما در حالي که از شادي تهليل و تکبير مي گفت برگشت ( فواز،1312، ج2:518).
الحياءُ حَسَنُ و لکن في النساء احسنُ. حيا خوب است ولي براي زنان خوبتر است(پاينده، 424:1364).
الحياء عشرة اجزاء في النساء و واحدفي الرجال. حيا داراي ده قسم است، نه قسم آن در زنان و يک قسم آن در مردان است(متقي،1401ق:121).
امَّا الحياءُ فيتشَّبُ منه اللّينُ والرأفة ُ والمراقبة لله في السّرِّ والعلانيةِ و السلامة ُ والاجتنابُ الشّرِّ و البشاشهُ والمساحة ُ والظِّفرُ وحسُنُ الثناء علي المرءِ في الناسَ فهذا ما اصابَ العاقلَ بالحياءِ فطوي لمَن قيلَ نصيحة الله وخافَ فضيحتهُ. اما شاخههاي حيا عبارتند از: نرمش، مهرباني، درنظر داشتن خدا در آشکار و نهان، سلامت، دوري ازبدي، خوشرويي، گذشت، بخشندگي، پيروزي و خوشنامي در ميان مردم، اينها فوايدي است که خردمند از حيا ميبرد خوشا به حال کسي که نصيحت خدا را بپذيرد و از رسوايي خودش بترسد(حراني، 1367: 35).
...ما اَکرَمَ النِساءَ اِلاّ کَريمٌ وَ لا أهانَهُنَ اِلا لَئيم...بزرگ مردان زنان را گراميدارند و فرو مايگان زنان را خوار دارند(پيماني و ....،396:1385)
تُنکِحُ المَرأه لَاربَعٍ، لِمالِها، وَ لِحَسَبِها وَ لِجمالِها وَ لِدينها فَاظفَر بِذاتِ الدينِتربت يداک زن را براي چهار چيز گيرند، مال و شرف و جمال و دين و تو زن دين دار بجوي(پاينده،1364:237)
2-6-5 جمع بندي هويت زن در اسلام
زن در اسلام انساني است نمآيندهي خداوند بر زمين، از نعمت عقل و اختيار برخوردار است و بر همين اساس او در سرنوشت زندگي خود مختار است و در اين راه ميتواند از آيات و حمايتهاي الهي برخوردار شود؛ انتخاب زن، سرانجام او را مشخص ميكند؛ زن مسلمان يک موجود منفعل و اثرپذير بي تحرک نيست؛ زن هم در خانواده و هم در جامعه ويژگيهايي را از اسلام دريافت ميكند که در صورت رعايت آنها به سعادت خواهد رسيد.
زن مسلمان در خانواده عنصر مهرباني است که نه تنها در راستاي حفظ خانواده از ديگران حمايت ميكند و اعضا خانواده را محترم مي شمارد بلکه خود او نيز از اين احترام و حمايت بهره مند ميشود. او به خاطر زن بودن کمتر از مرد نيست. اگر از عقل خداداديش استفاده صحيح نمايد و در جهت فرامين اسلامي قدم بردارد يک مشاور فهميده و قابل اعتماد براي خانواده است و هر کدام از اعضاي خانواده ميتوانند از او کمک بگيرند. حمايت عاطفي او در خانواده، گزينه ي مهمي در اسلام محسوب ميشود؛ چرا که در پرتو اين حمايت، خانواده دوام مي يابد و از نظر اسلام دوام خانواده به معني تداوم سالم راه جامعه است. در خانواده ي مسلمان پدر و مادر ميتوانند از دختر همانقدر بهره مند شوند که از پسر؛ البته اين مسأله زماني تحقق خواهد يافت که والدين زمينهي پرورش درست اسلامي دختر را فراهم کرده باشند.
زماني که زن نقش مادري را در خانواده بر عهده ميگيرد، سختترين مرحله هويت خود را تجربه ميكند. از نظر اسلام مرحله بارداري و تولد کودک دشوارترين قسمت زندگي زن است؛ چرا که او از جان خود سرمايه گذاري ميكند تا انساني ديگر را به جامعه انساني هديه کند. مادر در زمان بارداري تنها و مهمترين واسطه جنين و دنياي خارج از رحم است. پس مادر در اين مقطع به جاي کودک خويش انتخاب خواهد کرد، انتخابي که بخش عمدهاي از آينده او را مشخص خواهد کرد. مادر با قبول درد زايمان کودک را متولد ميكند و با عشق فطري که خداوند به او عرضه داشته است کودک خود را از شيره جانش پرورش ميدهد. اگر چه اين مرحله ذاتا ً در وجود مادر به وديعه گذارده شده است اما اسلام اين دين آزادي، محبت، و انتخاب، مادر را در شير دادن به کودک مختار گذارده است و زن ميتواند اين دشواري را انتخاب کند و يا به علت بيماري يا به دلخواه انجام ندهد.
نقش مادري فقط متولد کردن کودک نيست. بلکه او در به ثمر رسيدن کودک وتربيتش با شوهر شريک است. اگر چه به احتمال زياد به خاطر احساسات لطيف زنانه و نوع نقش پدر در خانواده، مادر نقش پر رنگتري در زندگي کودک خواهد داشت، اما آيات و روايات اسلامي نشان ميدهند که پدر نيز بايد درتربيت کودک احساس مسئوليت کند و در تمامي مراحل ياري رسان مادر باشد.
بدان جهت که اسلام برايتربيت کودک اهميت زيادي قائل است و از آن جهت که رابطه نزديک مادر و کودک عميقتر و طولانيتر است پس مادر نقش بيشتري در انتقال فرامين اسلامي به فرزند دارد و اين مورد يکي ديگر از دلايل اهميت نقش مادري است.
در مقام همسري، زن از نظر ارزش انساني، کمتر از شوهر خود نيست. زن و شوهر دو ستون خانواده هستند که غيبت هر کدام، باعث کمبودهايي در خانواده ميشود. در اسلام رهبري خانواده بر عهده مردان گذارده شده است. قرآن اين رياست را "فضيلتي" ميداند که از سوي پروردگار به مردان هديه شده است و علت آنرا بر عهده قرار دادن امور مالي بر دوش مردان ميداند. دراسلام اگرچه رياست با مرد است اما اين رياست ميبايست باعدالت و مهرباني باشد نه موقعيتي براي فرمانروايي خودخواهانه!
در مقابل خداوند از زن مي خواهد که در برابر اين رياست صبور و متواضع باشد و هيچ گاه آرزوي دست يافتن به مقام مرد را نداشته باشد زيرا اين تقسيمات زنانه و مردانه براساس حکمت الهي است و خداوند زنان صالح را در مقابل اين صبر وعده به پاداش ابدي داده است.
به نظر ميرسد اين دستور از آن جهت صادر شده است که، شايد زن بتواند توانمنديهاي خود را زير پا گذارد و به مردانه بودن دست يابد ولي آيا مردان نيز ميتوانند به زنانگي برسند !؟ و يا اساسا ً اگر اينگونه شود آيا باز هم جامعه متعادلي خواهيم داشت؟
خداوند فلسفهي ازدواج را در اسلام، برقراري آرامش براي نسل بشري ميداند و بر همين اساس کليه نقشها و قوانين خانوادگي را به صورت متعادل و منطقي تدوين نموده است. خداوند زن وشوهر را لباس يکديگر معرفي مي نمايد. اين تعبير جامعترين قانون براي مشخص کردن محدوده روابط زناشويي است. کارکردهاي لباس در زندگي بشر نشان ميدهد:
1. زن وشوهر بايد محافظ يکديگر در سرما و گرماي زندگي باشند و نه تنها به هم آسيب نرسانند بلکه مانع آسيب رسيدن به همسرشان باشند.
2. همسران بايد زينت يکديگر باشند و در راه زيباتر جلوه دادن هم قدم بردارند. مطمئنا ً هر چه اين تلاش در جهت زيباييهاي معنوي باشد زيباتر است چرا که «لباس تقوا بهتر است».
3. همسران مانند يک لباس خوب نه تنها نبايد باعث شهرت منفي و رسوايي صاحبشان باشند بلکه بايد پوشاننده عيوب هم باشند و به مانند لباس، بي منت رازدار هم باشند .
4. همچنان که لباس رابطه تنگاتنگ و به دور از ورود اغيار با صاحب خويش دارد، زن و شوهر نيز بايد صميمانه در کنار هم بمانند و رازدار هم باشند.
5. زن و شوهر ميبايست مانند لباس در تمام مراحل زندگي همراه و همگام هم باشند.
6. همانگونه که در زندگي روزمره هرکس صاحب لباس خويش است و البته اين صاحب بودن به دور از زورآزمايي، انتقام، کينه و حس جاه طلبي است، زن و شوهر هم بايد يک حس مالکيت عاشقانه را در بين خويش ايجاد نمايند. شايد اين مسأله دليلي بر اثبات رياست صرفا ً اقتصادي مرد بر خانواده باشد.
يکي از اهداف مهم تشکيل خانواده در اسلام، قانونمند کردن رابطهي جنسي بشر است. اسلام حس شهواني را در انسان پذيرفته است و از انسان مي خواهد تا براي رسيدن به سعادت، اين حس را محدود به چارچوب رابطه زناشويي کند. دراين رابطهي مهم زن و شوهر هر دو متعهدند و يکي از وظايف مهم زن، پاسخ دادن مطلوب به اين خواست شرعي همسر است. زن در اين مسأله از دو جهت وظيفه مهمي بر عهده دارد:
الف. اگر زن به صورت مطلوب پاسخ دهنده همسر خويش باشد از فساد و هرزه گي مرد جلوگيري ميكند.
ب. ميزان تعهد زن به اين رابطه سنگينتر از مرد است، چرا که زن با داشتن روابط جنسي نامشروع نه تنها به جسم و روح خود به عنوان يکي از ستونهاي خانواده ضربه ميزند و اين ضربه به زن از جهت عرفي واحساسي بيشتر از خسارتيست که مردان در اين گونه روابط متحمل ميشوند؛ بلکه با وارد کردن انساني از طريق غير شرعي به جامعه و کانون خانواده، باعث آشفتگي، تزلزل و بحرانهاي اجتماعي ميشود.
اسلام در روابط اقتصادي جامعه، زن را مستقل ميداند. در روابط خانوادگي، شوهر براي اثبات محبت خود به زن در بدو ازدواج، هديه اي مادي به زن هديه ميكند که خداوند از آن به «صداق» تعبير مي فرمايد، يعني آنچه از روي محبت و صداقت است. اين هديه متعلق به خود زن است وپدر، برادر، همسر و يا هيچکدام از اعضاء خانواده زن حق تصرف بدون اذن زن را در مهريه ندارند. حتي خداوند متعال در کلام خويش تأکيد مي فرمايد شوهران حق باز پس گيري مهريه را به اجبار درازدواج يا بعد از جدايي را نيز ندارند. زن حق دارد مهريه را به دلخواه مصرف کند، که البته اگر در راه خداپسندانه باشد يا بر همسر خود ببخشد بهتر و سودمندانهتر است.
در زندگي مشترک شوهر موظف است هزينه ي زندگي همسر را تأمين نمايد. به نظر ميرسد يکي از دلايل اين حکم آن است که زنان به خاطر داشتن مراحل خاصي مثل بارداري، زايمان و پرورش کودک و يا توانايي جسمي کمتر نسبت به مردان گاهي امکان تأمين مخارج زندگي خويش را ندارند. هرچند که حکم نفقه دادن مرد به همسر ثروتمند و يا بدون فرزند هم به همين منوال است.
در اسلام زن مانند مرد از ارث اقوام و همسر برخوردار ميشود. ميزان ارث زن با مرد -بجز سهم ارث پدر و مادر از فرزند - متفاوت است، بدان خاطر که زن در تأمين هزينه خانواده وظيفه اي بر عهده ندارد. در مورد ارث هم زن در مورد چگونگي تصرف اموال خويش بلا شرط آزاد و مختار است.
طبق آيات قرآن زن ميتواند شغل اختيار کند؛ چرا که قرآن کريم مي فرمايد: هر آنچه زن يا مرد کسب ميكنند متعلق به خود آنان است. مطمئنا ً منظور اين آيه فقط ارث، نفقه يا مهريه نيست به آن دليل که،اولا ً آيه ميتوانست به صراحت بر اين موارد در مورد وضعيت اقتصادي زن تأکيد کند و ثانيا ً مراحلي که در طول تاريخ زندگي بشر زمينه ساز حضور مثبت زنان در مشاغل مختلف بوده است و عقل سليم آن مشاغل را مي پذيرد. به طور مثال مشاغلي مانند پزشکي، که احتياج است براي زنان پزشک زن وجود داشته باشد و يا مشاغلي که زنان بهتر آنها را انجام ميدهند. از سويي ديگر برخي از زنان به هر دليل از سرپرستي يک مرد محروم هستند و لازم است هزينه زندگي خود و يا حتي اطرافيانش را تأمين کنند. با توجه به اين دلايل و با نگاهي به آيات واحاديث پيامبر مکرم اسلام و با در نظر گرفتن سيره عملي آن حضرت که با زنان شاغل عصر خويش مخالفت نكردهاند، ميتوان استنباط کرد شاغل بودن زن در اسلام آزاد و به اختيار زن است. زنان ميتوانند شاغل باشند و از اين طريق کسب درآمد حلال داشته باشند. البته زنان نيز ميبايست همچون مردان طبق فرامين اقتصادي اسلام عمل کنند و شرايطي را که اسلام براي انجام صحيح فعاليتهاي اقتصادي بيان کرده است رعايت کنند.
برنامه اقتصادي اسلام با ريزبينيها و ظرافتهاي خاصي به صورت دقيق طراحي شده است. اين برنامه از دو جهت قابل بررسي است، از يک سو به مسلمانان ابلاغ ميشود که چگونه کسب درآمد حلال داشته باشند و از سويي ديگر راههايي براي مصرف کردن درآمد و ثروت به صورت مثبت و مثمرثمر در جامعه پيشنهاد ميكند، مانند انفاق، صدقه و يا وقف کردن. زن براي رسيدن به سعادت دنيوي و اخروي ميتواند طبق راههاي پيشنهادي اسلام اموال خود را مصرف کند. از بهترين راههاي مصرف اموال، کمک به افراد خانواده است از جمله پدر و مادر، همسر، برادر، خواهر و يا فرزند و يا هر کدام از افراد نزديک به زن که احتياج به کمک مالي داشته باشند. اگرچه در اين زمينه اجباري براي زن نيست اما اگر زن اين کمک را انجام دهد از ثواب "انفاق"برخوردار ميشود.
زنان جامعه اسلامي بايد در نظر داشته باشند در اسلام آرامش و استحکام خانواده از هر چيز مهمتر است؛ پس اگر شغل آنان باعث سلب آرامش خانواده شود بايد باانديشيدن تدابير درست آرامش را بر خانواده حاکم کنند.
اين تدابير ميتواند انواع مختلفي داشته باشد، از جمله اينکه ساير افراد خانواده مثل شوهر يا فرزندان به گونهاي همکاري نمايند تا کانون خانواده از شادابي و آرامش بهره مند شود. از آنجا که در اسلام فراهم کردن لوازم زندگي از وظايف حتمي مرد است و زنان موظف به اين کار نيستند، اگر زن نتوانست از اين دست راه حلها استفاده کند و بخاطر رضايت پروردگار و تحکيم خانواده شغل خود راترک کند اجر عظيمي نزد خداي تبارک وتعالي خواهد داشت. البته بايد در نظر داشت که برخي از زنان، شغل را صرفاً راه درآمدزايي نميدانند و از نظر روحي و عاطفي به شغل نيازمند هستند، پس مردان هم به لحاظ اخلاقي موظفند براي ارتقاء سطح کيفي زندگي زنان با آنان همکاري نمايند و زنان را صرفاً لوازمي از وسايل خانه ومکلف به برخي کارهاي روزمره ندانند.
در اسلام آرامش خانواده به معناي انجام اموري مثل ظرف شستن يا لباس شستن و کارهايي از اين دست نيست؛ اگر چه اين امور به آسايش خانواده کمک ميكند. قرآن در هيچ آيه اي زنان را موظف به اين امور نميداند و از احاديث نيز برداشت ميشود که اين امور براي زنان جنبه اختياري و انتخابي دارد. پس اگر بانويي صرفاً بخاطر رسيدگي کردن به امور روزمره خانه داري شغل خود راترک نکند، معصيتي مرتکب نشده است اما اگر بخاطر رفاه حال اعضاء خانواده از اين حق خود گذشت کرد و به امور دشوار و به ظاهر ساده خانه پرداخت از مواهب دنيوي و اخروي برخوردار ميشود. آنچنان که گاه اجر آن را در حد جهاد في سبيل الله معرفي ميكنند.
خانواده در اسلام مأواي امن و گريزگاهي از هياهوي زندگي اجتماعي براي انسان است. خانواده اسلامي مجالي براي به هم پيوستن روحهاي الهي به دور از جسمهاي خاکيست. اين گونه آرامش به حدي ارزشمند است که اسلام از انسان مي خواهد در صورت بروز هرگونه مشکل بحران سازدر خانواده با "محبتي صبورانه" آرامش را به خانواده بازگرداند. قرآن اين صبوري و محبت را به "مودت و رحمت" تعبير ميكند. منظور از "مودت" محبتي دو سويه است که بين همسران برقرار است و "رحمت" محبت يکطرفه يکي از همسران به همسري است که رشته محبت را بريده است. در خانواده هر کس موظف است براي ادامه ي زندگي مسالمت آميز با محبت و رحمت رفتار نمايد حتي اگر ديگر اعضاء خانواده چنين لطفي را به او نداشته باشند. محبت زير بناي خانواده اسلامي است.
با تمام اهميت خانواده، اگر شرايط مفيد فايده اي براي افراد خانواده برقرار نشود و باعث سختي و فشار بر افراد شود، اسلام به زن و مرد اجازه ميدهد از طريق طلاق از يکديگر جدا شوند و در سايه الطاف الهي مسيري تازه را براي زندگي خود انتخاب کنند. دلايل وجوب طلاق در اسلام بسيار محدود است و فقط در موارد خيانت اخلاقي همسران، بداخلاقي و بدرفتاري همسران و ارتداد همسران رخ ميدهد. اگر چه در اين موارد هم اسلام باز هم انسان را در انتخاب آزاد گذارده است؛ چرا که اسلام دين اختيار، آزادي و محبت است. در اين شرايط هم زن از نظراسلام محترم است و خداوند از مردان مي خواهد که پس از طلاق تا مدتي معين همسر خود را در خانه شان بپذيرند و مخارج او را بپردازند تا شايد زمينهي صلح در اين زمان فراهم شود و اگر باز هم نتوانستند صلح کنند با احترام از هم جدا شوند. خداوند اگر چه طلاق را نمي پسندد اما باز هم زن و مرد را در سايه رحمت خود مي پذيرد.
از ديگر بخشهاي هويت زن مسلمان، نقش و حضور اجتماعي زن است. از نظر اسلام زن ميتواند وارد اجتماع شود و نيازهاي خود را برطرف کند. اين مسأله از مضمون آيات، احاديث وسيره عملي حضرت رسول (ص) وبا تأئيدات عقل سليم استنباط ميشود.
1- قرآن و احاديث پيامبر اسلام زن و مرد را داراي هويت انساني مشترک ميدانند که هر دو به يکسان قابليت استکمال و رشد دارند.
2- زنان از دو جنبه هويت انساني و مونث بودن برخوردارند. شريعت اسلامي در روابط اجتماعي بر بعد انساني تکيه دارد و آن را قابل تفکيک از زنانگي محض ميداند و به منظور تفکيک اين دو در هنگام حضور اجتماعي رعايت آداب خاصي را براي زن و مرد مقرر کرده است.
3- عقل حضور همه جانبه ي زنان را به گونهاي که باعث رشد جامعه گردد، تأ ييد ميكند؛ همانگونه که اين امر در مورد مردان نيز صادق است .
4- هر انساني که از لحاظ علمي، عملي،جسمي و روحي توانايي لازم براي بر عهده گرفتن مناصب مختلف را داشته باشد ميتواند به اين امور بپردازد و اسلام تفاوتي بين زن و مرد در اين امور قرار نداده است.
5- عقل انسان حکم ميكند که اگر لازم باشد زن در مقام مادري، همسري ويا هر نقش ديگري مثبت و مؤثر ظاهر شود لازم است با اجتماع در ارتباط باشد و برخي مهارتها را در اجتماع بياموزد چرا که تجارب علمي ثابت کرده است ميزان برخورد محرکها با مغز انسان بر ميزان تجربه، عقلانيت وکارآمدي فرد موثر است.
اسلام تأکيد فراوان بر علم آموزي دارد؛ مسلمانان را به سيروسفر و تفکر در مورد آيات الهي دعوت ميكند؛ اسلام از هر مسلمان مي خواهد که در برابر ظلم و طاغوت بايستد و به طور کلي انسان در هر مرحله از زندگيش، شرايط رسيدن به خدا را فراهم کند. اسلام تمام اين موارد را بدون قيد جنسيتي مطرح ميكند.
قرآن در سوره ممتحنه اشاره به بيعت زنان با پيامبر اسلام دارد. از اين آيه چند مطلب بدست ميايد:
1- زنان حق خروج از خانه و حضور در اجتماع را داشتهاند.
2- زنان در جريان اتفاقات اجتماعي حضور داشتهاند.
3- زنان در فعاليت سياسي شرکت داشتهاند.
4- زنان حق ابراز عقيده داشتهاند.
5- پيامبر اکرم (ص) به آساني بيعت آنان را پذيرفته است.
اسلام حضور اجتماعي صحيح و با ثمر زن را منوط به حفظ حجاب و حيا ميداند. حجاب، پوشش و لباسي است در محدودهاي مشخص، که نه تنها باعث حفظ جسمي زن ميشود، بلکه امنيت اجتماعي او را نيز تضمين ميكند. اما حجاب زن تکميل نخواهد شد به جز آنکه در کنار حجاب، حيا نيز تجلي يابد. حيا شرمي است برخاسته از ادراک خوبيها و بديهاي اختياري؛ نوعي انفعال و انقباض نفساني است که موجب خودداري از انجام امور ناپسند درانسان ميگردد. حيا اگر در حمايت تأييدات عقلي باشد باعث دوري انسان از ملامت ديگران ميشود.
در مورد حجاب و حيا دو نکته قابل توجه هستند. اولاً، وجود حکم حجاب در اسلام مجوز حضور بي ضرر زنان در اجتماع است. ثانياً حجاب و حيا قوانين انساني هستند و در مورد زنان و مردان قابل اجرا است اما حد بيشتر آنها در مورد زنان صادق است، پس اسلام وظيفه ي زنان را در حفظ عفت خانواده و جامعه سنگينتر و حساستر از مردان ميداند.
اسلام داشتن يک جامعه سالم را مشروط به داشتن رفتارهاي سالم اجتماعي ميداند. اين رفتارها انساني هستند و در مورد زنان و مردان تفاوتي ندارند. دروغ نگفتن، تهمت نزدن، حسادت نداشتن، غيبت نکردن، کينه جو نبودن، کمک کردن به همنوع، امربه معروف و نهي ازمنکر و کارهايي از اين قبيل شروط داشتن جامعه سالم هستند.
اما در انتها بايد گفت از مهم ترين شرايط حضور موفق زن در خانواده يا جامعه، محترم شمرده شدن زنان توسط مردان است. به هر ميزان که زنان به هويت اسلامي خود نزديک شوند باز هم در دنيا موفق نخواهند بود اگر مردان به انسانيت و زنانگي زن احترام نگذارند و باور نداشته باشند که حضور زنان در زندگي لازم و مفيد است و زندگي بشر بدون مشارکت محترمانه زنان و مردان در جهت موفقيت نخواهد بود.
2-7 چارچوب نظري تحقيق
چارچوب نظري به مجموعهاي از گزارهها اطلاق ميشود که به لحاظ نظري قادر به تبيين يا طبقه بندي متغير وابسته يا اصلي تحقيق هستند. اين گزارهها ممکن است از يک نظريه خاص گرفته شده باشند يا تلفيقي از نظريات مختلف باشند که همگرايي آنها به لحاظ نظري توسط محقق ثابت شده باشند. استفاده از چارچوب نظري به معناي شراکت در تجربيات و خردورزي جمع کثيري از محققين و صاحب نظران در امر تحقيق است. بزرگترين فوايد چارچوب نظري کمک به تبيين موضوع و نتيجه گيري در تحقيق است.
در اين تحقيق چارچوب نظري متشکل از هويت معرفي شده توسط اسلام، نظريه برجستهسازي و اصول نظريات جامعه شناسي شناخت است.
هويت زن در اسلام يک هويت مثبت، مؤثر و فعال است. ميتوان گفت تعريف اسلام از هويت زن، پاسخ به همهي سؤالاتي است که يک زن در طول زندگي خود براي داشتن يک هويت موفق و منسجم، به آنها نيازمند است. در اسلام زن يک عنصر منفعل و بي تأثير نيست، عنصري که هويتش وابسته به اطرافيانش باشد. در اسلام زن بهره مند از هويتي است که در همه مراحل، زمانها و مکانهاي زندگيش کاربرد دارد و مؤثر است. بزرگترين خصوصيت هويت اسلامي، «مؤثر بودن» است. «مؤثر بودن» موردي است که اکثريت زنان در فرهنگهاي متفاوت از نبودن آن رنج مي برند، اما اسلام به عنوان يک دين الهي که مختص به زمان يا مکان خاصي نيست، نقش زن را در زندگي به گونهاي نشان داده است که «مؤثر بودن» جزءترکيب هويتي زن است. نکته حائز اهميت در مورد هويت زن مسلمان آن است که اسلام نه تنها تأثير مثبت را در هويت زن تعبيه کرده است و از زن مي خواهد که در زندگي خود و ديگران فعال مثبت باشد؛ بلکه اين تأثير را به مردان متذکر شده و گوشزد ميكند و اين نکتهيست که سيستم مردسالاري آن را کتمان ميكند و تلاش در رد آن دارد. هويت زن مسلمان نشان ميدهد زن مانند مرد يکي از ستونهاي زندگي است اگرچه در برخي نيازها يا نقشها، حقوق و تکاليف متفاوت از مرد دارد، تفاوتي که در راستاي داشتن يک زندگي مثمرثمر طراحي شده است.
با توجه به تمام موارد ياد شده، و بيان مباني هويت اسلامي در قسمتهاي قبلي، بايد گفت در جامعه اي که اصول اساسي سياسي خود را بر پايه اسلام قرار داده است لازم و ضروري است که اين هويت را در بين افراد جامعه خويشترويج نمايد.
براساس نظريات جامعه شناسي شناخت، واقعيت ساخته و پرداخته جامعه است؛ اين واقعيتها برپايه «آگاهي»هاي هر جامعه ساخته ميشوند يعني آنچه اقشار يا نهادهاي متفاوت در يک جامعه به عنوان موارد لازم براي داشتن يک زندگي اجتماعي مفيد به جامعه خويش معرفي ميكنند و افراد اين تعاريف را به عنوان شناسههاي مغزي خود ذخيره کرده و صاحب پديدهاي به نام «ذهن» ميگردند. آگاهي افراد جامعه مواد ذهني است که در زندگي اجتماعي مورد استفاده افراد قرار ميگيرد.
بر همين اساس جوامع مختلف آگاهيهاي مختلف و در نتيجه واقعيتهاي مختلفي را تجربه ميكنند. سؤال اساسي در اين مورد آن است که واقعيتها چگونه به منزلهي امور معلوم پذيرفته ميشوند؟ در پاسخ به اين سؤال بايد نکاتي را در نظر داشت. از جمله آنکه همهي شناساييها در موقعيتهاي اجتماعي پديدار ميشوند پس هويت اجتماعي به عنوان يک شناسه يا يک واقعيت در زندگي اجتماعي ساخته ميشود. شناسهها مجموعهي معاني ذهني هستند براي انجام عمل.
در جامعه عوامل متفاوتي در کنار هم باعث شناساندن هويت به افراد جامعه ميشوند. دين، رسانهها، دولتها و گروههايي از اين دست، جزء عوامل ايجاد شناخت هستند. دين ارائه کننده مجموعه عقايدي است که به عنوان جنگ افزارهايي در راه مصالح اجتماعي به کار ميآيند. هر جامعه با انتخاب يک دين خاص، دو نوع آگاهي يا شناخت را در مقابل خود خواهد داشت «آگاهيهاي حقيقي» و«آگاهيهاي کاذب».
آگاهيهاي کاذبانديشههايي هستند که از هستي اجتماعي واقعيانديشندگان بيگانه شدهاند و آگاهي حقيقي بالعکس. غالباً هرايدئولوژي به دليل وجود عناصر نظري خاصي که منافع يک گروه را تأمين ميكند از جانب يک گروه انتخاب ميشوند. پس در يک جامعه اسلامي،ايدئولوژي و فرامين اسلامي تفکر غالب جامعه است و تعاريف عمده ي اجتماعي توسط اسلام انجام خواهد شد.
در فرايند اجتماعي تشکيل و حفظ واقعيت ميان افراد و نهادهاي صاحب نفوذ و قشرهاي کم نفوذ در هر جامعه تفاوت وجود دارد. گروههاي صاحب نفوذ در زندگي افراد جامعه جزء عوامل اصلي براي شكلگيري و حفظ واقعيت ذهني به شمار مي روند. در جوامع امروزي و در حيطه ي شكلگيري هويت افراد، "خانواده، دولت و رسانههاي گروهي" جزء گروههاي صاحب نفوذ براي افراد جامعه محسوب ميشوند، با اين تفاوت که دولت در جامعه نقش توجيه کننده شناختها را بازي ميكند و رسانهها نقش حاملهاي ثانويه را در جامعه بر عهده دارند. به طور کلي ميتوان گفت تعاريف ديني حامل اوليه شناخت هستند و رسانهها حامل ثانويه که باعث انتقال دين ميگردند.
براي رسيدن به آگاهي يا واقعيت دائمي ايجاد چند شرط در جامعه لازم است. مهمترين شرط اجتماعي عبارت است از در دسترس بودن يک ساختار توجيه پذير کارآمد، که اين ساختار بر اثر نزديکي به فرد و دوام در ماندگاري بايد به صورت دنياي فرد درآيد. براي آنکه واقعيت ذهني به نحوي مؤثر حفظ شود، دستگاه مکالمه بايد پيوسته و همساز باشد. وجود چنين دستگاههايي در جامعه باعث ايجاد و حفظ واقعيت ميگردد. از مهمترين ابزارهاي حفظ و در درجه ي بالاتر استحاله ي فرد در واقعيت در دسترس بودن ابزار يا وسيلهاي است که مشروعيت همهي مراحل ايجاد و حفظ واقعيت را توجيه کند.
اگر به طور مثال منظور از واقعيت، هويت افراد جامعه باشد در نتيجه ميتوان گفت دولت ميبايست از سينما به عنوان يک دستگاه مکالمه مستمراً استفاده نمايد تا يک هويت اجتماعي واقعي را در بين افراد جامعه خويش برجسته نمايد. تکرار شاخصههاي هويتي منجر به باورپذيري افراد و به احتمال زياد استحاله افراد در اين واقعيت ميگردد. از آنجايي که احساسات عاطفي يکي از مواردي است که در ميزان يادگيري و پذيرش افراد در مورد شناسهها مؤثر است، پس سينما بدان لحاظ که از ابزارهاي متفاوتي از جمله درگيريهاي عاطفي فيلم با تماشاگر سود ميبرد ميتواند از جمله ابزارهاي مناسب براي تشکيل هويت افراد باشد.
از روشها يا ابزارهايي که سينما در راه شناساندن هويت به زنان ميتواند از آن بهره برد طبق نظريه برجستهسازي، تغيير نگرش مردم و جايگزيني تفکرات تازه و مفيد به حال جامعه است. طبق اين نظريه، برجستهسازي معمولاً زماني مؤثراست که در مورد آن دسته از تفکراتي انجام شود که مردم به آن ميانديشند و يا از نظر آنها مهم است و در دنياي امروز هويت زن جزء اين دسته از تفکرات مهم قرار ميگيرد و به نظر ميرسد بسياري از زنان به راهنمايي جامعه در مورد هويت شان نياز دارند. سينما ميتواند ميان شکل ذهني هويت و تصوير ارتباط برقرار کند و هويت ذهني را در قالب تصوير به واقعيت مبدل سازد. در اولويت قراردادن اين موضوع و تکرار آن توسط سينما منجر به واقعي گشتن وترويج آن در جامعه ميگردد. دولت و سينما در ايران هر دو به عنوان گروه صاحب نفوذ شناخته ميشوند. از آنجا که مباني تفکر فرهنگ ايراني از اصول اسلامي ريشه گرفته است(آگاهي حقيقي) پس لازم است دولت از طريق رسانهي پر اهميتي مثل سينما اين آگاهيهاي حقيقي را وارد جامعه کرده و بدين طريق از ورود ساير مفاهيم کاذب از فرهنگهاي ديگر جلو گيري کند. به زباني ساده برجستهسازي هويت زن مسلمان در سينما، در دسترس قرار دادن اطلاعات هويتي براي جامعهي جوياي اين اطلاعات است.
از ديگر نکات حائز اهميت نظريه برجستهسازي، اعتقاد برخي نظريه پردازان به رابطهي برجستهسازي و سياست هر کشور است. به نظر ميرسد برجستهسازي و سياست ميتوانند يک رابطهي مفيد دوسويه داشته باشند.
جدول (2- 1) خلاصه نظريات برخي نظريه پردازان و رابطه نظريات با نقش سينما
نظريه پرداز نظريهسينما وشكلگيري هويت با توجه به نظريات مختلف ويليام جيمز من فاعلي، من مفعوليسينما ميتواند من فاعلي زن را به سوي من مفعوليش راهنمايي کند.فرويدحس تعلق به گروهسينما زن مسلمان را از هويت مشترکش با ساير زنان آگاه ميسازد و زن از اين طريق پي خواهد برد درگروه نامرئي زنان مسلمان قراردارد که ميتواند از مواهب اين گروه بهره مند شود. اريکسونجستجوي هويت معرفت به خودالف. رشد شخصيت تلفيق گزينههاي رواني و اجتماعي در شكلگيري شخصيت است. سينما ميتواند عرصهي به تصوير کشيدن گزينههاي رواني واجتماعي تشکيل دهندهي هويت زن باشد. ب.معرفت هر فرد نسبت به خودش منوط به اين است که تصويرهايي که او از خود دارد کدام زودتر در ضمير او جايگزين شود.سينما به مدد تصوير ميتواند روند جايگزين شدن هويت اسلامي را در زن تسريع کند.مارسياهويت يعني احساس مثبت فرد نسبت به خودش سينما ميتواند زمينه ساز احساس مثبت زن مسلمان نسبت به خودش شود.ميدتصوير فرد از خودش بازتاب نگرش ديگران است سينما ميتواند تصوير گر نگاه اسلام به زن باشد. روزنبرگبرداشت از خود مهمترازخود استسينما ميتواند ياري رسان زنان در يک خود ارزيابي موفق باشد. تاجفلالف.مقوله اجتماعيب.گروه خودي و غيرخوديت.دريافت هويت اجتماعي از طريق درک هنجارهاي گروهيالف.هويت اسلامي يک مقوله اجتماعي است که زن به کمک سينما ميتواند اين مقوله را دريافت و درک کند.ب.سينما ميتواند مرز تفاوت بين هويت زنان مسلمان(گروه خودي) و خارج يا مخالف هويت زنان را (گروه غيرخودي) را نشان دهد.ت.سينما ميتواند به درک هنجارهاي گروهي کمک کند.کاستلزهويت برنامه دارسينما ميتواند با توجه به دستورات اسلامي ارائه دهندهيک هويت برنامه دار براي زنان باشد.
-209550-68580000
منابع و مأخذ
- قرآن کريم
- اباذري، يوسف و حسن چاوشيان. (1381). از طبقه اجتماعي تا سبک زندگي: رويکردهاي نوين تحليل جامعه شناختي هويت اجتماعي. نامه علوم اجتماعي. شماره20.
- آذربايجاني، مسعود.(1384). آثار دينداري از ديدگاه ويليام جيمز. فصلنامه مطالعات اسلام و روانشناسي. سال اول،شماره1.
- آذرخش، مسعود. (1387). بررسي وضعيت هويت ديني دانش آموزان مدارس متوسطه (پسرانه) سنندج. پايان نامه دوره کارشناسي ارشد علوم اجتماعي . اصفهان
- آرون، ريمون. (1370). مراحل اساسيانديشه در جامعه شناسي. (ترجمه باقر پرهام). چاپ دوم . تهران: انتشارات انقلاب اسلامي.
- آرنهايم، رودلف. (1361). فيلم به عنوان هنر. (ترجمه فريدون مغري مقدم) تهران: انتشارات امير کبير.
-آقابابايي،احسان. (1386). بررسي نقش و پايگاه اجتماعي زن و مرد در سينماي دههي هفتاد ايران. پايان نامه کارشناسي ارشد جامعه شناسي . اصفهان.
- اسدي،علي . (1371). افکار عمومي و ارتباطات . تهران: انتشارات صدا و سيما.
- ابن بابويه، محمد بن علي. (1349). امالي صدوق. بي جا: اسلاميه.
- اسکات، جولي وهال آيرين. (1382). دين و جامعه شناسي. (ترجمه افسانه نجاريان). تهران: نشر رسش.
- اسپارشات، فرانسيس. (1376). نظريههاي زيباشناسي فيلم .مجموعه مقالات .(ترجمه مجيد کاوش). چاپ اول. تهران: انتشارات فارابي.
- اشرفي، ابوالفضل. (1377). بررسي عوامل اجتماعي-فرهنگي مؤثر بر گرايش نوجوانان به الگوهاي فرهنگ غربي در تهران. پايان نامه کارشناسي ارشد جامعه شناسي. تهران: دانشگاهتربيت مدرس.
-الطايي، علي. (1382). بحران هويت قومي در ايران. چاپ دوم. تهران: نشر شادگان.
- آويني، مرتضي.(1375). حکمت سينما. تهران: بنياد سينمايي فارابي.
- ايمان، محمد تقي. (1381). بررسي عوامل مؤثر بر هويت اجتماعي زنان. فصلنامه علمي- پژوهشي علوم انساني دانشگاه الزهرا. سال دوازدهم و سيزدهم،شماره44و45.
- اينگليس، فِرد. (1377). نظريه رسانهها. (ترجمه محمود حقيقت کاشاني). تهران: مرکز تحقيقات، مطالعات وسنجش برنامه اي صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران.
- باستاني پاريزي، محمد حسين. (1371). بحران هويت مسأله اي جهاني. نامه فرهنگي شريف.
- باهنر، محمدجواد. (1361). دين شناسي تطبيقي. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
- برقي، احمد بن محمد بن خالد. (1371ه.ق). المحاسن. قم: دارالکتب الاسلامية.
- برگر، پيترل و توماس لوکان. (1375). ساخت اجتماعي واقعيت در رساله اي در جامعه شناسي شناخت. (ترجمه فريبرز مجيدي). تهران: انتشارات علمي و فرهنگي.
- بشير، حسن. (1386). تعامل فرهنگ وسياست از تئوري تا واقعيت. تهران: پژوهشگاه فرهنگ،هنر و ارتباطات. چاپ اول.
- بشيريه، حسين. آموزش دانش سياسي:مباني علم سياست نظري. تهران: نشر نگاه معاصر. ج اول.
- بيابانگرد، احمد. (1377). تعهد اجتماعي جوانان و عوامل مؤثر بر آن. پايان نامه کارشناسي ارشد. تهران: دانشگاه شهيد بهشتي.
- پاينده، ابوالقاسم. (1364). نهج الفصاحه. چاپ19. تهران: جاويدان.
- پيماني، عبدالرسول و همکاران. (1385). نهج الفصاحه. اصفهان: خاتم الانبيا.
- تامپسون، جان. (1381). رسانهها و مدرنيته: نظريه اجتماعي رسانهها، نوگرايي. (ترجمه مسعود اوحدي). تهران: سروش(انتشارات صداو سيما).
- تامپسون، جان و بروکشاير. (1379). رسانهها،نوگرايي. (ترجمه علي ايثاري کسمائي). تهران: مؤسسه انتشاراتي روزنامه ايران.
-ترنر.اچ، جاناتان. (1371). پيدايش نظريههاي جامعه شناسي. (ترجمه عبدالعلي لهسائي زاده). تهران: انتشارات فرهنگي.
- توسلي، غلامعباس. (1369). نظريههاي جامعه شناسي. تهران: سمت.
- شيعري، تاج الدين. (1363ه.ش). جامع الاخبار. قم: انتشارات رضي.
- جاوري، يان. (1376). زيباشناسي و اصالت ماهيت. مجموعه مقالات زيبا شناسي فيلم. (ترجمه مينا نوايي)
- جاوداني، هما. (1381). سال شمار تاريخ سينماي ايران تير1279-شهريور1379. چاپ اول. تهران: نشر قطره.
- جوادي آملي، عبدالله. (1373). شريعت در آينه ي معرفت. قم: مرکز نشر فرهنگي رجاء.
- جيمز، ويليام. (1372). دين و روان. (ترجمه مهدي قائني). تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي.
- چوپاني، اميد. (1387). تعامل جهاني شدن با دين. پايان نامه کارشناسي ارشد علوم سياسي. دانشگاه اصفهان.
- حامدي، گلناز. (1384). اخبار اديان. ماهنامه اطلاع رساني. سال چهارم. شماره4 (آبان و آذر). تهران: مؤسسه گفتگوي اديان.
- حراني، حسن بن شعبه. تحف العقول. (1404ه.ق). قم: انتشارات جامعه مدرسين.
- حر عاملي، محمد بن علي بن محمد. (1288ه.ش). وسائل الشيعه في احکام الشريعه. بي جا: محمد تقي تهراني.
- دادگران، سيد محمد. (1374). مباني ارتباط جمعي. تهران: انتشارات فيروزه.
- داستاني، محمد. (1388). بررسي رابطهي ابعاد هويت ديني با شادماني در دانشجويان دانشگاه اصفهان. پايان نامه کارشناسي ارشد تاريخ و فلسفه ي آموزش و پرورش. اصفهان.
- دوايي، پرويز. (1364). فرهنگ واژههاي سينمايي. تهران: وزارت ارشاد اسلامي،اداره کل تحقيقات و روابط سينمايي.
- دوران، بهزاد و منوچهر محسني. (1386). هويت، رويکرها و نظريهها. مجموعه مقالات. به اهتمام علي اکبر عليخاني. چاپ اول. تهران: پژوهشکده علوم انساني و اجتماعي جهاد دانشگاهي2.
- رباني، رسول و محمد باقر کجباف. (1386). روانشناسي اجتماعي. چاپ اول. اصفهان: دانشگاه اصفهان.
- رجائي، فرهنگ. (1382). مشکله ي هويت ايرانيان امروز:ايفاي نقش در عصر يک تمدن و چند فرهنگ. چاپ اول. تهران: نشر ني.
- رزاقي، افشين. (1381). نظريههاي ارتباطات اجتماعي. تهران: پيکان.
- رشاد، علي اکبر. (1382). دين پژوهي معاصر: درنگ و درايتي در گفتمانهاي سه گانه متجّمد، متجدد و مجدد. چاپ اول. تهران: مؤسسه فرهنگي دانش وانديشه.
- رشيد پور، ابراهيم. (1346). سينما و نوجوانان: آموزش فيلم. تهران: مؤسسه مطالعات و تحقيقات اجتماعي.
- رضادوست، کريم و ابراهيم ميرزايي. (1387). زنان و هويتيابي: با نگاهي به تحولات معاصر جامعه ايران. فصلنامه توسعه انساني. نشريه تخصصي. دوره سوم. شماره اول (پاييز).
- رفيعا، بزرگمهر. (1374). ماهيت سينما. تهران: انتشارات اميرکبير.
- رفيع پور، فرامرز. (1376). توسعه وتضاد. چاپ اول. تهران: انتشارات دانشگاه شهيد بهشتي.
- رمضاني زاده، محمد. (1384). تبيين رابطه سرمايه فرهنگي خانوادهها با هويت اجتماعي جوانان: مطالعه موردي دانشجويان داننشگاه کاشان. پايان نامه کارشناسي ارشد. اصفهان: دانشگاه اصفهان.
- ريتزر، جرج. (1374). نظريهها در دوران معاصر. (ترجمه محسن ثلاثي). تهران: انتشارات علمي.
- ساروخاني، باقر. (1373). جامعه شناسي ارتباطات. تهران: انتشارات اطلاعات.
- سبحاني جو، حياتعلي. (1383). نسل جوان: بحران هويت و راههاي پيشگيري از آن. مجله پيوند. شماره305(اسفند).
- ستاري، جلال. (1345). تأثير سينما در کودکان و نوجوانان. تهران.
- سلطاني گرد فرامرزي، مهدي. (1385). نمايش جنسيت در سينماي ايران. پژوهش زنان. دوره4. شماره1و2 (بهار و تابستان).
- سمتي، محمد مهدي. (1381). عصر سي ان ان وهاليوود:منابع ملي و فراملي. (ترجمه نرجس خاتون براهوئي). چاپ اول. تهران.
- سمرقندي، الابي اليث نصر بن محمد بن ابراهيم. (1425ه.ق). تنبيه الغافلين. بي جا: دارالکتاب العربي.
- سورين، ورنر وجيمز تانکارد. (1381). نظريههاي ارتباطات. (ترجمه عليرضا دهقان). چاپ اول. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
- شجاعي زند، عليرضا. (1380). مسيحيت،اسلام ومسأله عرفي شدن. پايان نامه دکتري. اصفهان: دانشگاه اصفهان.
- شرام، ويلبر. (1365). کانالها و پيام گيران. (ترجمه پري سيما حکمت). تهران: انتشارات صدا وسيما.
- شريعتي، علي. (1370). روش شناخت اسلام. چاپ دوم. تهران: انتشارات چاپبخش.
- شوان، فريدهوف. (1372). اصول معيارهاي هنر جهاني در مباني هنر معنوي. تهران: دفتر مطالعات ديني هنر.
- شيخاوندي، داور. (1380). تکوين وتنفيذ هويت ايراني: ناسيوناليسم وهويت ملي. چاپ دوم. تهران: مرکز بازشناسي اسلام و ايران.
- شيخ صدوق. (بي تا). علل الشرائع. قم: انتشارات مکتبة الدواري.
- صدر، حميدرضا. درآمدي بر تاريخ سياسي سينماي ايران (1380-1280). چاپ اول. تهران: نشر ني.
- صنيع اجلال، مريم. (1384). درآمدي بر فرهنگ و هويت ايراني. تهران: انتشارات مطالعات ملي.
- طاهري، صديقه. (1386). نقش زبان و زنان در حوزه ي معرفت ديني از نگاه علامه طباطبايي. پايان نامه کارشناسي ارشد الهيات.
-طاهري، ابوالقاسم. (1379). تاريخانديشههاي سياسي در غرب. تهران: نشر قومس.
- طباطبايي، محمدحسين. (1417ه.ق). الميزان في تفسير القرآن. 20ج. قم: دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه قم. ج19.
- طباطبائي، محمد حسين. (1384). شيعه در اسلام. قم: دفتر تبليغات حوزه علميه قم.
- طبراني، سليمان بن احمد. (بي تا). المعجم الکبير. 25 جلد. بي جا: داراحياالتراث العربي.
- عباسي، منيره. (1385). بررسي رابطه جنسيت و قدرت در سينماي بعد از انقلاب. پايان نامه کارشناسي ارشد جامعه شناسي. تهران: دانشگاه الزهرا.
- عباسي قادي، مجتبي. (1382). بررسي رابطه استفاده از اينترنت و هويت ديني کاربران. تهران: دفتر مطالعات توسعه و رسانهها،معاونت امور مطبوعاتي واطلاع رساني وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
- عبداللهي، محمد. (1381).گرايش دانشجويان بلوچ به هويت ملي در ايران. مجله جامعه شناسي ايران. دوره چهارم. شماره2.
- عزيزي طاقانکي، احمد. (1384). سنجش نگرشها وديدگاههاي دانشجويان شاهد دانشگاه اصفهان در خصوص ارزشها. پايان نامه کارشناسي ارشد جامعه شناسي. دانشگاه اصفهان.
- عليپور انوريان، سولماز. (1385). بررسي تغييرات نقش زن در سينماي بعد از انقلاب(مقايسه دو دهه1360 و 1370). پايان نامه کارشناسي ارشد جامعه شناسي. تهران: دانشگاه الزهرا.
- عليخاني، علي اکبر. (1386). مباني نظري هويت و بحران هويت(هويت در ايران:رويکرد سياسي، اجتماعي، فرهنگي، و ادبي به هويت و بحران هويت در ايران) تهران: سازمان انتشارات جهاد دانشگاهي.
- فاتحي،ابوالقاسم. (1383). تأثير سرمايه اجتماعي برهويت اجتماعي دانشجويان شهر تهران. پايان نامه دکتري جامعه شناسي. دانشگاه اصفهان.
- فراستي، مسعود. (1379). هزار توي رؤيا - واقعيت: اينگمار برگمان و سينمايش. چاپ اول. تهران: فرهنگ کاوش.
- فروهش تهراني، غلامرضا. (1373). بررسي تأثيرات ارزشي فيلمهاي سينمايي بر جامعه: با توجه به نظرات دانشجويان بيننده. پايان نامه کارشناسي ارشد جامعه شناسي. تهران: دانشگاه شهيد بهشتي.
- فرهمند، مريم. (1387). دختران وکاربرد اينترنت. فصلنامه شوراي فرهنگي اجتماعي زنان. سال يازدهم. شماره41 (پاييز).
- فرهنگي، علي اکبر. (1374). رسانههاي جمعي و نقش آنها در ساختار واقعيت. مجله دانش مديريت. شماره30و29.
- فواز، زينب. (1312). الدر المنثور. بي جا: مطبعه الکبري الاميريه.
- قادري، حاتم. (1386). جنسيت و هويت. مجموعه مقالات. به اهتمام علي اکبر عليخاني. تهران: انتشارات جهاد دانشگاهي.
- قنبري برزيان، علي. (1386). رويکردها، جالشها ومؤلفههاي هويت ملي.مجموعه مقالات. به اهتمام علي اکبر عليخاني. تهران: انتشارات جهاد دانشگاهي.
- کازنو، ژان. (1373). جامعه شناسي وسايل ارتباط جمعي. (ترجمه باقر ساروخاني و منوچهر محسني). چاپ پنجم. تهران: مؤسسه اطلاعات.
- کاستلز، ايمانوئل. (1380).اقتصاد جامعه و فرهنگ. (ترجمه احمد عليقليان و افشين خاکباز). چاپ دوم. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
- کاستلز، ايمانوئل. (1380).عصر اطلاعات. (ترجمه حسن چاوشيان). جلد دوم. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
- کتابي، محمود. (1374). مباني سياست و حکومت نوين. جلد اول . تهران: انتشارات گلبهار.
- کشاني، علي اصغر. (1383). سينماي ديني پس از پيروزي انقلاب اسلامي1385-1380. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي.
- کليني، ثقة الاسلام. (1365ه.ش). الکافي. 8 جلد. تهران: دارالکتب الاسلامية.
کورتز، نورمن. آر. (1374). مقدمه ايي بر آمار علوم اجتماعي. (مترجم حبيب الله تيموري). تهران: نشر ني.
- کوزر، ليوئيس. (1386). زندگي وانديشه بزرگان جامعه شناسي. (مترجم محسن ثلاثي). تهران: انتشارات علمي سخن.
- کوش، دني. (1381). مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعي. (ترجمه فريدون وحيدا). تهران: سروش و مرکز تحقيقات و مطالعات و سنجش برنامه اي صدا و سيما.
- کوئن، بروس. (1370). درآمدي بر جامعه شناسي. (ترجمه محسن ثلاثي). تهران: فرهنگ معاصر.
- گل محمدي، احمد. (1381). جهاني شدن،فرهنگ،هويت. تهران: نشر ني.
- گيدنز، آنتوني. (1378). تجدد و تشخص. (ترجمه ناصر موفقيان). تهران: نشر ني.
- لازار، ژوديت. (1385). افکار عمومي. (مرتضي کتبي). تهران: نشر ني.
- لطفي زاده، عباس. (1387). سنجش سرمايه اجتماعي ميان گروهي: مورد مطالعه دانشگاه تبريز و دانشگاه علوم پزشکي تبريز. پايان نامه کارشناسي ارشد. دانشگاه اصفهان.
- مانهايم، کارل. (1384). جامعه شناسي شناخت. (ترجمه منوچهر آشتياني). تهران: نشر قطره.
- متقي، علي بن حسام الدين. (1401ه.ق). کنز العمال في سنن الاقوال و الافعال. بي جا: مؤسسه الرساله.
- مجتهد شبستري، محمد. (1383). تأملاتي در قرائت انساني از دين. تهران: نشر طرح نو.
- مجلسي، محمد باقر. (1404ه.ق).بحار الانوار. 110 جلد. لبنان: مؤسسه الوفاء بيروت.
- محدث نوري. (1408ه.ق). مستدرک الوسائل. 18 جلد. قم: مؤسسه آل البيت.
- محدثي، محسن.(1381). دين وحيات اجتماعي: ديالکتيک تغييرات. تهران: نشر فرهنگ وانديشه.
- محسني، منوچهر. (1385). بررسي نگرش و رفتارهاي اجتماعي-فرهنگي. تهران: مرکز پژوهشهاي بنيادي.
- مصطفوي پور،محمد رضا. (1380). انتظار بشر از دين. چاپ اول. قم: نشر اسراء.
- مطهري،مرتضي. (1366). ده گفتار. چاپ دوم. تهران: انتشارات صدرا.
-مطهري، مرتضي. (1371). مقدمه اي بر جهان بيني اسلامي: انسان وايمان. جلد اول. چاپ هشتم. تهران: انتشارات صدرا.
- معتمد نژاد، کاظم. (1371). وسايل ارتباط جمعي. جلد اول. چاپ دوم. تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبايي.
- مک کوايل، دنيس. (1382). درآمدي بر نظريه ارتباطات جمعي. (ترجمه پرويز اجلالي). تهران: مرکز مطالعات و تحقيقات رسانهها. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
- مهرداد، هرمز. (1380). مقدمه اي بر نظريات و مفاهيم ارتباط جمعي. تهران: فاران.
-بنائي، محسن. (1381). جاي پاي اساطير در کيستي ايران: خودکاوي ملي در عصر جهاني شدن. تهران: قصيده سرا.
- نفيسي، حميد. (1376). سينما وحضايل فرهنگي. مجموعه مقالات زيبا شناسي فيلم. تهران: انتشارات فارابي. زمستان.
- نقي زاده، محمد. (1386). ادراک زيبايي و هويت شهر اصفهان. اصفهان: سازمان فرهنگي تفريحي شهرداري اصفهان.
- نوذري، حسينعلي. (1381). بازخوانيهابرماس: درآمدي بر آرا وانديشهها و نظريههاي يورگيهابرماس. تهران: نشر چشمه.
- ورام، مسعود بن عيسي. (1302ه.ق). تنبيه الخواطر و نزهه النواظر المعروف بمجموعه ورامبي جا: دارالخلافه.
- ولچ، ديويد. (1369). کارکرد سينما و اهميت آن: تبليغات و سينماي آلمان نازي (1945-1933). (ترجمه حسن افشار). تهران: نشر مرکز.
- ويمر، راجر دي و جوزف آر دومينيک. (1384). تحقيق در رسانههاي جمعي. (ترجمه کاووس سيد امامي). تهران: سروش.
- ويندال، سون و همکاران. (1376). کاربرد نظريههاي ارتباطات: مقدمه اي بر ارتباطات برنامه ريزي شده. (ترجمه عليرضا دهقان). تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي. مرکز مطالعات و تحقيقات.
-هانتر، شيرين. (1380). آينده اسلام و غرب. (ترجمه همايون مجد). تهران: مرکز گفتگوي تمدنها.
- هميلتون، ملکم. (1379). جامعه شناسي دين. (ترجمه محسن ثلاثي). تهران: انتشارات تبيان.
- هولند، ادوين پي. (1378). روانشناسي اجتماعي: رهبري و قدرت، تأثيرات ارتباطات جمعي، افکار عمومي و فعاليت سياسي. (ترجمه احمد رضواني). مشهد: انتشارات آستان قدس رضوي. شرکت به نشر.
- هيک، جان. (1372). فلسفه دين. (ترجمه بهرام راد). تهران: انتشارات بين المللي المهدي.
-هيک، جان. (1380). فلسفه دين. (ترجمه بهزاد سالکي). تهران: انتشارات بين المللي المهدي.
- يونگ، کارل گوستاو. (1370). روانشناسي و دين. (ترجمه فؤاد روحاني). تهران: شرکت سهامي کتابهاي جيبي.
منابع لاتين
-Brown ,R. (2000) .Social identity theory Past a chievements,current Problems and Fature challenges.Ehropean Journal of social Psychology .30. PP.745-778 .
-Eisenstein ,S). 1998).The Film sense London .Faber.
-Jaeobsin ,J. (1998).Islam in transition London and new York:Routiedye. P.9.
-Lorber ,dudit.(2000) .”Social construction of Gender” in Edgar F. Bargatta and Rhonda J. r. montgomery. Encyclo pedia of Socialogy new York: memillan Referenc. P.456.
-Roccas ,S & .m. Brewer. (2002). social Identity Complenity, personality and Soeial Psyehology Review,Vol. o. No2 ,PP.88-106.
-Tujfel ,H &.Turner ,J. (1985). The social identity theory of inter qroup behavior. In s. Wircher, and W.G. P.255.
-Turner ,H. (1998). The structur of sociogical theory. London,Wadswoth Publishing company.
سايت اينترنتي
www. Sourehcinema.com
www. parsquran. com
www. RCIRIB. IR